📸اولین عکس و اسامی که #جیش_الظلم منتشر کرد: ۱۲ مرزبان ایرانی ربوده شده سالم هستند.
▫عباس عابدی
▫محمد معتمدی سده
▫پدرام موسوی
▫کیانوش بابایی فریدنی حیدری
▫مهرداد آبان
▫مجید نارویی
▫محمود هرمزی
▫رسول گمشادزهی
▫سعید ریگی
▫زبیر ریگی
▫بهروز ریگی
▫عبدالکریم ریگی
@iribnews_esfahan
نفس تازه
جهانگیری گفته من حتی اختیار عوض کردن یه منشی رو هم نداشتم. اصلاحطلبا برای بقای خودشون حتی حاضرن از
🔴 #آقای_جهانگیری #یادتان_هست؟!
😠👈اگر هیچ اختیاری نداری پس این همه وعده رو از سر چه دادی که مردم رو به فلاکت کشوندین؟!
#ضربه_گیر
🔲 @nafastazeh 🔲
#همردیف_برترین_زنان_بهشتی
✨ پیامبر (ص)؛
هر زنی كه در مقابل بداخلاقی شوهرش بردباری كند خدا ثواب آسيه همسر فرعون را به وی عطا خواهد كرد✨
📚 بحار الانوار ۲۴۷/۱۵۳
#همسرانه
💠 @nafastazeh 💠
ترویج خشونت توسط داوران جشنواره فجر
فردی که ماه قبل بر روی یک کارگردان، اسید ریخته و او را با چاقو مجروح کرده بود، مدعی شد که تحت تاثیر فیلم «مغزهای کوچک زنگزده» چنین اقدامی را..
🔲 @nafastazeh 🔲
💠 به سمت #حسین فرار کن...
👤 جوانی خدمت امام جواد علیه السلام رسید و عرض کرد :
👈حالم خوب نیست
از مردم خسته شدم
تهمت، غیبت و...
چه کنم؟!
#بریده_ام، نفسم بالا نمیآید
🔅امام جواد علیه السلام فرمودند :
✅ فرَّ الی الحسین...
✅ "به سمت حسین فرار کن..."
📚 شعشعة الحسینیه، جلد١ صفحه۵٠
#زائر_اربعین
#الحسین_یجمعنا
🔲 @nafastazeh 🔲
♦️رئیس جمهور رای دیوان عدالت را دور زد؟!
استاندار یزد:
🔹سال ۱۳۹۳ کشاورزان اصفهانی شکايتی را تحت عنوان قطع آب انتقالی به يزد تنظيم و به ديوان عدالت کشور ارسال کردند.
🔹فروردين امسال شکايت کشاورزان اصفهانی مورد بررسي قرار گرفت و با ۹ رأي موافق از ۱۵ رأی قرار شد آب انتقالی به استان يزد قطع شود.
🔹با پيگيريهاي انجام شده با وزيرکشور و رئيس جمهور اين پرونده بسته و قرار بر اين شد که آب انتقالي به استان يزد همچنان ادامه داشته باشد.
🔹هيچ عنصر و هيچ انجمنی ديگر نميتواند براي بقاي خط اول انتقال آب به استان يزد، مشکل حقوقي ايجاد کند.
🔲 @nafastazeh 🔲
🔺فهرستی که از مدیران بازنشسته کشور در فضای مجازی منتشر شد.
🔸از اصفهان پنج نفر در این فهرست حضور دارند که البته مدیرکل راه و شهرسازی استان هم پیش از این سمت کنار گذاشته شد.
🔲 @nafastazeh 🔲
🔴 برای آنچه که میخواهید
به کودکان بیاموزید،
کافیست آن رفتار را انجام دهید!
👈زیرا آنچه میگویید، شنیده نمیشود.
✅ و صدای آن چه انجام می دهید
به قدری بلند است که...
#تربیت_فرزند
💠 @nafastazeh 💠
نفس تازه
#روز_های_با_تو_بودن #قسمت_بیستم 👈 #نفس_تازه_را_دنبال_کنید https://eitaa.com/nafastazeh
#روز_های_با_تو_بودن
#قسمت_بیست_و_یکم
👈 #نفس_تازه_را_دنبال_کنید
https://eitaa.com/nafastazeh
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
بسم رب الحسین
#روز_های_با_تو_بودن
#قسمت_بیست_و_یکم
پرده تاریک می شود.
