درباره اينکه آيا دلالت الفاظ بر معاني، امري قراردادي است يا نه ديدگاههاي مختلفي مطرح شده است که بحث از آن را به جاي خود موکول ميکنيم. در اينجا صرفاً اين استدلال جناب شبستري را به ارزيابي مينشينيم. بر فرض که دلالت الفاظ بر معاني را امري قراردادي بدانيم، آيا اين دلالت متوقف بر آن است که استفاده کنندة از آن زبان در آن قرارداد مشارکت داشته باشد يا اگر قواعد آن قرارداد را مراعات کند کافي است؟ يعني اگر کسي در روند شکلگيري يک زبان هيچ مشارکتي نداشته باشد، اما با علم و آگاهي به همة نشانههاي زباني و لوازم و مقتضيات آن، براي انتقال مراد خود از آن نشانهها و قواعد و قراردادها استفاده کند، باز هم براي مفهوم شدن کلام او کافي نيست؟ به عنوان مثال، کسي که در روند شکلگيري زبان عربي هيچ مشارکتي نداشته است، اما زبان عربي را ياد گرفته باشد و با عرب زبانان سخن بگويد، آيا سخن او براي آنان قابل فهم نيست؟ روشن است که مشارکت در قرارداد شرط قابل فهم بودن مراد اين گوينده نيست. آنچه که لازم و کافي است علم وي به قرارداد و قصد او در به کارگيري آن است.
به تعبير ديگر، آيا اگر يک موجود ذي شعور و داراي اراده و قصدي مثل جن يا فرشته نيز به انساني سلام کند و بگويد «سلام عليکم» باز هم همين حکم را دارد؟ يعني «هيچ کس صداي مسموع را کلام نمييابد و آن را واقعاً «سلام کردن» تلقي نميکند»؟ به عنوان مثال، زماني که فرستادگان خداوند بر ابراهيم وارد شدند و به او سلام کردند، و حضرت ابراهيم پاسخ آنان را داد، آيا کاري لغو و بيهوده از سوي او انجام گرفت؟ يعني اگر ميدانست که آنها واقعاً بشر نيستند، اساساً صدايي که از آنها شنيد را «سلام» تلقي نميکرد؟ و اساساً آيا بشارتي که آنها به ابراهيم دادند، قابل فهم براي ابراهيم نبود؟ «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذ (هود/۶۹)»
ممکن است جناب شبستري بگويد اين بدان دليل بود که ابراهيم گمان ميکرد آنها انسان هستند. به اين نشانه که بلافاصله رفت و يک گوسالة بريان براي آنان آورد که تناول کنند! اما اگر از ابتدا ميدانست که اينان در ظاهر انساناند و در واقع موجوداتي غير انسانياند، هرگز سلام آنها را سلام واقعي تصور نميکرد! به همين دليل، وقتي متوجه شد که اينان دست به سوي غذا نميبرند، در درون خود احساس ترس کرد: «فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً» (هود، ۷۰) اما ادامة اين ماجرا نشان ميدهد که چنين برداشتي نادرست است.
قرآن ميفرمايد بعد از اين ماجرا، آنان به ابراهيم گفتند «لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ» (هود، ۷۰) در اين مرحلة گفتگو که ابراهيم ميدانست اينان انسان نيستند و صداهايي که از آنها ميشنود، هر چند همان الفاظ متداول در ميان انسانهاست، اما هيچ ترديدي در اين نداشت که کلام انسان نيست. بر اساس معيار جناب شبستري که مدعياند، نشانههاي زباني انساني تنها در صورتي هويت نشانهاي دارند که از سوي يک انسان و از دهان يک انسان خارج شوند نه حيوان يا ربات يا هر موجود ديگري، نبايد هيچ اثري در ابراهيم بر جاي بگذارند و «هیچگونه اثری از سوی انسانها که به کلام مترتّب میشود به این صدای مسموع مترتب نمیشود.» اين در حالي است که چنين نبود. ابراهيم وارد گفتگو با آنها شد و ميخواست وساطت قوم لوط را کند و براي آنها مهلتي بگيرد. به تعبير قرآن: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى يُجادِلُنا في قَوْمِ لُوطٍ» (هود، ۷۴)
افزون بر ابراهيم، همسر او نيز که ناظر اين ماجرا بود و از اين داستان خندهاش گرفته بود، از سوي فرشتگان به آوردن فرزندي به نام اسحاق بشارت داده شد. (هود، ۷۱) و حتي از اين بشارت تعجب کرد و با فرشتگان به گفتگو پرداخت که چنين چيزي چگونه ممکن است در حالي که خودم و همسرم به سن کهنسالي رسيدهايم!؟ اما در مقابل، فرشتگان به او گفتند: «أَ تَعْجَبينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ» (هود، ۷۳) بر اساس معيار جناب شبستري رفتار ابراهيم و همسرش رفتاري عقلاني نبوده است! و اساساً نبايد به سخناني که ميشنيدند هيچ گونه ترتيب اثري ميدادند! زيرا ميدانستند که اين سخنان هر چند داراي الفاظ و ادبيات انساني است؛ اما گويندة آنها انسان نيست و به همين دليل نميتوانند نشانة يک مقصود و معناي واقعي باشند!
به هر حال، حتي اگر بپذيريم که اين سخنان ساخته و پرداختة شخص پيامبر بوده است، آيا اصل سخن گفتن ملائکه، يعني موجودات غير انساني، با انسان ناممکن است؟ مگر سخن گفتن چه لوازمي دارد که ملائکه نميتوانند با انسان سخن بگويند؟ يا مگر انسان چه محدوديتهايي دارد که سخن گفتن ملائکه يا موجودات ماورايي را نميتواند فهم کند؟ افزون بر اين، اگر چنين بود، چرا هيچ کدام از مخاطبان پيامبر به او اعتراض نکرد که اين تخيلات و محالبافيها چيست؟ مگر ملائکه حرف ميزنند و يا حتي اگر آنها حرف بزنند، مگر انسان ميتواند حرف آنها را بفهمد!؟
دليل چهارم: از راه ارکان شکلگيري کلام
جناب شبستري با استناد به سخنان آلبرت کلر، فيلسوف آلماني، مدعي است، زبان سيستمي از شکلهاي اظهارات است که به وسيله انسان پديد آمده و تکامل يافته است که قوام اين سيستم به پنج چيز است: «گوينده»، که زبان از او نشأت ميگيرد؛ «شنونده» که زبان به او متوجه ميشود؛ «زمينة متن» يا متنِ متن که جايگاه زبان است؛ «جماعت و اهل آن زبان» که زبان در ميان آنها یک وسیله تفاهم مشترک است و «محتوا» که زبان آن را بیان میکند. (شبستري، ۱۶ بهمن ۱۳۸۶) و از اين نظريه، نتيجه ميگيرد که اگر کسي الفاظ و معاني معيني را به کار بگيرد و بگويد من صرفاً ناقل آنها هستم و گويندة اصلي آنها موجودي فراانساني است، سخن او هيچ دلالت تصديقيهاي نخواهد داشت! و براي هيچيک از مخاطبان اساساً مفهوم نميشود. يک سخن تنها در صورتي مفهوم است که گويندة آن انسان باشد. يعني اساساً ساخته و پرداختة يک شخص ذهندار به نام انسان باشد. و الا اگر گوينده آن غير انسان باشد «چنین جملههایی را (که نمیتوان آنها را جمله نامید) نمیتوان بررسی و تفسیر یا تحلیل کرد. هیچگونه قرائتی از آنها ممکن نیست. چنین جملههایی نه تنها گوینده ندارد بلکه هیچکدام از پنج محور تحقق زبان که قبلاً توضیح دادم در آنها موجود نیست و آنها را نمیتوان نمونههایی، از یک زبان، مثلاً زبان عربی به شمار آورد.»(همان)
براي فهم بهتر اين استدلال آن را در قالب منطقي زير صورتبندي ميکنيم:
مقدمه اول: ارکان شکلگيري کلام عبارتند از «گوينده»، «شنونده»، «زمينة متن»، «اهل آن زبان» و «محتوا»؛
مقدمة دوم: شکلگيري اين ارکان منوط به آن است که کلام از يک گويندة انساني صادر شده باشد؛ و چيزي که از گويندهاي غير انساني نقل شود، هيچ يک از ارکان پنجگانة بالا را ندارد، لذا نميتوان به آن «کلام» گفت.
نتيجه: اگر گوينده قرآن را خدا بدانيم، در آن صورت نميتوان به آن کلام گفت.
نقد و بررسي
نقد اول: مغالطة مصادره به مطلوب
اين استدلال از نوع مصادره به مطلوب است. اگر کلام و سخن را فقط همان چيزي بدانيم که ساخته و پرداختة يک شخص ذهندار به نام انسان باشد، طبيعتاً مدعاي شما پذيرفته ميشود. اما اين قراردادي بيوجه و بيدليل است. به چه دليل منظور از گوينده صرفاً يک شخص ذهندار است؟ البته هر کسي مجاز است هر نوع قرارداد و هر نوع تعريفي از «زبان» داشته باشد، اما سخن در معقوليت قرارداد است. قرارداد نبايد مصادره به مطلوب باشد و يا به جاي دليل بنشيند.
