eitaa logo
نمایشگاه انجمن باغ گردو
78 دنبال‌کننده
396 عکس
53 ویدیو
29 فایل
اطلاع رسانی ها * نمونه کارها * موفقیت درختان باغ * نکته هایی برای نویسندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
برای این که نویسنده شوید، فقط کافی ست سه کار انجام بدید نوشتن نوشتن و باز هم نوشتن به همین راحتی💐💐💐
. .: داستانک تمام قواعد داستان را دارد . _گره یا تعلیق. بسیار کوتاه _بدنه _پایان، گره گشایی یا ضربه فقط با جملات کمتر با ضربه‌ی آخر پایان می‌یابد.
شبنم.: سلام چیزی که من‌در این مدت فهمیدم داستانک همان داستان بلنده ولی به خلاصه ترین شکل ممکن که حتی ذره ای ساختارش بهم نخوره. دیدین گاهی برای کسی دارید یک جریانی یا داستاتی رو تعریف میکنید بعد طرف بهتون میگه اینا رو ولش کن اصل مطلب رو بگو اون اصل مطلبه داستانک داستان شماست. وروایت شبیه قصه مادر بزرگا هست. ☺️همه‌ی اعضای باغ گردو استادند👆
🔶محتوای هر اثر داستانی_یا به طور کلی، هر اثر هنری_ اندیشه و معنای بنیادی و پایدار جاری در تمامی اجزای آن اثر است. 🔷محتوا، تکیه گاه و انگیزه‌ی اصلی جمیع عمل‌ها و عکس‌العمل‌ها و جهت دهنده‌ی به مجموع حرکت‌هاست. 🔶محتوا، خمیرمایه یا بن‌مایه‌ یا فکر اصلی داستان است که از خواست و اعتقاد خالق اثر سرچشمه می‌گیرد. 🔷محتوا، یک مقوله‌ی کلی مطلقا معنایی‌ست که موضوع، ماجرا، فضا، حرکت، زبان، نتیجه و هدف و مجموع عناصر تابع و جزییات اثر بر محور آن تنیده می‌شود. محتوا، هسته‌ی مرکزی و معنوی اثر است. 💢محتوای هر اثر، تنها عامل معنایی وحدت بخشنده به کل اثر است. 📚نمایشگاه انجمن باغ گردو https://eitaa.com/joinchat/2529034310C9799aa0ad2
مانندِ الاغ خرگوش وارد جنگل شد. دور و برش را نگاه کرد. پرنده پر نمی‌زد. گوشهایش را تیز کرد. صدای آب را شنید. دوان دوان به سمت رودخانه به راه افتاد. نفس زنان کنار رودخانه نشست. کمی آب خورد. حالش جا آمد. کمی آب بازی کرد . همان جا کنار رودخانه نشست. با خودش گفت:« چه جنگل خلوتی! اگر غذا هم به راحتی پیدا شود، خیلی خوب است. میروم و بقیه را با خودم می آورم.» در همین فکر ها بود. یکی گفت:« به به چه خرگوش سفیدی! از کجا آمدی؟» خرگوش از جایش پرید. اطرافش را نگاه کرد. چیزی ندید:« تو کی هستی؟» یک بلوط کوچک جلوی پایش افتاد. خرگوش بلوط را برداشت. خواست به بالای درخت نگاه کند. ناگهان مقدار زیادی بلوط جلویش ریخته شد. سرش را بلند کرد:« تو سنجابی؟» صدا گفت:« تو چی؟ تو الاغی؟» خرگوش دستی به گوشهایش کشید:« گوشهایم بلند است. ولی الاغ نیستم.» سنجاب نارنجی از بالای درخت پایین پرید:« پس اگر الاغ نیستی اینها را قبول کن.» خرگوش سفید تشکر کرد:« چه ربطی به الاغ داشت؟» سنجاب یکی از بلوطها را برداشت:« مدتی قبل الاغی به اینجا آمد. من برایش بلوط آوردم. او با بداخلاقی بلوطها را توی آب ریخت. گفت خودش میرود چیزی پیدا می‌کند. اخر هم گول روباه را خورد. برای خوردن غذای خوب رفت. ولی خودش غذای روباه و شیر شد. » خرگوش یک بلوط برداشت و نشست:« یعنی اینجا فقط بلوط پیدا می‌شود؟» سنجاب گفت:« اگر مهمان خوبی باشی، غذای بهتری هم پیدا میکنی» خرگوش دستی به گوشش کشید:« من برای خانواده ام دنبال جای امن میگردم. » سنجاب گفت:« اینجا امن است اگر، مثل الاغ نباشی» خر گوش لبخند زد:« شاید اسمم خر داشته باشد ولی خودم خر نیستم.» هر دو خندیدند. 🌼 امام صادق (ع) فرمود: دو نفر بر حضرت على(ع) وارد شدند، حضرت براى هر كدام تشكى گذاشت، يكى روى آن نشست و ديگرى امتناع كرد، حضرت به او فرمود: روى آن بنشين زيرا هيچ كس از پذيرفتن احترام خوددارى نمیكند مگر الاغ.