سیدحسین می گوید: "حالا میخوام شخصیت واقعی پاول دروف را خوب بهتون نشون بدم تا کاملا متوجه بشید دارید پول تو جیب چه آدمی می ریزید!!!"
یه کلیپ روی پرده به نمایش در می آید.
سیدحسین درباره مذهب پاول دروف توضیح می دهد: "او به اعتراف خودش یک پاستافاریانیسته."
عکس ها خیلی جالبه. (هیولای اسپاگتی)
- مبانی فکری و اعتقادی این فرقه شیطان پرستی بر اساس نفی خدای متعال و پیامبران الهیه و تمسخر تمام خلقت، خدا، دین و پیامبرانه و معتقدند که خدا شکل ماکارونیه و پیامبران الهی را هم دزدان دریایی معرفی میکنن و میگن که آنها از طرف خدا مأمور شدند که مردم را گول بزنند فریب بدن و سرکیسه کنند!!!
با خودم میگم مطمئناً هر عقل سلیمی می فهمه که پاول دروف، یه جوان دانشجوی شیطان پرست، که شبکه اجتماعی وی کی (VK) رو هم با سرمایه خانواده لاشویلی راه اندازی کرده نمی تونه به یکباره صاحب شرکتی به نام قلعه دیجیتال در آمریکا بشه پس قطعا او فقط یک مهره دست دوم و نمایشی روی صحنه بیشتر نیست.
به خودم میام میبینم سید هم داره با ادبیات دیگه همون فکری که من کردم را توضیح میده. خندم می گیره.
سیدحسین در ادمه می گوید: "داستان تخیلی و دروغین تلگرام روسی و یا امن بودن تلگرام صهیونیستی را هم احتمالا نوادگان ژول ورن نوشتن."
صدای خنده بچه ها بلند می شود.
اما سید بی توجه به خنده بچه ها محکم و آرام ادامه می دهد: "و ظاهرا به دنبال خام کردن مردمی هستند که تجربیات آنها بیش از هوش و ذکاوت اونهاست. کسایی که حتی کمترین شناخت ممکن را از تاریخ جهان دارن به خوبی می دونن که دشمنان اسلام، مسلمین و مستضعفین جهان جز به نابودی و حذف ملتی که به بردگی و استثمار آنها در نیومده راضی نمیشن. خب حالا چی شده که ما عزیز شدیم و چنین نرم افزارهایی که میلیون ها دلار هزینه ساخت و نگهداری آنهاست را در اختیار ما قرار دادن. اوونم مجاانی."
همه جا ساکت میشه.
احمد دوباره میگه: "از این زاویه بهش فکر نکرده بودیم."
- اصلا می دونید دیتا سنتر و سرور تلگرام کجاست؟!
عکس هایی از محل اصلی دیتا سنتر و سرور تلگرام روی پرده ظاهر می شود.
- دیتا سنتر (Data Center) جنگ افزار اینترنتی تلگرام، متعلق به شرکت قلعه دیجیتال(Digital Fortress)، در غرب کشور آمریکا، شهرستان کینگ واشنگتن و منطقه تاکویلا(Tukwila) در نزدیکی سیاتل واقع شده. این دیتا سنتر یک مرکز فوق سری و امنیتی محسوب می شه. اما سرور سایت و نرم افزار تلگرام در لندن و در ساختمان central hall westminsters قرار گرفته که جزء مایملک خاندان پادشاهی انگلیس خبیثه و بخش فنی نرم افزار هم در خیابان ۲۳ - ۲۴ Great James St لندن واقع شده.
با اشاره دست سیدحسین، حس چراغ ها را روشن می کند.
سیدحسین خیلی نامحسوس برای چند ثانیه به صورت هایی که زمزمه های علاقه مندی به تلگرام را شنیده بود نگاه می کند؛ بعد با لحنی پرسشگرانه می گوید: "این عجیب نیست و شما را به فکر فرو نمی بره که چطور می شه ساکنان کاخ باکینگهام، یک نرم افزار به اصطلاح تعاملی، اینقدر براشون مهم و عزیز بشه که سرور آن را در محلی قرار بدن که متعلق به حکومت انگلستانه؟!