نقد دوم: مغالطة دليل نامربوط
کجاي ديدگاه آلبرت کلر بر اين دلالت دارد که گويندة يک کلام فقط بايد يک شخص ذهندار باشد و کلام در صورتي کلام است که ساخته و پرداختة يک انسان باشد؟ حتي اگر هم دلالت بر اين داشته باشد، اساساً به چه دليل اگر گوينده غير انسان باشد، ديگر نميتوان به آن کلام گفت و هيچ فهمي از آن به دست نميآيد؟ چرا قوام کلام به برخورداري از گويندهاي انساني است؟ به چه دليل اگر گويندة يک متن، موجودي غير انساني اما آگاه به قواعد زبان و داراي اراده و اختيار باشد، آن متن را يک متن بيگوينده ميدانيد؟
نقد سوم: قوام کلام به گوينده است نه گويندة بشري
دربارة اينکه قوام کلام به چيست، ديدگاههاي مختلفي وجود دارد. برخي قوام کلام را فقط به «مبرز» اعم از لفظ يا هرگونه نشانه، و دلالت آن بر معنا ميدانند. اين گروه حتي آگاهي گوينده از وضع را نيز براي تحقق کلام لازم نميدانند. يعني حتي اگر از سنگ يا از جريان آب رودخانهاي يا از برخورد شاخههاي درختي صوت و صدايي (مبرز) حاصل آيد که بر معنايي دلالت کند، به اعتقاد آنان کلامي تحقق پيدا کرده است. برخي ديگر، آگاهي گوينده از وضع را نيز شرط تحقق کلام ميدانند. دستهايي ديگر قصد و ارادة ابراز کننده را نيز بر آن ميافزايند و بدين سان، کلام را به فاعل مريد (اعم از حيوان، انسان، جن يا ساير موجودات مريد) اختصاص ميدهند. برخي ديگر قوام کلام را به برخورداري از گويندة انساني ميدانند. به هر حال، يک نظرية جامع و مورد قبول همگان در اين باره وجود ندارد. اما در مجموع ميتوان گفت که ضعيفترين و پراشکالترين نظريات، نظرية آخر است که جناب شبستري آن را به آلبرت کلر نسبت داده و مدعاي خود را بر آن بنا نهاده است!
نخستين معناي فهميدن، «فهميدن معناي يک جمله» است. به عنوان مثال، آيا فهميدن معناي اين جمله «إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ» (شوري، ۴۸) متوقف بر اين است که ساختة و پرداختة يک انسان باشد؟ اگر فرض کنيم که چنين جملهاي از سوي خداوند يا يک موجود ذي شعور ديگري بيان شده باشد، ديگر نميتوان آن را فهميد؟ واقعيت اين است که «فهميدن معناي يک جمله» صرفاً متوقف بر شناخت نشانههاي زباني و الفاظ و نسبتهاي به کار رفته در آن است. حتي اگر هيچ توجهي به گويندة آن نداشته باشيم، باز هم ميتوان معناي جمله را فهميد. به عنوان مثال، کسي که در بياباني نوشتهاي را ميبيند، بدون آنکه بداند نويسندة آن کيست و هدف او چه بوده است و چه معنايي در ذهن داشته است و شرايط و مقتضيات مکاني و ذهني و زماني او چه بوده است، فقط به شرط آنکه با زبان آن نوشته آشنا باشد، معناي جملات آن را ميفهمد.
دومين معناي فهميدن، «فهمیدن ارتباطات و ساختار درونی یک جمله» است. براي آنکه بتوان چنين فهمي از جمله داشت، لازم است از دستور زبان و صناعات ادبي حاکم بر آن زبان آگاهي داشت؛ اما آيا چنين فهمي از يک زبان موقوف بر آن است که حتماً ساخته و پرداخته يک انسان باشد؟ البته گويندة آن متن بايد از دستور زبان مورد نظر و صناعات ادبي آن آگاهي داشته باشد و بتواند به درستي آنها را به کار گيرد، اما به چه دليل چنين گويندهاي فقط و فقط ميتواند و ميبايد يک انسان باشد؟
سومين معناي فهميدن عبارت است از «فهمیدن جملهای که در یک «وضعیت فعلی» خاصّ بیان شده است». منظور از اين فهميدن اين است که خواننده يا شنونده بفهمد که چه کسي و چه مضموني در آن وضعيت فعلي خاص مورد نظر بوده است و افزون بر آن، لازم است از آن وضعيت فعلي که گوينده سخن خود را معطوف به آن ميکند، آگاهي داشته باشد. اما آيا چنين فهميدني موقوف بر آن است که آن متن يا سخن حتماً ساخته و پرداختة ذهن يک انسان باشد؟ آيا اگر گوينده يک جمله خداي متعال باشد، ديگر نميتوان چنين فهمي از آن جمله داشت؟
«فهميدن یک «اظهار زبانی» به عنوان فعل گویندهای» چهارمين معنايي است که براي فهميدن در نظر گرفته ميشود. متعلق فهميدن در اين نوع، فعل يک فاعل است که همراه با بيان نشانههاي زباني شکل ميگيرد. شرط چنين فهميدني اين است که افزون بر شناخت وضعيت آن فعلي که جمله معطوف به آن است، بايد خصوصيات گوينده و شنونده نيز شناخته شود. اما آيا چنين فهميدني متوقف بر آن است که آن فعل گفتاري از سوي يک فاعل انساني بيان شده باشد؟ آيا اين نوع فهميدن در جملاتي که از سوي گويندهاي غير انسان بيان شده باشند، بيمعنا است؟ آيا اگر فرض کنيم که اين فعل گفتاري از سوي خداوند صادر شده باشد، ديگر نميتوان کلام او را به اين شکل فهميد؟ چيزي که در اين نوع فهميدن لازم است شناخت خصوصيات فاعل اين نوع فعل گفتاري است. اما به چه دليل اين فاعل حتماً بايد فاعلي انساني باشد؟
پنجمين نوع از انواع فهميدن عبارت است از اينکه يک «اظهار زباني» را به عنوان بيان يک وضعيت رواني فهم کنيم. ايشان مدعي است که «در فهمیدن یک جمله به مثابه یک وضعیت روانی آشکار است که یک صاحب روان (همان گوینده یا نویسنده) مسلم و مفروض است.» ما هم اين مسأله را ميپذيريم اما در سخنان خداي متعال جهات نقص و ضعف را سلب ميکنيم و معناي خالص آن را به او نسبت ميدهيم. اوامر الهي همگي جملاتياند که از وضعيت خوشايند خداوند حکايت ميکنند. يعني خداوند تحقق متعلق اوامر خود را دوست دارد و از انجام آنها خشنود ميشود همانطور که نواهي او از وضعيت ناخوشايند الهي حکايت ميکنند يعني خداوند از انجام آنها ناخشنود ميشود و غضب ميکند.
به همين دليل است که خداوند «نيکوکاران»، «پارسايان»، «صابران»، «راستگويان»، «متوکلان» و «عادلان» را دوست دارد و «تجاوزکاران»، «فاسدان»، «کافران»، «اسرافکاران» و امثال آنها را دوست ندارد. البته هرگز نميتوان خشنودي و خشم خداوند را همچون خشنودي و خشم يک انسان تلقي کرد. ما ممکن الوجوديم و پر از نقص و ضعف؛ اما خداي متعال کامل مطلق است و هيچ جهت نقص و ضعفي در او راه ندارد. به هر حال اين معناي از فهميدن نيز با بشري دانستن يک جمله هيچ ملازمهاي ندارد.
ششمين معناي فهميدن «فهميدن معناي عميق يک جمله» است؛ که با تعمق و تأمل جدي بر روي آن جمله به دست ميآيد. اما به راستي آيا حصول چنين فهمي متوقف بر آن است که گويندهايي انساني داشته باشد؟ آيا اگر گويندة يک جملهايي را خداوند بدانيم ديگر نميتوان از آن فهمي عميق به دست آورد؟ يا بر عکس، زماني يک مفسر دغدغة فهمهاي عميق و عميقتر از متن قرآن را پيدا ميکند که بداند از سوي خدايي حکيم، دانا، قادر به همة امور صادر شده است؟
در نقد اين ديدگاه ميگوييم، آيا اگر فردي بيايد و کلامي را از قول فرد ديگري براي ما نقل کند و مدعي شود که صرفاً همان چيزي را که آن شخص به او گفته است براي ما نقل ميکند، ما کلام او را نميفهميم؟ روشن است که کلام اين فرد ناقل را ميفهميم هر چند در اين کلام، هيچ اصالتي براي خود او قائل نيستيم. ممکن است شک کنيم که آيا واقعاً او کلام آن فرد را به درستي براي ما نقل ميکند يا آنکه در آن دخل و تصرفي انجام داده است. اما به صرف اينکه اين فرد فقط ناقل است و هيچ نقشي در ساختن و پرداختن آن کلام ندارد جز اينکه با امانت کامل و به صورت معصومانه صرفاً آنچه که به او گفته شده است را نقل ميکند، نميتوان مدعي شد که کلام او اساساً براي ما مفهوم نيست. چنين کلامي با کلامي که صرفاً ساخته و پرداختة شخص گوينده باشد، ماهيتاً هيچ تفاوتي نميکند. اگر کلامِ انساني، معنادار و مفهوم است؛ کلام منقول از يک انسان نيز چنين است.