https://eitaa.com/joinchat/3806920723C5dc73be226 کانال قدیمی مون شاید برای شما هم مفید باشد مطالب شاید برای شما هم مفیدباشد
شربت شهادت شربت را بین رزمندگان پخش می‌کرد. دست روی شانه‌اش گذاشتم:«خبریه دلاور؟ نوربالا می‌زنی؟» خندید چشمکی زد و دور شد. دست بردار نبودم:«ینی می‌شه این شربت شهادتت باشه از دستت خلاص شیم؟» جوابش را نشنیدم شربت را سرکشیدم و گوشه‌ای از سنگر کز کردم. عبدالمحمد ۱۶سالش بود، از آن بچه‌های پر شر و شور و بازیگوش. چشمم به چهره تپل و قدکوتاه عبدالمحمد بود که آتش دشمن شروع شد. با بچه‌ها مشغول جابه‌جا کردن مهمات شدیم. عبدالمحمد که دستش را روی رگ گردنش گذاشته بود نشست کنارم! محمدرضا* آمد بالای سرش! دستش را کنار زد، رو به من گفت:«سریع باید بره عقب» عبدالمحمد اما زیر بار نمی‌رفت می‌گفت :«چیزیم نیس یه دستمال بدید بذارم روش خونش بند میاد» زیر شاهرگش اندازه نقطه کوچکی سوراخ شده بود، خون آرام شره می‌کرد. با کمک سید راضی‌اش کردیم و سوار آمبولانس شدیم. سرش را محکم روی زانویم گذاشته بودم که با تکان آمبولانس آسیب نبیند. یک دفعه دست روی سینه‌اش گذاشت سرش را به زحمت بالا آورد و گفت:«السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یا فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)» و به برادر شهیدش* پیوست. *شهید محمدرضا ابوالپورمفرد *شهید عبدالعلی ترابی نمونه‌ای از کار اعضای بزرگسال نویسی باغ گردو👆
✴️بین اندیشه ی حاکم بر داستان(درونمایه) با تصویرسازی از زمان و مکان وقوع ماجراها، ارتباط منطقی وجود دارد. مثلا در داستانهای تخیلی، زمان با سرعت خیلی زیاد یا خیلی کم جریان دارد. در داستان کوتاه، باید برش کوچکی از زمان در نظر گرفته شود. ✅موقعیت مکانی با نوع شخصیت داستانی همخوان باشد. ✴️خواننده از طریق عملکرد شخصیت ها با آنها آشنا شود و نویسنده معرفی زودهنگام نکند. ✴️علاوه بر اینکه سرگرم کننده است، حاوی اطلاعات تاریخی،فرهنگی،علمی...باشد. ✴️جزئیات غیر مرتبط بیان نمیشود و نصیحت مستقیم صورت نمیگیرد. ✴️صدای داستان به تعداد شخصیتهای داستان شنیده شود. ✴️از ظرفیت زبانهای گوناگون و گویش های مختلف برای ادای یک مطلب بهره برداری میشود. ✴️با همسو شدن فکر و شیوه ی بیان، از احساس و اندیشه،همزمان استفاده شود. ✴️ روند داستان از تجربه های شخصی در امان باشد. ✴️نگاهی تازه به زندگی ارائه شود. ✴️داستان مانند یک موجود زنده نوار قلب دارد. مکث کردن روی صحنه های داستان موجب ممتد شدن نوارقلب داستان میشود.پس از حاشیه رفتن بیجا و ذکر مطالب غیر مرتبط و توضیحات اضافی خودداری شود. 📚نمایشگاه انجمن باغ گردو https://eitaa.com/joinchat/2529034310C9799aa0ad2
