eitaa logo
مرکز مردمی نفس سبزوار
344 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
922 ویدیو
7 فایل
👶ناجی فرزندان سقط👶 طبق آمار😔روزانه حداقل 10 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭 در صورت مواجهه با مشاوران،تماس بگیرید🙏. 09389803541 09045158764 09153714155 ادمین👇 @darininurse @drghazanfari @salarimanesh شماره کارت 6037997950482761
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘ داستان 💫💞 قسمت 1
بارداری طلعت خانم.... قسمت اول.... به روایت از خانم ف. رمضانی: نمی‌دونم چجوری شروع کنم و از کجاش بگم از این داستان ده یازده سال میگذره روزای اول کار آموزیم بود تو بیمارستان حکیم تو نیشابور درمانگاه زنان🥰 خیلی بچه زرنگ نبودم اما اینقدر رشته مو دوست داشتم که با عشق شیفت میرفتم😍 با همه خانم های بارداری که درمانگاه بودن حرف میزدم و شرح حال میگرفتم وجالب اینجا بود که هر روز تو شرح حال ها یک چیز جدید بود 🌟🌟🌟🌟🌟 یادمه اون روز بارون میومد برا همین ما تا سرویس ایستاد با عجله دویدیم سمت درمانگاه 🌧🌧🌧⛈⛈🌧🌧🌧🌦🌦 وارد درمانگاه که شدیم از همیشه خلوت تر بود طبق روال همیشه رفتیم برا شرح حال گرفتن از مراجعین تو مراجعین امروز یک خانوم میانسال بود که با فاصله از همه نشسته بود و سرش و به دیوار تکیه داده بود هر چند دقیقه یک نگاه به خودش میکرد و دوباره سرشو میذاشت به دیوار😣😣 رفتم نشستم کنارش اما متوجه من نشد آروم گفتم ببخشید سرشو برگردوند یک نگاه بهم کرد که یعنی چی میگی؟ دوباره گفتم ببخشید خانم من دانشجوی مامایی ام اومدم ازتون شرح حال بگیرم میتونم چندتا سوال بپرسم؟ گفت نه 😕 همین😳 یک نگاه به سالن کردم ببینم کسی دیگه هست که دیدم همه مشغولن و هیچ کسی نیس ناچار دوباره گفتم ببخشید خیلی وقتتون نمیگیرم فقط چند تا سوال میپرسم 😟 دوباره نگاه کرد ایندفعه تکیه شو از دیوار برداشت گفت بپرس 🌕🌔🌓🌒🌑🌕🌔🌓🌒🌑 گفتم میشه بگید چند وقت باردارین؟ گفت نیستم گفتم ببخشید بخاطر شکمتون فکر کردم باردارین پس برا چه مشکلی اومدین؟ گفت نیستم گفتم معذرت می‌خوام متوجه شدم ولی خوب حتما برا یک مشکلی اومدین؟عفونت،درد،خونریزی؟ گفت علائمم مثل خانمهای بارداره ولی باردار نیستم🤨 گفتم ببخشید من متوجه نشدم پس ممکن باردار باشید؟ ایندفعه عصبانی شد گفت میگم نیستم😠😠 نمی‌فهمی مثلا درس خوندی نیستم دختر نیستم من داماد دارم نوه دارم نیستم یهو دیدم داره گریه می‌کنه هی میگه خدایا ابرو منو نبر 😖😖😖😭😭😭😭 دستمو گذاشتم رو زانوش گفتم خانم این چه حرفیه شما که سنی نداری چرا اینجوری میگین گفت میگم داماد دارم دخترجان میفهمی؟😰😰 گفتم آره میفهمم ولی دلیل نمیشه که چرا دارین خودتونو اذیت میکنین چندسالتونه؟ گفت 35 ولی تو آبادی ما رسم نیست کسی که دختر عروس کرده آبستن شه آبروم می‌ره🤧🤧 خیلی تعجب کردم یعنی چی خیلی ها تازه تو این سن بچه میارن چرا باید این افکار نذاره یک مادر جوون از بارداریش لذت ببره😔😔😔 این داستان ادامه دارد.... 🌼مرکز مردمی نفس سبزوار🌼 https://eitaa.com/nafas110530
هر مسلمانی عمل صالحی را به نیابت از میتی انجام دهد پاداش ان برای او دو چندان میشود و خدا میت او را هم از این عمل بهره مند میسازد. 🌾 امام صادق (ع)
شب جمعه به نیابت از اموات خود نفسی را حیاتی دوباره ببخشید.🌹. شماره کارت نفس سنجاق شده است.. با کلیک کردن کپی میشود.☺️.با هفته ای یا ماهی حتی 10 هزارتومن اموات خود را در این کار خیر شریک کنید❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘ داستان 💫💞 قسمت 2