حال اگر فرض کنيم که اين گوينده کلام خود را از يک موجود ماورايي نقل ميکند؛ موجودي که مورد پذيرش و اعتقاد شنونده نيز هست، و مدعي است که او صرفاً مأمور ابلاغ است و حق هيچ گونه دخل و تصرفي در آن ندارد و اساساً توانايي چنين دخل و تصرفي را هم ندارد، آيا شنونده ميتواند بگويد که چون آن موجودي که اين کلام را از او نقل ميکني، موجودي فراانساني است، اساساً نميفهميم که چه ميگويي! اساساً جملاتي بيمعنا و فاقد مفهوم براي ما قرائت ميکني؟
حال اگر اين گوينده مدعي شود که اين سخنان، عيناً همان چيزي است که خداي جهان و انسان و خالق هستي به من وحي کرده است و من را مأمور ابلاغ آن کرده است، و تنها وظيفة من در اين رابطه اين است که آن پيام را به صورت آشکار و روشن به شما ابلاغ نمايم «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ» (نور، ۵۴؛ همچنين ر. ک: آلعمران، ۲۰؛ مائده، ۹۲، رعد، ۴۰؛ نحل ۳۵ و ۸۲؛ عنکبوت، ۱۸) و من هر چه ميگويم و هر سخني بر زبان ميآورم عيناً همان چيزي است که به من وحي شده است بدون آنکه يک کلمه يا حتي حرفي بر آن افزوده يا از آن کاسته باشم؛ يا حتي توان اين افزايش يا کاهش را داشته باشم، آيا مخاطبان ميتوانند بگويد اگر چنين است اساساً ما نفهميديم چه گفتي؟ اساساً هيچ کلام معناداري از شما نشنيديم؟ قرآن کريم دربارة عصمت پيامبر اکرم(ص) در نقل آيات الهي ميفرمايد:
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويل× لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمين× ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين× فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزين (حاقه، ۴۴-۴۷) اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست× ما او را با قدرت مىگرفتيم× سپس رگ قلبش را قطع مىكرديم× و هيچ كس از شما نمىتوانست از (مجازات) او مانع شود! وَ النَّجْمِ إِذا هَوى× ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى× وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى× إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى× عَلَّمَهُ شَديدُ الْقُوى (نجم، ۱-۵) سوگند به ستاره هنگامى كه افول مىكند× كه هرگز دوست شما [محمّد «ص»] منحرف نشده و مقصد را گم نكرده است× و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگويد! × آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست! × آن كس كه قدرت عظيمى دارد او را تعليم داده است.
نتيجهگيري
مدعاي جناب شبستري اين بود که «متن قرآن، کلام خدا نيست و نميتواند باشد؛ بلکه کلام يک انسان و پرداختة شخص پيامبر است.» وي اين مدعا را به گونههاي مختلف و خستهکنندهاي تکرار کرده اما هيچ دليل قانعکنندهاي بر اين ادعا ندارند و تمام ادلهاي که براي اثبات اين مدعا اقامه کردهاند مبتلا به انواعي از مغالطات منطقياند.
همه شواهد تاريخي در رد چنين ادعايي است که عموم مخاطبان پيامبر(جز کافران و منکران نبوت)، قرآن را ساخته و پرداختة شخص او ميدانستهاند. حتي بر فرض پذيرش اين نسبت نارواي تاريخي، هرگز نميتوان با استناد به برداشت مخاطبان، مدعي شد که في الواقع نيز چنين بوده است.
از راه ساختار فهم نيز نميتوان چنان مدعايي را اثبات کرد. به چه دليل تنها کلام انسان قابل فهم و تفسير همگاني است؟ چرا اگر موجودات ذيشعور ديگري مثل خداوند يا فرشتگان با انسان سخن بگويند، حتي اگر آگاهانه از ادبيات و زبان متعارف آدميان استفاده کنند، کلام و سخن آنان براي انسانها قابل فهم نيست؟ مگر سخن گفتن آنان چه ويژگي يا ويژگيهايي دارد که قابليت فهم براي انسان را ندارد؟ چرا خدايي که انسان و دستگاه ادراکي و دستگاه مفاهمه و مکالمة او را آفريده است، نتواند به گونهاي سخن بگويد که قابليت درک و فهم و تفسير از سوي انسان را داشته باشد؟
اين سخن که «زبان انساني تنها در زيست جهان مشترک تاريخي اجتماعي و بينالاذهاني انسانها پديدار ميشود و معنا و مفهوم مييابد و قابل فهم و تفسير بين الاذهاني ميگردد»، هرگز صدور الفاظ قرآني از ناحية خداوند را نفي نميکند. آيا چون زبان انسان در چنين جهاني پديد آمده است و قابل فهم شده است، ديگر هيچ موجود ذي شعور ديگري، حتي خداوند، نميتواند از آن استفاده کند؟
با اثبات ضرورت گوينده براي شکلگيري کلام هرگز نميتوان نتيجه گرفت که پس گويندة قرآن بايد انسان باشد. اين دليل اعم از مدعا است. مدعا اين است که اگر «گويندة کلامي خدا باشد»، آن کلام قابليت فهم از سوي انسان را ندارد؛ اما دليلي که بر آن اقامه شده است ميگويد يک کلام براي آنکه بتواند مفهوم واقع شود، «گوينده» ميخواهد! به چه دليل گوينده فقط بايد انسان باشد؟ به چه دليل اگر گوينده غير انسان باشد، ديگر نميتوان به آن کلام گفت و هيچ فهمي از آن به دست نميآيد؟
اين سخن که زبان امري قراردادي است و صرفاً در عالم انساني شکل ميگيرد، لذا تنها در صورتي که از سوي يک انسان به کار گرفته شود، مفهوم خواهد بود، نيز سخني نادرست است. زيرا بر فرض که دلالت الفاظ بر معاني را امري قراردادي بدانيم، اما اين دلالت هرگز متوقف بر آن نيست که استفاده کنندة از آن زبان بايد در شکلگيري آن قرارداد مشارکت داشته باشد. صرف آگاهي گوينده از نشانههاي زباني و لوازم و مقتضيات آن و قراردادهاي رايج ميان استفاده کنندگان از آن زبان، و استعمال صحيح و ضابطهمند آن نشانهها براي مفهوم شدن کلام او کافي است.
همان طور که کلامي که از فرد ديگري براي ما نقل ميشود، قابليت فهم را دارد، کلامي که از موجودات غير انساني مثل جنيان و فرشتگان نيز نقل شود، حتي اگر در درستي نقل ترديد داشته باشيم، براي ما قابل فهم است. به همين شکل اگر گوينده، کلامي را از خداوند نقل کند و مدعي شود که او صرفاً مأمور ابلاغ است، آن کلام قابليت فهم و تفسير را دارد. مخاطبان نميتوانند به ناقل بگويند چون گويندة آن کلامِ ادعايي خداوند است، اساساً ما نفهميديم چه گفتي و اساساً هيچ کلام معناداري از شما نشنيديم!
فهرست منابع
قرآن کريم
ابنسعد، محمد، الطبقات الکبري، بيروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۱۸.
آلوسي، سيدمحمود، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الکتب العلميه، ۱۴۱۵ ق.
بحراني، سيدهاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثه، ۱۳۷۴.
جواديآملي، عبدالله، تسنيم تفسير قرآن کريم، قم: اسراء، ۱۳۷۸.
الحاکم النيسابوري، ابوعبدالله، المستدرک علي الصحيحين، تحقيق مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۱۱ ق.
حسکاني، عبيداللهبن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، تصحيح محمدباقر محمودي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ۱۴۱۱ ق.
ذهبي، شمسالدين، تذکرة الحفاظ، بيروت، دار الکتب العلمية، ۱۴۱۹.
سبحاني، جعفر، مفاهيم القرآن، قم، مؤسسه الامام الصادق، ۱۴۲۱ ق.
الشهرستاني، علي، منع التدوين الحديث، قم، دار الغدير، ۱۴۲۵.
طبري، تاريخ الامم و الملوک، قاهره، مطبعة الاستقامة، ۱۳۵۷ ق.
کوفي، فرات بن ابراهيم، تفسير فرات الكوفي، تصحيح محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، ۱۴۱۰ ق.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱۲)، يكشنبه ۱۸ تير ۱۳۹۱.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱۴)، دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۲.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱۵)، دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۲.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۲)، سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۳)، جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۴)، يكشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۷.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۵)، دوشبنه ۲۸ بهمن ۱۳۸۷.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۶)، پنجشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۷.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۸)، دوشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۹.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۹)، سهشنبه ۱۵ تير ۱۳۸۹.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوي از جهان(۷)، ۲۷ بهمن ۱۳۸۸.