🌅تصویر، در ادبیات داستانی، یک واقعه‌ی جزیی و در عین حال مستقل از ماجرای کلی و اصلی‌ست که به زیبایی و تاثیربخشی خاص، در خدمت موضوع، محتوا و هدف داستان درمی‌آید و به دلیل ویژگی‌هایش در ذهن مخاطب نقش می‌بندد و ماندگار می‌شود. ✳️تصویر، ماجرایی‌ست بسیار کوتاه و کم‌حجم(نسبت به اصل داستان) که به لطافت، زیبایی و ظرافت، در ذهن مخاطب، شکل می‌گیرد و ماندگار می‌شود. ✳️تصویر، حلقه‌یی از زنجیر داستان است که ضمن پیوستگی به حلقه‌های دوسو و در خدمت استحکام زنجیر بودن، دارای استقلال نسبی و درونی‌ست و ویژگی آن، جذابیت، ظرافت و یگانگی آن است. ✳️تصویر، یک بخش یا قطعه یا پاره گفت یا حتی یک جمله از داستان است که به شکلی نو، منحصر، دلنشین و موثر تجسم یافته باشد و توصیف شده باشد، آن‌گونه که در خدمت کل داستان باشد و جایی خاص را در ذهن مخاطب در اختیار بگیرد. تصویر، صورت بستن و شکل ذهنی_عینی پذیرفتن زیبا، مطبوع، زنده و در یادماندنی یک مفهوم است در خدمت مفهوم کلی اثر. 📚نمایشگاه انجمن باغ گردو https://eitaa.com/joinchat/2529034310C9799aa0ad2
پنبه داره بغل بغل پارچه داره قطار قطار پنبه ی لای پارچه رو کوک میزنه هزار هزار روی لحاف گل گلی مخمل اعلا میندازه کوچیک بزرگ از همه رنگ لحاف داره تو مغازه اون که برای کرسیا لحاف خوشگل میدوزه دوخت و دوزش حرف نداره اون آقای لحاف دوزه ندبه محمدی چندجرعه شعر از سروده‌های بانو ندبه محمدی از شاعران خوب باغ گردو بنوشیم☺️
Ronika: 28 اشتباه رایج نویسندگان 🤭نقل نکنید،نشان دهید از گفت و گو و حادثه استفاده کنید نه روایت های طولانی روایات طولانی ملال آورند. ✴️روایت یعنی نقل داستان به جای نشان دادن داستان. ❌مثلا مری گفت میخواهد به سیرک برود.روایت ✅مری گفت :من میخواهم به سیرک بروم.این حادثه ای است. 🔆سه راه برای روایت نشدن وجود دارد: 1.گفتگو 2.حادثه. 3.لطیفه یا داستانی بامزه درباره یک اتفاق.انجیل هم از این شگرد استفاده کرده. از زمان حال و جملات معلوم استفاده کنین. ❌مجهول:لباسها به دست دختر شسته شد. ✅معلوم:دختر لباس ها را شست. ♨️برای گفت و گو از علامت 《》استفاده کنید. ❌نوشتن داستان کودک سخت است چون کوتاه است و جایی برای اشتباه ندارید. ♻️برای جذب کودک 3یا 4 ساله باید اتفاقات زیادی در زمان کم رخ دهد. دفتر یادداشتتان را بردارید و سه بار درشت بنویسید نقل نکنید ،نشان دهید. 8.یادتان نرود که از تشبیه و تضاد هم استفاده کنید. اگر میخواهید چیزی سبز رنگ را توصیف کنید از چیزی غیر از چمن که قبلا استفاده شده برای توصیف استفاده کنید. 🌀استاین بک:مشتری ها مثل سرخس روی فنجان قهوه هایشان خم شده بودند .سرخس خم است مثل مشتری های جلوی پیشخوان ردیف است. 🌀استاین بک:سگ دمش را مثل استاد دانشگاهی که ندادش را تکان تکان می دهد. 🌀صورتش مثل سیب مدت ها در بشکه مانده چروک است ♦️برای بهتر فهمیدن تشبیه و تضاد کتاب داستان آوای گذر تابستان اثر ری برادبری را بخوانید مثل دیگران ننویسید. ❌از صفت ها زیاد استفاده نکنید.از فعل های جاندار استفاده کنید. ❌صفت نوشته را ضعیف میکند. ❇️در توصیف مینویسید:مردی جوان،قد بلند،سبزه،خ شتیپ و خوش بنیه و...