مریم چند سوال از طرف خواهران برایم می فرستد.
آرام می روم کنار سیدحسین و همراهم را می گذارم روبرویش.
#ادامه_دارد
#خ_شکیبا
@nafastazeh
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جمعیت ایران در سال ۱۴۳۰ چند نفر میشود؟
👨👦👦ایران پیر میشود یا جوان؟
@nafastazeh 💯
حضورپرشورتر #اهل_سنت، #مسیحیان واقلیتهای مذهبی نشان میدهدبخلاف برخی افکارراهپیمایی اربعین غیرت سازشیعیان درمقابل دیگران نیست بلکه اربعین #مجمعیست ازآزادگان برای پاسداشت عدالت وظلم ستیزی
🔲 @nafastazeh
❌ در هنگام ناراحتی با یڪدیگر صحبت ڪنیم؛ نه در هنگام عصبانیت!
✅ صحبت در هنگام عصبانیت حرمتها را میشڪند.
#سبک_زندگی
💠 @nafastazeh💠
💟 ۶۰ سال فراق
❓ رهبر انقلاب آخرین بار چه زمانی به کربلا مشرف شدهاند؟
❣ اولین زیارت
🔸 اولین باری که رهبر انقلاب به زیارت کربلا رفتهاند در سال ۱۳۲۵شمسی در ۷سالگی بوده:
🔸 «پدرم میخواست برود مکه. بنا بود ما را ببرد عتبات، بگذارد، خودش برود مکه و برگردد. [اما] نتوانست گذرنامهاش را درست کند. گذرنامه عتبات را هم نتوانست بگیرد. شبهای سختی گذراندیم... در بصره گمان ميکردیم که دیگر تقریبا از خطر جسته[ايم]. منزل یکی از علمای آنجا وارد شدیم. یکی دو روز آنجا ماندیم. بعد بلیت گرفتند. رفتیم نجف. چند ماهی نجف بودیم. کربلا بودیم. کاظمین و سامرا بودیم...»
❣ آخرین دیدار
🔹 سفر دیگر ایشان به عتبات عالیات در حدود ۱۸سالگی انجامگرفته است. در سال ۱۳۳۶، حدود ۶۰ سال پیش، به همراه مادر و برادر و تعدادی از بستگان برای دیدار با خویشاوندانی که ساکن نجف بودهاند عازم عراق میشوند. در شهر نجف در درس علما و مدرسان حوزه علمیه نجف حضور مییابند ولی به خواست پدر پس از حدود دوماه به مشهد بازمیگردند.
🔹 محرم سال ۱۳۴۷ بار دیگر ایشان قصد زیارت کربلا میکند... اداره گذرنامه درخواست او را به ساواک فرستاد و برای صدور گذرنامه از آن سازمان استعلام كرد. پاسخ دادهشده بسيار طبيعی بود: «مشاراليه... از هر فرصتی برای تحريک مردم استفاده مینمايد و پایبند به هيچ اصول و همچنين تعهدات خود نمیباشد. در صورت تصويب با عزيمت وی به عراق مخالفت شود.» و شد. این ممنوعیت خروج از کشور تا زمان پیروزی انقلاب باقی بود.
❣ پس از پیروزی انقلاب نیز تاکنون فرصتی برای زیارت کربلای معلا برای ایشان فراهم نشده است.
🔲 @nafastazeh 🔲
🔸جلسه غیرعلنی مجلس با حضور وزیر امور خارجه و معاون سیاسی وزارت خارجه در حال برگزاری است.
🔹در این جلسه آقایان ظریف و عراقچی درباره لایحه الحاق ایران به کنوانسیون مبارزه با تامین مالی تروریسم «CFT» و مذاکره با گروه اروپایی به نمایندگان گزارش میدهند.