مجتهدشبستري، محمد، چگونه مبانی کلامی و فقهی فرو ریختهاند، ۶/ ۲/ ۱۳۹۴.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱)، سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۶.
مجتهدشبستري، محمد، قرائت نبوی از جهان(۱۰)، چهارشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۰.
مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، الثالثة، ۱۴۰۳.
الميزان في تفسير القرآن، محمدحسين طباطبائي، قم، انتشارات جامعه مدرسين، بيتا.
پی نوشت:
[۱] . البته ايشان پيشتر و در مقالة شماره ۳ همين مجموعه با عنوان «پيشفرضهاي تفسير آزاد قرآن(۲) - مقتضيات فهم و مقتيضايت ايمان»، جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷، نُه سطح يا مرتبة فهميدن را از هم تفکيک کردهاند. در اينجا به عنوان مقالهاي جديد و با عنواني ديگر، مجدداً همانها را در هفت نوع فهميدن، تکرار ميکند. و اين مسأله متأسفانه يکي از امور ملالآور در اين مجموعه مقالات است. مجموعهاي که در اغلب موارد به تکرار يک مدعا با بيانهاي مختلف پرداخته است و کمتر شاهد مطلبي جديد هستيم. گويا جناب شبستري پيشفرضشان اين است که تکرار يک مدعا، موجب اثبات درستي آن ميشود!
قطعه ای از مهمدمجتحدشبستری:
کتابهای مقدس در پی دانا کردن ما نیستند ، می خواهند به ما فهمی - روحیه ای - زاویه ای دیگر ببخشند ،
برای فهمیدن چیزی لازم است خود را در آن بریزیم ، با آن بیامیزیم ، سهراب می گفت : « الاغی دیدم که ینجه را می فهمید » چرا که الاغ ینجه را می خورد ، با دانستن کتابهای مقدس - حظ معنوی نمی بریم ، با تلاش برای فهم جهان کتابهای مقدس که از معبر ریختن خود در لحن و آوای آن ممکن می شود ، می توانیم مایه های معنا را شکار کنیم ،
منبع : معنا گرا زیستن ، از درس گفتار محمد شبستری ،
آقای شبستری!
وجدانا خودت می فهمی چی میگی؟!
شما که میگی از کلام خدا تجربه نداریم چطور میخواهی لایه های معنا را آشکار کنی؟!
شما که میگی کتاب مقدس گفتار یک انسان جایز الخطاست چرا خودت را برای معنای خطای یک انسان هزار و چند سال پیش به زحمت میندازی؟!
شما که میگی بدون داشتن روش هرمنوتیک نمیشود کلام مقدس را فهمید و مفسران اول باید روش خود را تبیین کنند...
شما خودت با کدام روش ادعای فهم کلام مقدس را داری؟!
وجدانا خودت می فهمی چی میگی؟!
بعد از عمری تلاش کتاب مقدس را با ینجه ( لابد منظورت یونجه است!) مقایسه میکنی؟!
این اوج ادب ورزی شماست؟!!!
شما بقول خودت چطوری خودت رو در لحن و آوای کلام مقدس میریزی؟!
اینها که میگی شعراست پدرجان نه فلسفه!!!
شعر و فلسفه را قاطی پاطی کردی باباجان!!!
اینهاست نتیجه یک عمر دم از منطق و فلسفه زدن و کباده منطق کشیدن؟!
اینهاست نتیجه منطق آآآآآآلمانی خواندن؟!
این شعرها را در اشعار جوانک هایی که جیغ بنفش می کشیدند بیشتر و پیشتر خوانده بودیم.... حرف علمی و منطقی چی داری پدرجان؟!
هدایت شده از بیّنات
📝 انتشار یک سند منتشر نشده درباره آیتالله منتظری برای اولین بار
🔹 موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی به مناسبت ایام صدور نامه 6 فروردین امامخمینی و عزل آیتالله منتظری توسط ایشان، برای اولین بار یک سند تاریخی را منتشر میکند.
https://t.me/iran_psri/3723
♦️تصویر دستخط مرحوم حاجاحمد خمینی در دوصفحه پایانی رنجنامه معروف خود خطاب به آیتالله منتظری در اردیبهشت 68 است. متن این دوصفحه به شرح زیر است:
اين نامه به پايان رسيد ما همچنان در اول وصف خيانتهاي آشكار و پنهان اطرافيان جنابعالي مانده ايم. باور بفرمائيد كه هميشه با فكر و ذكر شما روز و شبم را مي گذرانم آخر شما اميد همه ما بوديد بار ديگر از جنابعالي عاجزانه مي خواهم كه با يك حركت انقلابي خود را از طيف سيد مهدي هاشمي رها كرده و در درياي محبت بيكران دوستداران امام شناور سازيد به اميدآن روز.
از خداوند متعال سلامتي و شادابي و پيروزي شما را بر عفريت ظلم و خيانت اطرافيان خواستارم و نكاتي را مي آورم: 1- در خاتمه نيز همچون مقدمه از تكرار مكررات در اين نامه عذرخواهي مي كنم. 2- از اين كه بعضي از جملات تند است معذرت مي خواهم چرا كه ما صراحت لهجه را از شما آموخته ايم.
3- اگر تندي نامه متأثرتان ساخته است خود را جاي امام بگذاريد و آنوقت كمي فكر كنيد كه خدا را خوش مي آيد تا شما براي دلخوشي چند ليبرال و منافق پيرمردي زنده دل و الهي كه همه عمرش را صرف اعلاء كلمه الله كرده است آدمكش و مخصوصاً زنان بچه داركش معرفي كرده باشيد و با اين حركت غيراسلامي انساني دل دشمنان قسم خورده اسلام و نظام و ايران را شاد كرده باشيد. كمي فكر كنيد كه چگونه حضرت امام ماهها و سالها زير شلاق اتهامات واهي شما و ليبرالها و منافقين تنهاي تنها صبر كردند و براي مصلحت نظام و اسلام با قلبي شكسته خون دل خوردند.
4- سه نامه از آقاي مهدي هاشمي را كه يكي به جنابعالي و دو نامه براي آقا هادي هاشمي است به جهت محتواي تكان دهنده اش در آخر آوردم. 5- تذكر اين موضوع را هم لازم مي دانم كه اصولاً اين نامه بر مكاتبات جنابعالي و امام پايه ريزي شده است كه در بين از وقايع تلخي سخن رفته است.
حضرت آيت الله
اگر از منافقين و ليبرالها و طيف مهدي هاشمي جدا نشويد مطمئن باشيد تمامي حزب اللهي ها در آخرت در مقابل پيامبر اكرم جلوي شما را خواهند گرفت.
والسلام علي من اتبع الهدي
احمد خميني 1368/2/9
-
به کانال مستند «قائم مقام» بپیوندید👇
✅ https://telegram.me/joinchat/AfOYAT-fHxnWJC1pdpJGoA
هدایت شده از بیّنات
(https://attach.fahares.com/8Su3F/QuQbDyIzeFQQTkYQ==) ✳️ آیت الله آذری قمی یک روز پس از برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری : امام دیروز حکم اعدام سلمان رشدی را داد و امروز نیز با هوشمندی و اخلاص به توطئه دیگر دشمن خاتمه بخشید / این ها همه از زیبائی ها و آثار پرارزش ولایت فقیه است
#آیت_الله_آذری_قمی 9 فروردین 1368 یک روز پس از انتشار نامه عمومی #امام_خمینی به #آیت_الله_منتظری و پذیرش استعفای ایشان از #قائم_مقام ی رهبری طی یادداشتی با عنوان « مصلحت نظام و گلواژه های خلوص » در #روزنامه_رسالت با اشاره به اقدامات خاص بنیانگذار انقلاب از جمله صدور حکم اعدام #سلمان_رشدی نوشت : دیروز دنیای استکبار که می خواست با نقشه های شوم خویش بر جهان اسلام پیشدستی و درازدستی کند بار دیگر با صلابت و قاطعیت رهبری جمهوری اسلامی که جز به خدا و پیامبر اسلام و قرآن نمی اندیشد روبرو شد و به سختی تکان خورد و به تسلیمی ذلیلانه وادار گشت و در نتیجه بر عزت و عظمت مسلمین افزوده شد.
آیت الله آذری قمی در ادامه به برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری پرداخت و نوشت : امروز نیز هوشمندی و اخلاص رهبری بزرگ و تقوا و صفای رهروی عزیز به توطئه دیگر دشمن، خاتمه بخشید و همه بنگاه های تبلیغاتی امپریالیسم خبری را دچار حیرت ساخت ، امروز مقام معظم رهبری با يك دنيا عشق وحب به خدا و اسلام و مصلحت خواهی برای مسلمین، «حاصل عمر» خود را که به حق بهترین تعبیر از علم و فقه و تقوای آيت الله منتظری، بود، برخوردی الهی و اسلامی کرد و این رهرو گرانقدر نیز با يك دنیا صفا و صمیمیت، ارادت ریشه دار خود را به اسلام و قرآن و مصلحت مسلمانان نشان داد.