بارداری طلعت خانم.... قسمت دوم..... روایت شده از خانم ف. رمضانی‌؛ در قسمت قبلی گفتیم که طلعت خانم، یه خانم روستایی بود که همزمان با داشتن داماد و نوه، علائم بارداری داشت و اومده بود درمانگاه😐 و من جلو راهش سبز شدم 😉 وحالا ادامه ماجرا..... بهش گفتم خانم جان الان دیگه زمونه عوض شده دیگه این سن شما سن طبیعی بارداریه🥰 جوابمو نداد 😶 عوضش چادرش و کشید رو سرش و شونه هاش لرزید☹ آیدا صدام کرد که بریم برای توضیح شرح حالامون، تازه یادم اومدم که من هیچ شرح حالی نگرفتم . یک نگاه بهش کردم و بلند شدم رفتم سمت اتاق پزشک.... 💥💥💥💥💥💥 همینجوری که مریض ها میومدن، بچه ها شرح حالشون میگفتن که یهو در باز شد و اون خانم اومد داخل😕😕 استاد منتظر شرح حال بود که سرمو انداختم پایین😔😔 دکتر شروع کرد به سوال کردن، و متوجه شدم که دوماهه بارداره و چهارتا بچه دیگه داره وقتی دکتر بهش گفت احتمالأ باردار هستی و باید آزمایش بدی، فقط سکوت کرد و برگه آزمایش و گرفت و رفت😕 آخر کلاس، استاد من رو صدا کرد و گفت: چیزی شده؟ سرحال نیستی !! هر روز شرح حال کامل می‌گرفتی اما امروز.... ماجرا رو براش گفتم و اونم مثل من به فکر فرو رفت🤔 بعد هم بلند شد و گفت: برو از خلاصه پرونده اش شماره تماس و آدرس شو بردار وقتی برگشتم دیدم استاد هم مثل من تو فکره ... از اون روز چند روزی گذشت که استاد تو حیاط دانشگاه صدام کرد 🌼🌼🌼🌼 سلام استاد با من کاری داشتین؟ سلام اره یادته چند روز پیش تو درمانگاه.... بله استاد شماره تماسش همراهته؟ بله تو گوشیم سیو کردم بدم بهتون ؟ نه بیا بریم اتاق من، باهاش تماس بگیریم ببینیم نتیجه چی شد.... 🏵🏵🏵🏵🏵 وقتی رسیدیم استاد بهش زنگ زد و فهمیدیم بارداره اما میخواد بچه رو سقط کنه😔😔😔 یادمه اونروز استاد کلی باهاش حرف زد و ازش خواهش کرد تا بیاد دانشگاه حضوری همدیگرو ببینن بالاخره قبول کرد... 🍀🍀🍀🍀🍀 روزی که قرار بود طلعت خانم بیاد ، کلاس که تموم شد استاد صدام کرد تا بریم اتاقش تازه رسیده بودیم که یکی به در اتاق زد🏵🏵 بله خودش بود خسته و بهم ریخته😟😟 یکم که استاد باهاشون صحبت کرد طلعت خانم گفت : منم دوست ندارم سقط کنم ولی حرف مردم نمی‌ذاره تو آبادی سر بلند کنیم😞😞 احساس کردم استاد خیلی ناراحت شد رو کرد بهش و گفت حرف مردم چیه؟ببین عقل و منطق چی میگه؟ 💥💥💥💥💥💥💥💥💥 منو داری میبینی؟ من سالهاست دارم تقاص حرف مردم رو پس میدم😔😔 اون مردم کجان الان؟؟؟؟ کجای زندگی من واستادن؟؟ میخوای بدونی حرف مردم با من چه کرده؟؟ پس داستان منو گوش کن تا بهت بگم حرف مردم کجای زندگی ما آدماست!!! این داستان ادامه دارد...... 🍀مرکز مردمی نفس سبزوار🍀 https://eitaa.com/nafas110530
شهید حسین غلامی: جدی گرفته ایم زندگی دنیا را، و شوخی گرفته ایم قیامت را؛ کاش قبل از اینکه بیدارمان کنن، بیدار شویم... 💔☘ با سلام و آرزوی شروع هفته ای خوب. ☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘ https://eitaa.com/nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘☘ داستان 💫💞 قسمت ۳ و آخر
