چاووش خوانی
می رفت بالای پشت بام به چاووش خوانی: «اول به مدینه مصطفی را صلوات. دوم به نجف شیر خدا را صلوات. سوم به کوفه کوفیان را لعنت. چهارم به #مشهد امام رضا را صلوات ...».
چند دقیقه ای می خواند و مردم که کم کم جمع می شدند داخل خانه اش، می آمد پایین. خوب نشانه ای درست کرده بود. کسی شک نمی کرد و راحت #روضه_خوانی اش را راه می انداخت.
روایتی از #مقاومت مردم مقابل #ممنوعیت_روضه و عزاداری در عصر #رضاخان
کتاب قندان های همیشه پر
حسین کشمیری
@naghareh_khaneh
[Forwarded from سروش]:
روضه، خارج شهر
ماه محرم بود. از ترس مامورهای #رضاخان نمی توانستیم داخل شهر روضه بگیریم. می رفتیم باغ پدرم. خارج از شهر. مثل ما کم نبودند. وسط باغ یک قسمت را گود کرده بودیم. وقتی داخلش می نشستی از بیرون دیده نمی شد. افراد که می آمدند پشت در باغ، اول اسم شان را می گفتند و بعد از اینکه می فهمیدیم خودی است راهشان می دادیم. جمعمان بیشتر از ده بیست نفر نبود. پدرم آهسته روضه می خواند و ما هم آرام آرام گریه می کردیم. روضه که تمام می شد یکی یکی خارج می شدیم.
روایتی از #مقاومت مردم مقابل #ممنوعیت_روضه و عزاداری در عصر رضاخان
کتاب قندان های همیشه پر
محمدباقر زینلیان
@naghareh_khaneh