راستی جز در نظام انبیا در کجای تاریخ چنین بزرگمردی بوده است که حاصل و محصول عمر خود را در راه معبود خویش و مصلحت دین او، ابراهیم وار قربانی کند و در کجای تاریخ یافت می شود که فرزند هم با این همه موقعیت و محبوبیت حاضر شود که به قربانگاه عشق محبوب برود و به خاطر مصلحت الهی مسلمین، اسماعيل وارنغمه زیبای یا ابت افعل ما تومر ستجدني ان شاء الله من الصابرين » سر دهد.
آری عمل این پدر بزرگ و فرزند پاکباخته، خاطره ارجمندی را برای انقلاب شکوهمند اسلامی، به جای گذاشت که آثار آن هیچ گاه از سینه تاریخ انقلاب محو نخواهد شد، خاطره ای که بیش از پیش چهره رهبری را منورتر نمود و سیمای رهروی و روحانیت را تابناکتر.
اینها همه از زیبائی ها و آثار پرارزش ولایت فقیه و حرکت روحانیت اسلام است که دست تحلیل گران مادی و عادی غرب هرگز به آن نخواهد رسید.
اینها همه از برکات خون شهیدان راه حق و تلاش و پیکار مبارزان راه خداست که پیوسته برای همه دنیا گرایان و ماده پرستان مادیت همچون رازی سر به مهر باقی خواهد ماند.
این مسئله بیش از هر زمان دیگر ثابت کرد که مقام ولایت فقیه، حکومت اسلامی را از همه اصول و فروع همچون نماز و روزه و حج برتر و بالاتر می داند و حاضر است حاصل عمر شریف خود را در مقام تزاحم با مصلحت نظام، تقدیم کند، همچنین ثابت نمود که در نظام #ولایت_فقیه می توان صادقانه از همه محبوبیت و موقعیت خود به خاطر مصلحت نظام خدایی گذشت و از «تحجر»» مقدس مآب های بی شعورو شادی دشمنان قسم خورده و نادان، هراسی به دل راه نداد و دل در عشق خدا بست و ...
-
به کانال مستند «قائم مقام» بپیوندید👇
✅ https://telegram.me/joinchat/AfOYAT-fHxnWJC1pdpJGoA
هدایت شده از بیّنات
[In reply to مستند قائم مقام]
🔻افتضاح تاریخی بیبیسی در حمایت از آیتالله منتظری
امین فرج اللهی نوشت:
🔹مطلب جدید بیبیسی به لحاظ تاریخی تقریبا صفر و به لحاظ تحلیلی زیر صفر است. از اشتباهات فاحش و سطحی تاریخیاش مشخص است نویسنده به کوچکترین آشنایی با این موضوع نداشته و مطلب، نتیجه یک سرچ اینترنتی ساده است.
🔹مثلا در مطلب گفته شده هنگام ترور مهندس بحرینیان، محمد عطریانفر فرمانده واحد اطلاعات سپاه اصفهان بوده است.
🔸این گزاره از اساس غلط است و عطریانفر اساسا هیچگاه نه عضو سپاه بوده و نه فرمانده اطلاعات سپاه اصفهان. این اشتباه به خاطر این است که این بخش از مطلب نویسنده ناشی بیبیسی، کپی شده از مطلب یک ماه قبل سایت ضدانقلابی زیتون است که برای اولینبار این گزاره غلط تاریخی را مطرح کرد.
🔹در جای دیگر مطلب ادعا شده پس از اعدام مهدی هاشمی "روابط آیت الله منتظری و آیت الله خمینی قطع شد تا اینکه در فروردین ۶۷ با دیدار هادی هاشمی، رئیس دفتر آیت الله منتظری با آیت الله خمینی و به نوعی دلجویی از او، این روابط بار دیگر برقرار شد."
🔸هم ادعای قطع روابط غلط است و هم تاریخ دیدار مذکور. تا کنون نه جریان آیتالله منتظری و نه جریان بیت امام چنین ادعایی نکردهاند. تاریخ دیدار سیدهادی هاشمی با امام هم نه فروردین 67، بلکه 27 مهرماه 67 است.
🔹در جای دیگر نوشته مهدی هاشمی پساز شهادت شهید محمد منتظری مسول واحد نهضتهای آزادیبخش شد. اما پس از انحلال آن در سال 61 "موسسه نهضت های آزادی بخش" زیر نظر آیت الله منتظری در قم تشکیل و مهدی هاشمی رئیس آن شد.
🔸این گزاره هم غلط است. شخص مهدی هاشمی به عنوان "نماینده آیتالله منتظری در امور نهضتهای آزادیبخش" منصوب شد. مؤسسهای که نویسنده تاریخنَدان بیبیسی اسمش را شنیده، موسسه "نهضت جهانی اسلام"است که چندسال بعد توسط مهدی هاشمی تشکیل میشود.
🔹در جای دیگر مطلب مدعی شده، مهدی هاشمی "به دلیل جایگاه پدرش که یکی از چهره های برجسته حوزه علمیه اصفهان بود، با محمد منتظری، فرزند آیت الله منتظری رابطه نزدیکی داشت.
🔸این گزاره هم غلط است. مرحوم سیدمحمد، پدر سیدمهدی، چهره برجستهای در حوزه اصفهان نبوده، بلکه چون در ابتدای طلبگی آیتالله منتظری استاد او بوده، روابطشان با هم نزدیک و صمیمی بوده و هم سن بودن محمدم نظری و سیدمهدی هم باعث شده به قول آیتالله منتظری آنها از کودکی با هم بزرگ شوند.
🔹وقتی مقدمات و اطلاعات اولیه تاریخی نویسنده اینقدر نادرست و ابتدایی است.، طبیعتا تحلیلهای سیاسی مبتنی بر آنها هم سطحی و نازل میشود. کاملا مشخص است نویسنده نه مستند قائممقام را دیده و نه نقد محمد قوچانی به آن که اتفاقا مثل بیبیسی مدعی نقش مهم ماجرای مکفارلین در عزل آیتالله منتظری است را خوانده است.
🔹مطلب رسما یک کپی پیست ناشیگرانه اینترنتی است. کاش مدیران بیبیسی بگذارند گزارشهای تاریخی را همان حسین باستانی بنویسد، نه خامدستانِ خامه بدستی که مطالبشان مایه ی خجلت رسانه منتشرکننده بشود.
http://ytre.ir/KQ
❗️پ. ن: برای مطالعه درباره نسبت ماجرای مکفارلین و عزل آیت الله منتظری دو لینک زیر قابل استفاده است:
🔸نقد محمد قوچانی بر مستند قائممقام با عنوان "حلقه مفقوده" :
https://t.me/Qaem_magham/290
🔸"آدرسهای غلط حلقه مفقوده، پاسخی بر نقد محمد قوچانی" :
https://t.me/Qaem_magham/306
-
به کانال مستند «قائم مقام» بپیوندید👇
✅ https://telegram.me/joinchat/AfOYAT-fHxnWJC1pdpJGoA
هدایت شده از بیّنات
[In reply to مستند قائم مقام]
🔻متن نامه امام به نمایندگان مجلس و وزراء
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت فرزندان عزیز، نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی، و وزرای محترم- دامت افاضاتهم
با سلام، شنیدم در جریان امر حضرت آقای منتظری نیستید و نمیدانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیهها و پیغامها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولی متاسفانه موفق نشد. از طرف دیگر وظیفه شرعی اقتضا میکرد تا تصمیم لازم را برای حفظ نظام و اسلام بگیرد.
لذا با دلی پر خون حاصل عمرم را برای مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم.
ان شاء الله خواهران و برادران در آینده تا اندازهای روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخی بردار نیست؛ و در صورت تخطی، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفی خواهد شد. توفیق همگان را از خداوند متعال خواستارم. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
26/ 1/ 68
روح الله الموسوی الخمینی
-
به کانال مستند «قائم مقام» بپیوندید👇
✅ https://telegram.me/joinchat/AfOYAT-fHxnWJC1pdpJGoA
هدایت شده از اصولگرانیوز 🇮🇷
🌹امام زمان عج : آنچه که موجب جدایی ما و دوستانمان گردیده و آنان را از دیدار ما محروم نموده است
گناهان🔥و خطاهای آنان نسبت به احکام الهی است.
(احتجاج،ج2)
🇮🇷 @OsoulgaraNews
چرا شیعیان بعد از شنیدن نام #قائم برمیخیزند؟
دست بر روی سر گذاشتن در فرهنگ اعراب به چه معناست؟
#پاسخ
درباره فلسفه برخاستن و دست در سر گذاشتن، روایتی ذکر شده است که علت آن را هم بیان می کند، (البته خود این روایت دلیل و منبع برای اصل این کار هم می تواند باشد):
از امام صادق(ع) سؤال شد که چرا به هنگام شنیدن نام "قائم" لازم است برخیزیم؟فرمود: براى آن حضرت غیبت طولانى است و این لقب یادآور دولت حقه آن حضرت و ابراز تأسف بر غربت او است. لذا آن حضرت از شدّت محبت و مرحمتى که به دوستانش دارد، به هر کسى که حضرتش را با این لقب یاد کند، نگاه محبتآمیز مىکند. از تجلیل و تعظیم آن حضرت است که هر بنده خاضعى در مقابل صاحب (عصر) خود، هنگامى که مولاى بزرگوارش به سوى او بنگرد از جاى برخیزد، پس باید برخیزد و تعجیل در امر فرج مولایش را از خداوند منان مسئلت بنماید.
