eitaa logo
نمایشگاه انجمن باغ گردو
78 دنبال‌کننده
396 عکس
53 ویدیو
29 فایل
اطلاع رسانی ها * نمونه کارها * موفقیت درختان باغ * نکته هایی برای نویسندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔸پرچم انگیزه چاقوی تیز گوشت بری را برداشت. آنرا آرام روی سنگ کشید. خیژ... "وای خدا صداش..." چشم‌هایش را فشار داد و شانه‌هایش را جمع کرد. دوباره تکرار کرد. خیژ... خیژ... چاقو تیز تیز شده بود. گوشت را روی تخته گذاشت. "وای خدا بوش..." اوغ زد. با آستین ساعد جلو بینی‌اش را گرفت. "باید بتونم. باید." چاقو را آرام روی لبه‌ی گوشت گذاشت. نوار نازکی را از آن برید. نوار باریک پاره شد و او دوباره تلاش کرد. گوشت نازک شد و ناگهان قطع شد. "دوباره، دوباره..." محتوایات معده‌اش تا گلو بالا می‌آمد و همان بین راه می‌ایستاد. روی زمین نشست و زانوهایش را بغل کرد. دانه‌های درشت عرق از پیشانی تا شقیقه سُر خورد.‌ چشمهایش را فشار داد. دسته‌ی چاقو را در دستش محکم کرد. "باید بتونم. باید." ایستاد. نوارهای باریک را دوباره و دوباره جدا کرد. -مرجان! به سمت صدا چرخید. ناهید متعجب ادامه داد. -باور کن راضی نیستم اذیت بشی. برگشت و دوباره چاقو را روی گوشت کشید. -ما به پولش احتیاج داریم. باید مسابقه رو ببریم. با ساعد دوباره جلو اوغ زدنش را گرفت. مرجان جلو آمد و دستش را روی شانه‌ی ناهید گذاشت.‌ -می‌دونم چه زجری می‌کشی. من راضی نیستم. ناهید چرخید و انگشتش را روی قلب مرجان گذاشت.‌ -این باید نو و تازه بشه. اگه جایزه مسابقه آشپزی رو ببرم مشکل حله. مرجان لبخند تلخی زد. -ولی تو وجترینی. سختته به گوشت دست بزنی. ناهید را کمی به عقب هول داد.‌ -تلاش می‌کنم از اسارت گیاهان رها بشم. بخاطر تو.‌ رسپی رولت گوشت با چوب آلبالو رو از تو گنجه‌ی مادر بزرگ پیدا کردم. پدر بزرگ مستقیم از طباخ دربار گرفته بوده. ناهید خودش را در آغوش مرجان انداخت.‌ -به خاطر من! خیلی خوشحالم. می‌دونم رسیدن بهش سخته. قله‌ی بلندیه.‌ مرجان دستهایش را از مچ زاویه داد تا ناهید را کثیف نکند. بازوهایش را دور گردن او حلقه کرد.‌ -با هم قله رو فتح می‌کنیم. من با حس بدم می‌جنگم تو با بیماری. آماده باش پرچم رو روی قله بکوبیم. ✍نویسنده: آرمینه آرمین