eitaa logo
نَجواےدِلــ³¹³
842 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4هزار ویدیو
18 فایل
✦‌•|﷽|•✦ میگن‌یہ‌جایی‌هست اگہ‌داغون‌داغونم‌باشی‌ اونجا‌باشی‌آروم‌میشی من‌کہ‌نرفتم‌💔 ولی‌میگن‌کربلاهمچین‌جاییہ:)) شروع خادمی: 1402.8.8 جهت تبادل،نظر و.: @admin_peyvandian کانال محافل و سخنرانی هامون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/949748354Cdcfba51b48
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🍁 🍁 زبانم نچرخید چیزی بپرسم فقط نگاه می کردم. سارا با استرس پرسید : –فردا بچه ها می خوان برن مالقات، منم باهاشون میرم. شمام میایید؟ سوگند خیلی زود جواب منفی دادو من هنوز هم متحیر بودم. سوگندپرسید: – پس چرا تا حاال کسی حرفی نزده بود؟ ــ خب جز سعید کسی نمیدونسته، خود سعیدم امروز امده دانشگاه، بیمارستان بوده . سوگند دستش را پشتم گذاشت و همانطور که به طرف کالس هدایتم می کرد زیر گوشم گفت : –تو برو کالس بشین من برم یه آب میوه بگیرم زود میام، رنگت پریده. فقط او می فهمیدچه حالی دارم وچه جنگی درشاه راه گلویم بابغض به پاکرده ام. دردلم صدبار خدارا شکر کردم که آرش حالش خوب شده. به خانه که رسیدم آنقدر دمق بودم که مادر متوجه شد. برایم دم نوش گل گاو زبان درست کرد و با خرما به خوردم داد. نمیدانم این سعیده از کجا بو کشید که فوری ظاهر شدو اصرار کرد که برویم یک دوری بزنیم. اسرا به شوخی گفت: –سعیده جان دوباره نری یکی دیگه رو بکشی کار بدی دست خواهر ماها، بیچاره تازه دو روزه بیکار شده ها. بزار منم باهاتون بیام حواسم بهتون باشه. سعیده خندید. –بد کردم، کلی تجربه بچه داری کسب کرد. با این بهانه ها هم تو رو با خودمون نمی بریم. ــ اصال من بهتون افتخار نمیدم، کلی درس دارم. همین که روی صندلی ماشین جاگرفتم، فوری پرسید : –دوباره در مورد آرشه؟ با تعجب گفتم: –چی؟ ــ همین قیافت دیگه، این دفعه چه جور دلبری کرده؟ سرم راپایین انداختم. –تصادف کرده. همه چیز را تعریف کردم. ــ خب خدارو شکر که حالش خوب شده، این که ناراحتی نداره. سکوت کردم. لبخندزد. –خب برو مالقاتش با دوستات تا مطمئن بشی. ــ روم نمیشه، اونم پیش بچه های کالس، می ترسم جلوشون چیزی بگه، همه متوجه بشن. تازه کال من برم مالقاتش همه شاخ درمیارن. چون من از این کارا نمی کنم خدایاچطورهمه ی این اتفاقهاراکنارهم می چینی وبه امتحان دعوتم می کنی، من شاگردزرنگی نیستم. سعیده پرسید : –کدوم بیمارستانه؟ ــ نمیدونم. ــ خب از دوستات بپرس. ــ شماره دوستش سعید رو که ندارم.از ساراهم بپرسم، نمیگه واسه چی می خوای. ــ تو فردا فقط آمار بگیر کدوم بیمارستانه، و همراه داره یا نه، بقیه اش با من. 🍁به قلم لیلا فتحی پور🍁 ‌