#حکمت دست روی سر گذاشتن در میان عرب
در عرب رسم است که هرگاه گره ناگشودنی در کار بیافتد به نشانه ناچاری و اضطرار دست خود را بر سر می گذارد. معنای این کار در هنگام قرائت دعای فرج این است که دوری و غیبت امام برای ما بسیار دشوار و طاقت فرسا است.
📚منتخب الاثر، ص 640
#مباهله_قرن_21
چه کسانی با #شاه_مخالف بودند؟
با یک #خاطره شروع میکنم، برای آن عده ای که در #ذهنشان سوالات زیادی در مورد #خاندان و دوره #پهلوی وجود دارد ولی این روزها حال و رمق #مطالعه جدی تاریخ را ندارند و غالبا با اطلاعات دروغ و تخیلی در فضای مجازی مواجه میشوند.
اما نقل خاطره؛ "آیت الله مهدوی کنی، یکی از #مبارزین دوره پهلوی که سالها در زندان #ساواک بودند، تعریف میکردند که در زندان بندها و سلولهای مختلف همه طیفهای #مخالف شاه حضور داشتند از روحانی و مذهبی نماز #شب_خوان تا چپی و مارکسیستی که وجود و اعتقاد به #خدا را نفی میکردند.
ایشان میگفتند هربار در زندان #قرآن و یا مراسمات مذهبی مثل #شب_قدر آن هم مخفیانه برپا میکردیم از سمت گروههای دیگر مورد #تمسخر قرار میگرفتیم. در زندان #رسم بود که پایان هفته یک گروه باید #کل زندان و ظرفها را میشست، هفته ای که نوبت مارکسیستها میشد ما درخواست میکردیم که اجازه بدهید ما زندان را #نظافت کنیم، علت این بود که طبق احکام اسلام ما مارکسیستها را #مرتد و نجس میدانستیم و حاضر نبودیم از ظرفی که آنها شسته اند استفاده کنیم"
✅از این خاطره میتوان به سادگی عبور کرد اما اصل ماجرا برداشت مهم از این وضعیت است، این خاطره یعنی مخالفین شاه در این حد با هم اختلاف #فکری و #نظری داشتند که حتی حاضر نبودند از یک #ظرف غذا بخورند، اما #تنها چیزی که آنها را متحد کرده بود و با آن #هدف زندانِ شاه و شکنجه #ساواک را تحمل میکردند این بود که خاندان و سلطنت پهلوی باید از بین برود.
این اشتباه و شدت استبداد شاه بود که با مدل #حکومت و دیکتاتوری خود کاری کرد سرسخت ترین #گروهها که باهم اختلافات جدی داشتند علیه او متحد شوند از نیروهای مذهبی تا توده ای، جبهه ملی، نهضت آزادی و مجاهدین و چریکیها، از معلم تا کارگر، روحانی استاد دانشگاه، روشنفکر و بازاری!
#علیرضا_زادبر
💢 ارتش قدرتمند در دوره پهلوی
✅یکی از افتخارات مشهور #پهلوی تشکیل ارتش مدرن و منظم است. هرچند کمسیون جنگ در اواخر قاجار طرح تشکیل #ارتش_منظم را داده بود اما ارتش در دوره پهلوی ایجاد شد.
✅ پس، تنها دوره ای در #تاریخ ایران که ارتش مدرن و منظم بعنوان یک سازمان #حقوق_بگیر و مجهز شکل گرفت در دوره پهلوی بود.
✅ تنها دوره ای در #تاریخ_ایران که بدون شلیک حتی یک گلوله، بخشی از خاک مهم و نفت خیز از ایران براحتی جدا شد، در همین دوره #خاندان_پهلوی است.
✅ در کل تاریخ ایران، هرگاه بخشی از خاک ایران جدا شده، پس از #شکست در جنگ بوده مانند ترکمنچای و گلستان، یعنی جنگیدیم و باختیم و بخشی از خاکمان از دست رفت.
✅ در دوره پهلوی با وجود ارتش، حتی یک روز هم نجنگیدیم اما #بحرین با فشار انگلستان، مستقل شد و حکومت پهلوی قدرت مقابله و اختیاری از خود نداشت.
✅ بحرین با وسعت کم یکی از ذخایر مهم نفت و گاز و شاهراه مهم تنگه هرمز است که ثروت عظیمی را در خود جای داده است.
✅ بحرین در ۲۲ مرداد ۱۳۵۰ از ایران جدا شد، و ارتش ایران حتی اختیار و اجازه دفاع از خاک خود را نداشت.
✅ اما همین #ارتش در پاییز سال ۱۳۵۲ برای جلوگیری از سقوط سلطان قابوس پادشاه عمان در برابر شورشیان ظفار وارد این کشور شد و از سلطنت او دفاع کرد.
✅ ارتش شاهنشاهی قدرت داشت، مجهز بود، توانایی عملیاتی بالایی داشت اما اختیار و استقلال نداشت.
#علیرضا_زادبر
هدایت شده از رادار انقلاب
#پاسخ_شبهات
💢 #خسرو_پرویز شاه ایران در پاسخ به #دعوت پیامبر اسلام به پرستش خدا گفت: ما ۱۱۰۰ سال است که خدا را میپرستیم!
✅گفتگوی دروغین خسروپرویز و فرستاده رسول خدا(ص):
«وقتی #پیکی از طرف اسلام به ایران نزد خسرو پرویز آمد. پیک گفت: در دین ما پرستش خدا مهمترین چیز است. خسروپرویز گفت: ما ۱۱۰۰ #سال است خدا را می پرستیم! ...»
این جملات، بخشی از متنی است که با هدف #تخریب اسلام، جعل شده و در فضای مجازی دست به دست می گردد. هر چند جعلی بودن آن #واضح است، به درخواست یکی از دوستان، درباره آن توضیح #مختصری داده شده است.
📚به آدرس زیر رجوع کنید:
http://alasar.blog.ir/1396/08/20/khosrow
#سروش👇👇
http://sapp.ir/mobahelegharn
#ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2732982272C3beaf37c59
«... پس چون کار پرویز به آخر رسید و کارهاى خطا همى کرد و رعیّت و سپاه و همه خلق را بر خود تباه کرده بود، و آن سپاه که از هزیمت قیصر روم باز شده بودند همه با او گرد آمدند، او ایشان را همه را به زندان کرد، و سرهنگان را و فرزندان ایشان را بر آن بود که همه را بکشد، و گفت: من شما را همه بپروردم و نیکو همى داشتم، و شما مرا وفا نکردید و با دشمن من حرب نکردید، خون شما حلال است و مباح مرا. پس هزار مرد را از ایشان همى داشت و هر شب امیر حرس را مى فرمود تا چهار و پنج را مى کشت، و امیر حرس مهتران را نمى کشت، گفت تا سپاه نشورند، و دل سپاه بر او تباه شد. و آن مرد را که نام او فرخزاد بود بر بقایاى خراج کرد تا باقیهاى خراج بیست ساله و سى ساله به ذلّ و سختى همى ستد و دل رعیّت نیز بر وى تباه شد ...» (تاریخنامه طبرى، ج2، ص828)
داستان جعلی گفتگوی خسرو پرویز با فرستاده رسول خدا صلوات الله علیه و آله
شنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۲۴ ب.ظ
ممکن است شما نیز در فضای مجازی با متن زیر مواجه شده باشید:
«وقتی پیکی از طرف اسلام به ایران نزد خسرو پرویز آمد .پیک گفت: در دین ما پرستش خدا مهمترین چیز است. خسروپرویز گفت: ما ۱۱۰۰ سال است خدا را می پرستیم!
پیک گفت: در اسلام زنده به گور کردن دختران حرام است! خسروپرویز گفت: مگر این کار را می کردید؟ ننگ بر شما! دختران ما الهه های سرزمین ما هستند!
پیک گفت: در اسلام برده داری حرام است. خسروپرویز گفت: ما از زمان کورش بزرگ برده داری نکردیم!
پیک گفت: در اسلام همه برابرند. خسروپرویز گفت: در ایران من هم اگر اشتباه کنم به دادگاه میروم!
و تا آنجا بحث طول کشید که خسروپرویز آن نامه را پاره کرد و گفت: اگر شما الان میخواهید راه انسانیت را بما نشان بدهید ما ۱۱۰۰ سال پیش آن را یافتیم!