🔲 @nafastazeh 🔲
پویان خوشحال خبرنگار هتاک روزنامه ابتکار که دیروز از عبارت "درگذشت امام حسین" در گزارشش استفاده کرده بود امروز مشخصات صفحه توییتر خود را تغییر داده. صفحه این خبرنگار اصلاح طلب مملو از توهین و تمسخر نسبت به مقدسات دینی و اهل بیت(ع) است.
https://t.co/Ki7BEDBObI
@nafastazeh 💯
▪️بیش از 3 سال است عربستان #یمن را به خاک و خون کشیده و هزاران زن و بچه را به فجیع ترین حالت ممکن قتل عام کرده اما حالا که خبر قتل #قاشقجی منتشر شده، مرکل صدراعظم آلمان گفته دیگر به #عربستان سلاح نمیفروشیم!
جهان امروز چنین باغ وحشی است! و ما افتخار میکنیم که قواعد آن را نپذیریم!
@nafastazeh 💯
💠 امام صادق عليه السلام:
فرزند سه حق بر گردن پدرش دارد:
👈 مادر خوبى برايش انتخاب كند،
👈 نام نيكويى بر او بگذارد،
👈 و در تربيت او بكوشد.
💠 @nafastazeh 💠
🔴 عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق در حال توزیع غذا بین زوار اربعین امام حسین (ع)
🔸 همین چند سال قبل در دوره صدام ملعون ؛ زیارت امام حسین (ع) و بخصوص اربعین گاهی تا ۹ ماه حکم زندان داشت و امروز همو که بر آن جایگاه نشسته، خود خادم زوار حسین (ع) شده است ... این ، همان وعده الهی است ...الیس الصبح بقریب ...
🔻و بعد #قدس ... راه قدس از کربلا می گذرد ...
☘ لبیک یا حسین ...
🔲 @nafastazeh 🔲
17.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید| ماجرای ورود جابربن عبدالله انصاری به مزار امام حسین(ع) در اربعین؛ به روایت رهبرانقلاب
🏴 هشتگ: #الحسین_یجمعنا
🔲 @nafastazeh 🔲
نفس تازه
#روز_های_با_تو_بودن #قسمت_بیست_و_یکم 👈 #نفس_تازه_را_دنبال_کنید https://eitaa.com/nafastazeh
#روز_های_با_تو_بودن
#قسمت_بیست_و_دوم
👈 #نفس_تازه_را_دنبال_کنید
https://eitaa.com/nafastazeh
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
بسم رب الحسین
#روز_های_با_تو_بودن
#قسمت_بیست_و_دوم
کلید را در قفل در می اندازم و بازش می کنم.
در به نرمی روی پاشنه می چرخد و آرام می بندمش.
از همان حیاط، بلند سلام می کنم. صدای جواب مادر از اتاق پذیرایی می آید.
مادر به طرز بی سابقه ای تحویلم می گیرد! خیلی مهربان تر و بیشتر از قبل.
اینجور مواقع احساس مسخره ای بهم می گوید باید یا فرش ها را بشویم، یا دیوارها را، یا کابینت ها!
مریم با اینکه همیشه در بدو ورودم، با یک کنایه به استقبالم می آید، امروز ساکت است و میزهای پذیرایی را دستمال می کشد.
با همان وسواسِ خاص خودش. گویا خبری شده.
اما از مادر نمی پرسم. چون میدانم خودش می گوید.
وقتی دست و صورتم را می شویم و لباس هایم را عوض می کنم، مادر تصمیم می گیرد ماجرا را بگوید.
به این مهارتش غبطه می خورم. دقیقا می داند چه زمانی هرکدام از ما در شرایط پایدار روحی هستیم تا یک موضوع را مطرح کند.
- مصطفی جان، مادر! امشب مهمون داریم. میتونی یکم تو مرتب کردن خونه کمکم کنی؟
می پرسم: "کی قراره بیاد؟"
مادر همانطور که میوه ها را داخل ظرف می چیند می گوید: "یه مهمونی خیلی خاصه و یه مهمون خاص.
- خب کی قراره بیاد این آدم خاص کیه؟
به مریم رو می کنم که افتاده به جان قاب عکسِ دایی روی طاقچه و گردش را می گیرد.
می گویم: "این چش شده، چرا ناراحته حرف نمیزنه؟"
مادر ظرف میوه را می دهد دستم تا دهانم را ببندد که سوال نکنم.
- اینو بذار رو میز اصلی بعد هم بیا بشقاب ها را ببر.
وظایف محوله را در سی ثانیه انجام می دهم و برمی گردم به آشپزخانه.