اما باز هم ما چیز زیادی از کاراکتر نمیدانیم. ✅بهتر است به حای چندین صفت کم مایه و کلی از یک صفت جاندار استفاده کنید مثل جوان آراسته.یا او را به کسی که میشناسید تشبیه کنید.بهتر است اصلا از صفت استفاده نکنید 🔰صفت کم جان:زن فکر کرد چطور از شوهرش انتقام بگیرد. 🔰صفت حاندار:زن انتقام را بته دوزی کرد. 🔰صفت عادی:مردم علف ها را شن کش کشید. ✅جاندار:چشمان مرد همچون شن کش بر بدن او کشیده شد. ❌از کلیشه و وابسته های وصفی ،شعار و کلمات نخ نما استفاده نکنید. ✅مثل دیگران ننویسید.از تجربیات خودتان استفاده کنید. مطالب تازه بهتر چاپ میشوند تا متنی با کلمات کلیشه ای و قالبی. باید دست نوشته ها را باز نویسی کنید.فیلمی که درباره جورج واشنگتن در سال 1940 ساخته شده با فیلمی برای او در سال 1985 ساخته شده متفاوت است. شعار ننویسید.اینها بیشتر ضرب المثل یا اصطلاحات رایج بین مردم هستند. ❌واژه زیبا در زمان غارنشینان مفهوم داشت اما الان معنایی ندارد.گل چه رنگی است؟غنچه یا شکفته؟چه بویی دارد ؟و... 🔅میتوانید از گویش یا اصطلاحات یک گروه خاص استفاده کنید اما مراقب باشید کلیشه نشود ✅مثلا:شخصیتی در سگدونی بود. منظور اون این بود که شخصیت به دردسر افتاده این برلی مخاطب گوش آزار است. ❌ در نقطه گذاری افراط نکنید. از یک علامت !استفاده کنید. آثار ضعیف از نقطه گذاری زیاد استفاده میکنند. ❌اصلا از علامات !یا؛یا_ زیاد یا اصلا استفاده نکنید. شما دارید به خواننده میگویید اینجا تعجب کن در حالی که با نوشتن باید به خواننده این حالت را بدهید. ❌؛لازم نیست هیچگاه استفاده شود. . و ؟ و ، و 《》 ضروری است. ⛔️بقیه علامت ها بی موردند 📚کتاب استرانک و وایت به نام عناصر سبک به شما یاد میدهد از نقطه گذاری فقط در صورت لزوم استفاده کنید. ‼️گرترود استاین یک کتاب کامل را فقط با ،و. نوشت.
شبکه‌ی ارتباطات تکرارپذیر اجزای یک داستان را بافتِ آن داستان می‌نامند. 🔶بافت، در حد درهم تنیدگی عناصر، سازه‌ها و اجزاء یک داستان است، به گونه‌ای که یک شکل ایجاد کند. 🔷بافت، نوع ارتباط عناصر و سازه‌ها در کنار هم و در ارتباط با هم است_آن‌گونه که هسته‌ها(یا واحدها)یی پدید آید که در طول داستان یا در طول قسمت‌هایی از داستان، به دلایل قابل قبول، تکرار شود. 🔶بافت، با در نظر گرفتن موضوع و ماجرا و فضای داستان، ایجاد یک هسته‌ی خاص است و تکرار آن هسته به طوری که هماهنگی بین ماجرا و عناصر و سازه‌ها، کاملا محسوس و ملموس شود. 🔷بافت، مجموعه‌ی واحدهای هم‌شکل تشکیل دهنده‌ی یک کل است_به گونه‌یی که آن کل، به طور محسوس، از نظامی متناسب با موضوع، ماجرا و فضا برخوردار باشد. 🔶بافت، نتیجه‌ای محسوس حضور تناسب‌های منطقی و مقبول میان عناصر اساسی و سازه‌های داستان است. 📚نمایشگاه انجمن باغ گردو https://eitaa.com/joinchat/2529034310C9799aa0ad2