محمدبن جریر طبری ترجمه ابوالقاسم پاینده تاریخ طبری تاریخ الرسل و الملوک تهران ۱۳۷۵/ احمدبن اسحاق یعقوبی ترجمه محمدابراهیم آیتی تهران ۱۳۷۴/ ابن بلخی به تصحیح گای لیسترانچ و رینولد الن نیکلسون ۱۳۸۴/ عبدالحسین زرین کوب تاریخ ایران بعد از اسلام ١٣٤٣»
وقتی یک ملحد برای پوشاندن حقیقت به دروغگویی روی می آورد؛ اوج پستی، زبونی، حقارت، تعصّب و حماقت خود را به نمایش می گذارد و نشان می دهد که در مقابل منطق اسلام، حرفی برای گفتن ندارد. درباره این داستان باید گفت:
1. ادبیات داستان هیچ تناسبی با نقل های تاریخی مربوط به آن دوره ندارد.
2. در هیچ یک از چهار کتاب ذکر شده، چنین داستانی وجود ندارد!
3. نویسنده برای آن که دروغش آشکار نشود، آدرس جلد و صفحه را ذکر نکرده است.
4. ماجرای دیدار پیک رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله با خسروپرویز را از هر چهار کتاب ذکر شده نقل می کنیم:
الف. تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده:
« ... در همین سال پیمبر خداى صلى الله علیه و سلم به خسرو نامه نوشت و نامه را با عبد الله بن حذافه سهمى بفرستاد که بدین مضمون بود: بسم الله الرحمن الرحیم از محمد پیمبر خدا به خسرو، بزرگ پارسیان، درود بر آنکه پیرو هدایت شود و به خدا و پیمبر وى ایمان آرد و شهادت دهد که خدایى جز خداى یگانه نیست. من پیمبر خدا به سوى همه کسانم تا همه زندگان را بیم دهم، اسلام بیار تا سالم بمانى و اگر دریغ کنى گناه مجوسان به گردن تو است. و خسرو نامه پیمبر را بدرید و پیمبر گفت: ملکش پاره شود ...» (تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج3، ص1142، نشر اساطیر، تهران، چاپ پنجم، 1375)
ب. تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی:
«رسول خدا نزد پادشاهان فرستاد و آنان را به اسلام دعوت نمود، پس عبد الله بن حذافه سهمى را نزد خسرو فرستاد و به او نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله الى کسرى عظیم فارس، سلام على من اتبع الهدى و آمن بالله و رسوله و شهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله الى الناس کافة لینذر من کان حیا و یحق القول على الکافرین، فاسلم تسلم فان ابیت فان علیک اثم المجوس. به نام خداى بخشنده مهربان، از محمد فرستاده خدا به خسرو بزرگ ایران، سلام بر کسى که راهنمایى را پیروى کند و به خدا و رسولش ایمان آورد و گواهى دهد که معبودى جز خداى یگانه و بى انباز نیست و این که محمد بنده و فرستاده او به همه مردم است، تا هر که را زنده باشد بیم دهد و گفتار بر کافران واجب آید، پس اسلام آور تا سالم بمانى و اگر سرباز زدى همانا گناهان مجوس بر تو است. و خسرو بدو نامهاى نگاشت و آن را میان دو پاره حریر نهاد و در میان آن دو مشکى گذاشت، پس چون فرستاده آن را به پیامبر داد، آن را گشود و مشتى از مشک برداشت و بویید و به یاران خویش هم داد و گفت: لا حاجة لنا فى هذا الحریر لیس من لباسنا. ما را در این حریر نیازى نه و از پوشاک ما نیست. و گفت: لتدخلن فى امرى او لاتینک بنفسى و من معى و امر الله اسرع من ذلک، فاما کتابک فانا اعلم به منک فیه کذا و کذا. باید البته به دین من درآیى یا خودم و یارانم بر سرت خواهیم آمد و امر خدا از آن شتابنده تر است، اما نامهات، پس من از خودت به آن داناترم و در آن چنین و چنان است. و آن را نگشود و نخواند و فرستاده نزد خسرو بازگشت و بدو گزارش داد. و هم گفته شده که چون نامه به خسرو رسید و ارشى از چرم بود ... آن را پاره پاره کرد پس رسول خدا گفت: یمزق الله ملکهم کل ممزق. خدا پادشاهیشان را به منتهاى پراکندگى، پراکنده سازد.» (تاریخ یعقوبى، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج1، صص442 و 443، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ ششم، 1371)
ج. فارسنامه ابن البلخی:
فارسنامه ابن البلخی، ص106 ، تصحیح لیسترانج و نیکلسون، نشر اساطیر، تهران، 1384
د. زرّین کوب نه تنها چنین داستان سخیفی در کتاب خود نقل نکرده، بلکه با دیدگاه تاریخی خاصّی که دارد در اصل ارسال نامه از سوی پیامبر اکرم (ص) تردید نموده است. (نک: تاریخ ایران بعد از اسلام، ص261، عبدالحسین زرّین کوب، تهران، نشر امیرکبیر، چاپ دهم، 1383)
5. «پیک گفت: در دین ما پرستش خدا مهمترین چیز است.» جاعل داستان نمی داند که شعار اسلام توحید و اختصاص عبادت به خدا است؛ نه صرفِ عبادت خداوند.
6. «خسروپرویز گفت: ما ۱۱۰۰ سال است خدا را میپرستیم!» جاعل عددِ 1400 سال را از 2500 کم کرده و عدد 1100 را به دست آورده است؛ غافل از آن که مبدأ تاریخ ایران را سلطنت کورش، قرار دادن از محدثات دوران اخیر است و در زمان خسرو پرویز هرگز چنین چیزی رسم نبوده است! (با فرض این که این عدد درست باشد.)
7. جاعل، مبدأ خداپرستی ایرانیان را سلطنت کورش فرض کرده است؛ در حالی که هیچ ارتباطی بین آن دو وجود ندارد.
8. «خسروپرویز گفت: مگر این کار را می کردید؟ ننگ بر شما! دختران ما الهه های سرزمین ما هستند!» تعبیر «الهه» مختصّ فرهنگ مشرکین است!
9. قصّه پرداز با بی انصافی، تاریخ را وارونه نشان داده است. دو نمونه از رفتار ایرانیان پیش از اسلام با زنان:
الف. زنی که جنینش بمیرد
بنا بر آئین زرتشتی اگر زنی، ناخواسته نوزاد مرده ای به دنیا آورد -به جای آن که در چنین شرایط حسّاسی تحت مراقبت جسمی و حمایت روحی قرار گیرد- باید او را به جایی خشک و بی آب و علف ببرند که از گله گوسفندان و آتش مقدس و مردم دور باشد و در آن جا او را تنها در چینه ای حبس کنند. ابتدا باید سه یا شش یا نه جام، شاشِ (=ادرار) گاو که در آن خاکستر ریخته باشند؛ بنوشد و قبل از نوشیدن آن حق ندارد چیز دیگری بخورد و بنوشد! تا سه شب حق ندارد آب بنوشد و فقط می تواند شیر و گوشت و نان و شراب بخورد. پس از سه شب باید خود را در ادرارِ گاو و آب در کنار نه گودال بشوید. پس از آن تا نه شب دیگر باید تنها بماند و غذا و خوراکش از مردم جدا باشد. پس از آن باید دوباره بدن و لباس خود را با ادرار گاو و آب بشوید. (اوستا، ج2، صص 713 - 716، ترجمه جلیل دوستخواه، نشر مروارید)
ب. زنان حائض
زنان زرتشتی در مدت حیض (عادت ماهانه) از حداقل امکانات نیز محروم می شوند! از خانه طرد می شوند و باید در جایی به دور از امکانات، تنها به سر ببرند؛ حتی کسی که برایشان غذا می آورد باید دور از آنان بایستد! غذا را باید در ظرف پست و کم بها برایش ببرند. جالب تر این که فقط باید مقدار کمی نان و شیر به او بدهند تا مبادا قوّت بگیرد؛ چون حیض از اهریمن است و تقویت زن حائض موجب تقویت اهریمن می شود! اگر هم بیش از نُه روز خون ببیند، چون ناشی از شیطنت اهریمن و دیوان است، باید با آداب خاصی آن زن بیچاره را با ادرار شستشو دهند. ظلم و ستم به زنان بیچاره ختم نمی شود و دامان مور بی آزار را نیز می گیرد! آنان باید دویست مور دانه کش یا دویست جانور موذی را بکشند! چون مور دانه کش آفریده ی اهریمن است. (اوستا، ج2، صص835-838 ترجمه جلیل دوستخواه، نشر مروارید)
10. «پیک گفت: در اسلام برده داری حرام است.» جاعل داستان نمی داند که در اسلام، اصل برده داری حرام نشده است؛ بلکه بنا بر احکام و شرایطی که به تفصیل در آیات و روایات بیان شده است؛ کافرانی که در جنگ اسیر شوند، به بردگی گرفته می شوند.
11. «خسروپرویز گفت: ما از زمان کورش بزرگ برده داری نکردیم!» بر اهل اطّلاع معلوم است که کورش در زمان ما میان ایرانیان شهرت و اهمّیت ویژه یافته و به عنوان مؤسس شناخته می شود و در زمان خسرو پرویز هرگز چنین جایگاهی برای او فرض نمی شده است.
