#تخریب_بقیع
#توصیف
#مثنوی
من گوشه اي از خاک خوش بوي بهشتم
من قبله گاه بنده ي نيکو سرشتم
من وارث نجواي عطر و درد و داغم
من تربت زهراي بي شمع و چراغم
خاکم وليکن فخر بر افلاک دارم
من چار يوسف در دل اين خاک دارم
در منزلت داري مأوايي رفيعم
من راز دار مرتضايم ، من بقيعيم
ديدم که تابوت و بدن با هم يکي بود
با تير دون تير و کفن با هم يکي بود
جسم عزيزي در دل شب ، آري آري
دنبال مادر بود زينب ، آري آري
يکشب به روي شانه ها تابوت ديدم
آه و فغان تا عالم لاهوت ديدم
شير خدا سر در گريبان داشت آنشب
بر غربتش شام غريبان داشت آنشب
من ماندم و زهراي دست و سينه خسته
من ماندم و يک مادر پهلو شکسته
ديدم که دارد در بدن با خود نشانه
از ضرب دست دشمن و از تازيانه