نمایشگاه انجمن باغ گردو
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم #داستان #داستانک #شعر #شعرک و .... #جلسه_هشتم
هم اکنون باغچهی باهم نویسی👆💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب فیلمی پیدا کردم. لحظه ی فریاد عاشورایی شهید شهسواری
مواظب گرمای قلم هایتان باشید
همچو بهار شکوفه بزنید و ریشه بدوانید که بهار حقیقی در راه است
https://eitaa.com/nahal313
چرا همچینی؟ انگار غمگینی!
کاکلی از توی لانه بیرون پرید. نگاهی به اطراف کرد. صدا زد:«قدقد،قدا آقا خروسه رفتی کجا؟ زودی بیا، دیرمیشهها»
آقا خروسه پشت پرچین داشت دانه میچید. صدای کاکلی را که شنید سریع دوید:«کاکلی جونم، مهربونم، چی دیر میشه؟ رفتن به بیشه؟»
کاکلی خندید. خروسه را دید. آرام پرسید:«کی گفت بیشه؟ امروز عیدهها، کو هفت سینِ ما؟»
کاکلی سرش را پایین انداخت. خروسه روی سرش پر کشید:«نباشی غمگین، زودی میچینم، یه سفره هفتسین!» راه افتاد. این طرف رفت، آن طرف رفت. با خودش گفت:«هفتسین چی میخواد؟ یادم نمیاد!»
چشمش به سبزههایی که تازه از خاک بیرون آمده بودند افتاد. کمی سبزه چید و همانجا نشست.
کلاغه قارقارکنان روی درخت نشست:«چرا همچینی؟ انگار غمگینی!»
خروسه کاکل قرمزش را تکان داد:«داره عید میاد، کاکلی جونم هفتسین میخواد»
کلاغه پر زد و رفت. اما زود برگشت. توی پنجههایش یک سیب داشت. سیب قرمز توی هوا چرخ خورد، جلوی پای خروسه افتاد.
چشمان خروسه برق زد:«ممنون از شما، لطفا بازم پیش ما بیا»
کلاغه که رفت، خروسه با خودش گفت:«این شد دوتا، پنجتاش از کجا؟»
هاپو از خواب بیدار شد. خروسه را دید. جلو رفت و گفت:«چرا همچینی؟ انگار غمگینی؟»
خروسه به هاپو نگاه کرد و گفت:«داره عید میاد، کاکلی جونم هفتسین میخواد»
هاپو به سبزه و سیب نگاه کرد و گفت:«اینا شد دوتا، میمونه پنجتا، دنبالم بیا»
خروسه همراه هاپو رفت. هاپو یکدفعه ایستاد. کنار مزرعه یک سبد روی زمین بود. هاپو گفت:«اینم یه سین، بردار و ببین»
خروسه به سبد نگاه کرد و گفت:« شد سه سین حالا، بقیهش از کجا؟»
هاپو سرش را خاراند و گفت:«بیا زود بریم، خیلی کار داریم»
خروسه سیب و سبزه و سبد را کنار هم گذاشت و دنبال هاپو راه افتاد. کنار پلههای کلبه، یک جعبهی ابزار بود. در جعبه باز بود. تکهای سیم از توی جعبه بیرون زده بود. هاپو جستی زد. سیم را برداشت و گفت:«اینم شد چهار، نزدیک شد بهار»
خروسه سیم را با نوکش برداشت و کنار بقیهی سینها گذاشت.
هاپو هاپ هاپ کرد و گفت:«اقا خروسه نخوری غصه، زودی بیا، یه سین هست اینجا»
خروسه کنار هاپو ایستاد. به سمپاش که جلوی هاپو بود نگاه کرد. لنگهپا عقب پرید و گفت:«وای خطرناکه، خیلی ترسناکه!»
هاپو خندید. راه افتاد و رفت. کمی جلو تر صدا زد:«اینم یه سینِ، فقط سنگینِ»
خروسه به سنگ نگاه کرد. هاپو چشمانش را تیز کرد و گفت:«برو سینها رو زودی بیار، روی سنگ بذار»
خروسه سیب، سبزه، سبد و سیم را روی سنگ گذاشت. او حالا پنج تا سین داشت.
کلاغه قارقار کنان برگشت. روی پرچین نشست. توی نوکش یک سوزن برق میزد. سوزن را همانجا گذاشت و گفت:«اینم یه سین، گذاشتم زمین، وقتی زمستون، اومد یه مهمون، جا گذاشت سوزن، مرغه داد به من»
خروسه سوزن را برداشت و روی سنگ گذاشت. سینها را شمرد:«یک سین کمه، تو دلم غمه»
به اطراف نگاه کرد. سطل آب را کمی دورتر دید. به طرفش دوید و گفت:«هفتسینم جور شد، غصه هم دور شد»
سطل را با کمک هاپو کنار سنگ گذاشت. به لانه برگشت. پر کاکلی را گرفت و پیش هفتسین برد. همه کنار هم نشستند تا سال نو تحویل شد.
نویسنده: باران(محمد)
نمایشگاه انجمن باغ گردو
چرا همچینی؟ انگار غمگینی! کاکلی از توی لانه بیرون پرید. نگاهی به اطراف کرد. صدا زد:«قدقد،قدا آقا خر
مرتضی جعفری ندوشن:
، جاپای صورخیال در متن تان به قشنگی دیده میشود
آرایه هایی مثل:تشخیص، که در جای جای متنتون به کار رفته.... جان دادن به حیوانات...
به کار بردن آرایه سجع در متن در جاهای مختلف... برای مثال آرایه سجع متوازی بین چهار و بهار در عبارت:اینم شد چهار، نزدیک بهار
یا سجع مطرف بین بریم و داریم
به کار رفتن آرایه ی واج آرایی «نغمه ی حروف» در جمله :خروسه سیب، سبزه، سبد و سیم را روی سنگ گذاشت
به کار رفتن آرایه نام آوا در بخش های مختلف، برای مثال:قد قد، قدا
همچنین آهنگین بود جاهای مختلف نثر
فضا سازی داستان خیلی خوب بود👏👏
بعد از آموزشهای آرایههای ادبی در باغ گردو👆
باغ ما یه دونهس، فقط واسه نمونهس
سلام و علیکم...
سال جدید رو تبریک عرض میکنم..
امیدوارم از موضوع خوشتون بیاد..
یاعلی..
و من الله توفیق...
#داستا_عکس11
#داستا_عکس11
عباس تفنگ آب پاشش را برداشت و جلوی در ایستاد.
پدر، کوله پشتی اش را برداشت. سربند کلنا عباسک یا زینب را بست و عباس را بوسید.
حسین رویش را برگرداند و گفت: یا من هم ببر یا دیگه به من نگو عباس.
نمایشگاه انجمن باغ گردو
به ساعت دقت کردید؟ قلم ها یک و بیست دقیقه خون شان به جوش می آید.
باغچه ی داستانک
تنور روشن کرده
قلم ها منجمد نشود صلوات بفرست