- مامان مهمون کیه چرا نمیگین به من؟
مادر فقط لبخند تحویلم داد. از همان لبخندهایی که مضمونش این است که فعلا حرف نزن و کارت را بکن!
مریم دستمال گردگیری را داخل ماشین لباسشویی می اندازد و بدون اینکه به من نگاه کند، می رود به اتاقش.
متعجب به مامان می گویم: تا نگین چه خبر شده از اینجا بیرون نمیرم!
مادر در حالیکه قربون صدقه ی قد و بالای مریم جانش می رود می گوید: "هیچی مامان جان داره برای مریم خواستگار میاد."
جمله مادر در ذهنم می پیچد و یک لحظه یخ می کنم.
روی میز آشپزخانه می نشینم و ابروهایم را می کشم توی هم: "بدون اجازه ی من؟! چرا نگفتین بهم؟"
مادر که فهمیده غیرتی شده ام، می خواهد آرامم کند.
- نه پسرم جواب آخر را شما باید بدی تا مصطفی عزیزم تأیید نکنه مریم هیچ جا نمیره.
گرچه مشخص است که چندان آدم حساب نشده ام و نخواهم شد و فقط این جمله را گفته که دلم خوش شود، اما با این حرفش کمی آرام می شوم.
عصبانی و با همان ابروهای درهم کشیده می گویم: "حالا این بیقواره کی هست؟"
مادر همچنان آرام می گوید: "پسر شهیده. یه پسر فوق العاده خوب. شما هم میشناسیش."
با شتاب از جا بلند میشوم.
- کی؟ من کیو میشناسم؟؟
مادر ظرف شیرینی را دستم می دهد: "یکی از بهترین دوستای خودت!" بعد هم از پشت هلم می دهد: "بذارش روی میز. بعدم یه جارو برقی بکش. آفرین پسر خوب!"
درحالی که سیم جاروبرقی را به پریز وصل می کنم، دوستانم را یکی یکی از فکرم می گذرانم و به هرکدام ایراد می گیرم. آخرین کسی که به ذهنم می آید سیدحسین است که فرزند شهید هم است اما ازدواج کرده.
قبل از اینکه گزینه بعدی به ذهنم بیاید مادر می گوید: "اووووه چقدر فکر میکنی! زهرا خانم (مامان حسن) با دوتا دختراشون دارن میان."
- چی؟ حسن؟
این را بلند گفته ام. خیلی بلند، طوری که مادر نهیبم می زند: "آره! چرا داد میزنی بچه؟"
مشغول جارو زدن می شوم. با اینکه حسن پسر بدی نیست، ولی از دستش لجم می گیرد. نمی دانم چرا؟!
در ذهنم پرونده حسن را باز می کنم و ورق می زنم تا یک نقطه سیاه پیدا کنم. اما چیزی دست گیرم نمی شود. کمی بهم برخورده که به من نگفته اند. به طرز عجیبی دوست دارم سر به تن حسن نباشد! سعی می کنم به خودم بقبولانم که نباید اینقدر حساس باشم و اینها فقط احساسات برادرانه است که نباید بیش از حد قلیان کند! اما برای آرام کردن خودم، باید امشب حداقل چشمم به حسنِ بیچاره نیفتد!
وقتی زنگ در را می زنند، هم من و هم مرتضی آماده ایم که برویم مسجد. به مادر هم گفته ام و مادر هم که حالم را می دانست، مخالفتی نکرد. گر چه انگار دلش می خواهد باشم.
حسن پشت سر مادر و خواهرهایش، با گردن کج و چهره مظلوم وارد خانه می شود. از صورت خندان و شیطنت هایش خبری نیست. باورم نمی شود کت و شلوار پوشیده باشد؛ تاجایی که یادم است از کت و شلوار بیزار بود! یعنی من هم شب خواستگاری این شکلی می شوم؟! خدا نیاورد آن روز را!!
همزمان با ورود حسن، من و مرتضی خارج می شویم. چشم غره ای به حسن می روم که تمام ناسزاهایی که بلدم را منتقل کند.
حسن هم دقیقا می فهمد منظورم را.
#ادامه_دارد
#خ_شکیبا
@nafastazeh
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️