بارداری طلعت خانم..... قسمت ۳ و آخر.... گفتم که طلعت خانم یه خانم روستایی ۳۵ساله بود که با داشتن داماد و نوه، الان با علائم بارداری به درمانگاه مراجعه کرده و استاد من با تلاش خودش، سعی می کرد ایشون رو از سقط عمدی منصرف کنه.... و حالا ادامه ماجرا..... احساس کردم استاد خیلی ناراحت شد و رو کرد بهش و گفت: از شما بعیده که با این سن و سال نگران حرف مردم باشی!!!😔😔 می‌خوام یک چیزی برات تعریف کنم که بدونی حرف مردم هیچوقت راهکار درستی نبوده و نیست. باید ببینی عقل و منطق چی بهت میگه؟؟؟ اصلا خدا چی میگه؟؟ 💥💥💥💥💥💥 استاد ادامه داد: منم چند سال قبل بخاطر حرف مردم خودمو از مادر شدن برا همه عمرم محروم کردم😔😔😔 (من خیلی تعجب کردم و باورم نمیشد.😨😨 استاد ما و این اشتباه فاحش)😳😳 استاد که خیلی تلاش میکرد احساساتی نشه و خودش رو کنترل کنه ادامه داد.... تازه دانشگاه قبول شده بودم که عقد کردیم. بعد چند ماه فهمیدم باردارم🙄🙄 منم مثل شما یه خانواده داشتم که براشون حرف مردم خیلی مهم بود😔😔 مثل الان شما میگفتم مردم چی میگن تو عقد؟😰😰 اونم با این درس های سنگین؟😱😱😱 خلاصه کاری کردم که نباید می شد🥺🥺😔😔 الان چندین ساله درسم تموم شده و فهمیدم حرف مردم هیچ ارزشی نداره ولی حسرت مادر شدن تا الان به دلم مونده😔😔😔 طلعت خانم!!! میدونی که طبق آمار ، تعداد زیادی از کسانی که اقدام به سقط عمدی می کنند دچار عوارض جبران ناپذیری میشن. یکی از اون عوارض، ناباروریه😔😔 الان توی کشورهای اروپایی، سقط عمدی، جرم به حساب میاد فقط به خاطر اینکه هزینه های درمانی زیادی به بار میاره طلعت خانم!! نمیخوام شمارو الکی بترسونم ولی درصد قابل توجهی هم از مادرانی که اقدام به سقط عمدی و جنایی میکنند متاسفانه جون خودشون رو از دست میدن😔😔 ولی بازم من حرفم این چیزا نیست. من میگم این بچه هدیه خداست به شما😍😍 هدیه خدارو که نباید پس بزنی 🥰🥰 کاش منم که جوون بودم هدیه خدا رو قبول میکردم☹ و ای کاش یکی به من میگفت که امکان داره دیگه هیچوقت مادر نشی😔 ای کاش.... ای کاش.... ای کاش.... استادم خیلی خودش رو کنترل کرد🏵 برگشتم دیدم طلعت خانم داره گریه می‌کنه و بعدم بدون اینکه حرفی بزنه چادرشو جمع کرد و رفت... 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 هفت ماه بعد... این ترم باید کار آموزی زایشگاه می‌رفتیم وارد زایشگاه شدیم. مثل همیشه شلوغ بود هر کدوم رفتیم یک اتاق و مریض تحویل گرفتیم داشتم با مریضم صحبت می کردم که تخت اونطرف یه خانم صدام زد.... برگشتم و رو تخت آخری کسی رو دیدم که باورم نمیشد😍😍😍 طلعت خانم بود که الان برا زایمان اومده بود🥰🥰 اینقدر خوشحال شدم که بی حواس از اینکه کجام یک واییییی بلند کشیدم😍😍😍 رفتم سمتش. گفتم باورم نمیشه. چی شد؟؟؟ شما که نمیخواستی نگهش داری!!!😄 خندید و گفت: آدم هدیه خدا رو که دور نمیندازه😍 یکم که حرف زدیم فهمیدم از حرفای اونروز استاد خیلی تاثیر گرفته و خدا رو شکر با همسرش حرف زده و ....🤗🤗 روز بعد با دوتا بستنی🍦🍦 رفتم پیش استادم😉 در زدم. خدا رو شکر کسی پیشش نبود. تا منو دید خندید گفت نمره کم آوردی برام بستنی خریدی؟😄 گفتم نه استاد!! حدس بزنید دیروز کی تو زایشگاه بود؟؟؟🤔🤔🤔 بعدم براش همه چیز رو تعریف کردم. یک خدا رو شکر از ته دل ازش شنیدم❤️ اونروز یکی از خاطره انگیزترین روزهای کاری من بود😊😊 از اون روز من همم همه سعی خودمو کردم تا نذارم هیچ هدیه خدایی از بین بره☺️... با تشکر از خانم رمضانی برای ارایه داستان واقعی و زیباشون🙏 🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ داستان 💫💞 قسمت 1