نمایشگاه انجمن باغ گردو
#خاطره نویسی معدن ایده های ناب است ضمنا کار تنور را هم می کند با هم تمرین خواهیم کرد
با تمرین تنور می توانید از یک ضعف تکرار شوند جلوگیری کنید
ما در باغ گردو این تمرین را گروهی انجام می دهیم🌳🌳🌳🌳🌳
داستان کوتاه «جشن فرخنده» جلال آل احمد
ظهر که از مدرسه برگشتم بابام داشت سرحوض وضو میگرفت، سلامم توی دهانم بود که باز خورده فرمایشات شروع شد:
- بیا دستت را آب بکش، بدو سر پشتبون حوله منو بیار.
عادتش این بود. چشمش که به یک کداممان میافتاد شروع میکرد، به من یا مادرم یا خواهر کوچکم. دستم را زدم توی حوض که ماهیها در رفتند و پدرم گفت:
- کره خر! یواشتر.
و دویدم به طرف پلکان بام. ماهیها را خیلی دوست داشت. ماهیهای سفید و قرمز حوض را. وضو که میگرفت اصلا ماهیها از جاشان هم تکان نمیخوردند. اما نمیدانم چرا تا من میرفتم طرف حوض در میرفتند. سرشانرا میکردند پایین و دمهاشان را به سرعت میجنباندند و میرفتند ته حوض. این بود که از ماهیها لجم میگرفت. توی پلکان دو سه تا فحش بهشان دادم و حالا روی پشت بام بودم. همه جا آفتاب بود اما سوزی میآمد که نگو. و همسایهمان داشت کفترهایش را دان میداد. حوله را از روی بند برداشتم و ایستادم به تماشای کفترها. اینها دیگر ترسی از من نداشتند. سلامی به همسایهمان کردم که تازگی دخترش را شوهر داده بود و خودش تک و تنها توی خانه زندگی میکرد. یکی از کفترها دور قوزک پاهایش هم پرداشت. چرخی و یک میزان. و آنقدر قشنگ راه میرفت و بقو بقو میکرد که نگو.
گفتم: - اصغر آقا دور پای این کفتره چرا اینجوریه؟
گفت: - به! صد تا یکی ندارندش. میدونی؟ دیروز ناخونک زدم.
- گفتم: ناخونک؟
- آره یکیشون بیمعرفتی کرده بود منم دو تا از قرقیهاش را قر زدم.
بابام حرف زدن با این همسایهی کفتر باز را قدغن کرده بود. اما مگر میشد همهی امر و نهیهای بابا را گوش کرد؟ دو سه دفعه سنگ از دست اصغرآقا تو حیاط ما افتاده بود و صدای بابام را درآورده بود. یک بار هم از بخت بد درست وقتی بابام سرحوض وضو میگرفت یک تکه کاهگل انداخته بود دنبال کفترها که صاف افتاده بود تو حوض ما و ماهیهای بابام ترسیده بودند و بیا و ببین چه داد و فریادی! بابام با آن همه ریش و عنوان، آن روز فحشهایی به اصغرآقا داد که مو به تن همهی ما راست شد. اما اصغرآقا لب از لب برنداشت. و من از همان روز به بعد از اصغرآقا خوشم آمد و با همهی امر و نهیهای بابام هر وقت فرصت میکردم سلامش میکردم و دو کلمهای دربارهی کفترهایش میپرسیدم. و داشتم میگفتم:
- پس اسمش قرقیه؟
1
#لقمه_کتاب
دوستان محترم نکته و نظرات خود را در مورد داستان بیان بفرمائید.
نمایشگاه انجمن باغ گردو
#لقمه_کتاب دوستان محترم نکته و نظرات خود را در مورد داستان بیان بفرمائید.
در باغچه بزرگسال نویسی آثار نویسنده صاحب سبک و ارزشمند، استاد جلال آل احمد همخوانی می شود و درباره آنها بحث و گفتگو می شود.
هر روز یک صفحه.
هر روز یک لقمه کتاب می زنیم که ذهن مان گرسنه نماند
نمایشگاه انجمن باغ گردو
ببخشید #راز چهار در یک
#راز رو کشف کردید یا نه؟
_ آقا ما عیدی میخوایم.
+ اصلا میخواید عیدی تون لو دادن #راز باشه؟
_ بله. این هم خوبه.
چهار اثر از آثار درخت های باغ گردو در یک شماره از نشریه آبنبات چاپ شد.
چهار در یک
تبریک به خانم ها
محمدی
خالقی
حاجی زاده
و آقای مجاهد
ان شا الله داستان ها و آثار تک تک شما را روی پیشخوان کتاب فروشی ها ببینم
عیدتون مبارک💐💐💐💐
بفرمایید از خودتون پذیرایی کنید
🥧🥧🍦🍦🧁🧁🍰🍰🍰🍩🍩🍩🍭🍭🍭🥧🧁🍬🍬🍬🍬🍬
https://eitaa.com/joinchat/2529034310C9799aa0ad2
خیر مقدم