12. این که ایرانیان از زمان کوروش برده داری نکردند؛ واقعاً ادّعای سخیفی است. در همان فارسنامه (ص103) که جاعل آن را به دروغ، منبع این داستان معرّفی کرده، می نویسد:
13. درباره ادعای لغو برده داری به دست کوروش رجوع کنید به:
http://www.adyannet.com/fa/news/10935
14. «خسروپرویز گفت: در ایران من هم اگر اشتباه کنم به دادگاه میروم!» نویسنده، این جمله را به کسی نسبت داده که استکبار، خونریزی و ستمگری های او در تاریخ زبانزد است.
منفینگری نسبت به ملحدان پدیدهای جهانی است؛ حتّی در میان خود ملحدها
یکی از مطالعاتی که بهتازگی صورت گرفته و در نشریۀ آکادمیکِ «نیچر هیومن بیهیویر» منتشر شده حاکی از آن است که بیاعتمادی نسبت به ملحدها امری بسیار فراگیر و ریشهدار است. پیروان ادیان و مذاهب مختلف، حتی خود ملحدها نیز نسبت به ملحدان دیگر بیاعتماد هستند و معتقدند که ملحدان بسیار بیشتر از افراد متدیّن اصول اخلاقی را زیرپا میگذارند.
منفینگری نسبت به ملحدان پدیدهای جهانی است؛ حتّی در میان خود ملحدها
به گزارش دینآنلاین به نقل از هافینگتن پست، نتایج مطالعه نشان میدهد که در سراسر جهان مردم بر این باورند که ایمان دینی سپری ضروری برای مقابله با وسوسۀ ارتکاب رفتارهای غیراخلاقی است و باور اکثر مردم بر این است که ملحدها تعهّدی نسبت به اصول اخلاقی ندارند و افراد خطرناکی هستند. به بیان دیگر، مردم بر این باورند که اعتقاد به وجود خداوند سپر اخلاقی ارزشمندی برای جلوگیری از دست آلودن به رفتارهای غیراخلاقی است.
در این مطالعه، نظرسنجیای بر روی بیش از سه هزار نفر از 13 کشور مختلف در پنج قارۀ جهان انجام شد. هم کشورهای فوق سکولاری مثل چین و هلند و هم کشورهای فوق مذهبی مثل امارات و هندوستان در این مطالعه گنجانده شدند. پیروان ادیان مختلف مثل مسیحیت، اسلام، هندوئیسم، بودیسم یا سکولارها در این کشورها موردنظرسنجی قرار گرفتند.
به منظور این مطالعه، مطلبی در اختیار پاسخدهندگان قرار گرفت که در آن فردی توصیف شده بود که در کودکی حیوانات را شکنجه میداد و وقتی بزرگ شد معلّم شد و پنج بیخانمان را مورد قتل و شکنجه قرار داد. سپس از نیمی از پاسخدهندگان درخواست شد که بگویند آیا احتمال میدهند که این شخص پیرو یک دین بوده باشد و از نیمی دیگر درخواست شد که بگویند چه میزان احتمال میدهند که این شخص ملحد بوده باشد.
پاسخ اکثریت آنها این بود که شخص مربوطه به احتمال زیاد ملحد بوده است. پاسخ این سؤالات حتّی در کشورهای سکولار مثل استرالیا، چین، بریتانیا و هلند نیز همین بود.
این مطالعه مهر تأییدی است بر گزارشی که مرکز پژوهشی پیو در سال 2014 منتشر کرد؛ مبنی بر این که اکثریت مردم معتقدند که اعتقاد به وجود خداوند برای مبادی اخلاق و ارزشهای نیکو بودن ضرورت دارد.
باور به این که متدیّن بودن جزئی لاینفک و ضروری برای مبادی اخلاق بودن است، باوری فراگیر است اما علم آن را تأیید نمیکند. مطالعات صورتگرفته گویای آن است که احتمال دارد قدمت بعضی از خصائل اخلاقی، مثل خونگرمی و همدردی با دیگران به پیش از ظهور ادیان بازگردد.
May 11
هدایت شده از Haghighi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خروجی های کلاس زبان فارسی در ارتش #اسرائیل!
این افراد به طور ویژه در شبکه های #اجتماعی برای تغییر #ذائقه مردم ایران به کار گیری میشوند!
https://eitaa.com/Bayynat
هدایت شده از آیت الله سید کمال حیدری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 ثمره کرسی های آزاداندیشی در کلام مقام معظم رهبری، از دیدگاه آیت الله حیدری
#حوزه_های_علمیه
#آزاداندیشی
#برداشت_علما_مساوی_با_دین_نیست
#آیت_الله_سید_کمال_حیدری
https://eitaa.com/alhaydar
صرف نظر از انتقادات خرد و کلانی که به استاد سیدکمال حیدری وارد میدانیم اما شهامت اندیشیدن و ورود در مباحث جدید و طرح نظرات مبتکرانه را قابل تحسین و تأیید می شماریم.
کلیپ فوق ازجمله سخنان ارزنده ایشان است.
#وحشت_از_امام_زمان علیه السلام
#پاسخ_شبهات
#شبهه👇👇👇
💢روایتها می گوید: امام زمان علیه السلام در هنگام ظهور #گردن مخالفین را خواهد زد؛ مگر امام زمان دستگاه کشتار دارد؟
آیا درست است که در بحارالانوار (ج52، ص340) آمده که امام زمان علیه السلام همه را با زور وادار به اسلام آوردن میکند و هر کس اسلام نیاورد را گردن میزند؟!!!
#پاسخ:
علمای شیعه تاکید می کنند که اولا در مسایل عقیدتی نمی توان به خبر واحد (روایتی که متواتر نیست) تکیه کرد. ثانیا روایتی که بر خلاف قرآن باشد قطعا یا جعلی است یا دستخوش تحریف قرار گرفته است و سخن معصومان علیهم السلام به شمار نمی رود.
روایتی که در بحار الانوار در صفحه مورد نظر نقل شده و می گوید مهدی علیه السلام همه را مجبور به مسلمان شدن می کند معتبر نیست زیرا:
1- این روایت ، خبر واحد(غیرمتواتر) و فاقد «سند معتبر» است از این رو در مسایل عقیدتی نمی توان به آن تکیه کرد.
2- این روایت با آیه «لا اکراه فی الدین» تعارض دارد، بنابراین نمی توان به آن استناد کرد. حداقل یکی از معانی عبارت «لا اکراه فی الدین» اینست که هیچکس را نمی توان به پذیرش اسلام مجبور کرد.
3- از آیه 64 سوره مائده فهمیده می شود که دستکم یهودیان تا روز قیامت به عنوان یک قوم و یک دین باقی خواهند بود ، بنابراین این ادعا که مهدی علیه السلام پیروان همه ادیان را وادار به مسلمان شدن کند، بر خلاف پیش بینی قرآن است.
4- حضرت مهدی علیه السلام از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله است و از راه قرآن جدا نمی شود، بلکه اجرا کننده راستین قرآن خواهد بود. قرآن به صراحت فرموده که دستوری درباره «دشمنی با غیرمسلمانان» ندارد، مگر کسانی که با مسلمانان می جنگند یا آنان را از سرزمینشان بیرون می کنند. درباره سایر مردم جهان دستور قرآن اینست که با «عدل» و «احسان» رفتار کنیم. در این مورد به آیه های 8 و 9 سوره ممتحنه و آیه 90 سوره نحل مراجعه فرمایید، بنابراین اگر یهودیان و مسیحیان به جنگ با مهدی علیه السلام برنخیزند، آن حضرت با آنان رفتاری نیکو خواهد داشت، زیرا دستور قرآن نیز همین است.
5- مهدی علیه السلام تبیین کننده و اجرا کننده سیره رسول الله صلی الله علیه وآله است.
سیره آن حضرت به نحوی بوده که هرگز پیروان ادیان دیگر را مجبور به مسلمان شدن نفرموده اند و جنگ هایی که در زمان آن حضرت رخ داد نیز، برای «تحمیل اسلام به دیگران» نبود، بلکه صرفا برای «دفع شر مهاجمان و متجاوزان» بود.
https://eitaa.com/Bayynat
دکتر شریعتی در کتاب « تاریخ تمدن » می گوید: « دلهره فلسفی هدایت ناشی از رفاه است. رفاه یک پوچی است. پوچی معنا ندارد. زندگی اش هدف و معنی ندارد. کسی که رفاه دارد برخوردار از واقعیتی است که خود در انجام آن سهمی ندارد.......کار کردن است که انسان را می سازد. بنابراین { کسی که کار نکند و سختی نکشد } واقعیت اجتماعی را لمس نمی کند......صادق هدایت نمونه انسانی است که واقعیت برایش پوچ است و هیچ. بنابراین در جستجوی گمشده ای است که خلاء وجودیش را پر کند و عبث بودن خودش را معنی بدهد............{ نهایتا هدایت} به آخرین نقطه تفکرش می رسد و می بیند آن خلاء را با هیچ چیز نمی تواند پر کند.....» صص 91-94