من نهج البلاغه میخوانم
حکمت اول
👆⭕️اینجا ابتدای کانال هست.اگه خواستین سر بزنین،راحت باشین
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_150
بخش اوّل:
لِرَجُل سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ:
لاَ تَکُنْ مِمَّنْ يرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيرِ الْعَمَلِ، وَيُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ، يَقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ، وَيعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ، إِنْ أُعْطِىَ مِنْهَا لَمْ يشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يقْنَعْ; يَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِيَ، وَيَبْتَغِى الزِّيادَةَ فِيمَا بَقِيَ، ينْهَى وَلاَ يَنْتَهِي، وَيَأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِي; يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلاَ يعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ، يَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ، إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَإِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً; يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ، وَيقْنَطُ إِذَا ابْتُلِىَ; إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً; تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَلاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ، يَخَافُ عَلَى غَيرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَيَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ.
امام(عليه السلام) در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست مى فرمايد:
از کسانى نباش که بدون عمل اميد سعادت اخروى دارد و توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخير مى اندازد، درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويد; ولى در آن همچون دنياپرستان عمل مى کند. اگر چيزى از دنيا به وى برسد سير نمى شود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود. از شکر آنچه به او داده شده عاجز است; ولى باز هم فزونى مى طلبد. ديگران را از کار بد باز مى دارد ولى خود نهى نمى پذيرد و ديگران را به کار خوب وا مى دارد; ولى خودش به آن عمل نمى کند. صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد و گنهکاران را دشمن مى شمارد ولى يکى از آنهاست. از مرگ به سبب زيادى گناهان متنفر است; اما به اعمالى ادامه مى دهد که مرگ را به سبب آن ناخوش مى دارد. هرگاه بيمار مى شود (از اعمال بد خود) پشيمان مى گردد و هرگاه تندرست شود احساس امنيت مى کند و به لهو و لعب مى پردازد. به هنگام سلامت خودخواه و مغرور مى شود و به هنگام گرفتارى نااميد مى گردد. اگر بلايى به وى برسد همچون بيچارگان دست به دعا بر مى دارد و اگر وسعت و آرامشى به او دست دهد با غرور از خدا روى گردان مى شود. نفس او وى را در امور دنيا به آنچه گمان دارد وادار مى کند ولى در امور آخرت به آنچه يقين دارد بى اعتناست. نسبت به ديگران به کمتر از گناه خود مى ترسد و نسبت به
خويشتن بيش از آنچه عمل کرده انتظار دارد.
شرح و تفسير ج-۱۳
شرح و تفسير
يک اندرز جامع!
اين کلام حکمت آميز که نصايح بسيار گرانقدر و مواعظ گرانبهايى در آن هست دستور العملى است براى تمام زندگى بشر که در سايه آن مى تواند سعادت دنيا و آخرت را براى خود به دست آورد. مرحوم سيد رضى بعد از ذکر اين کلام شريف ـ چنان که خواهد آمد ـ تصريح مى کند که اگر در مجموعه کتاب نهج البلاغه جز اين کلام شريف نبود براى وعظ و اندرز و موعظه نجات بخش کافى بود و چه بسيار از افرادى که از جاى جاى اين کلام شريف براى اثبات مقاصد خود بهره گرفتند و سخنان خود را به وسيله آن آراسته اند.
جالب توجه اين که محدث مشهور اهل سنت متقى هندى در کنزالعمّال مقدّمه اى براى اين حديث شريف ذکر کرده است، وى از «زياد بن اعرابى» نقل مى کند که بعد از خاموش شدن آتش فتنه خوارج نهروان امام(عليه السلام) بر منبر کوفه قرار گرفت و حمد الهى به جاى آورد و در اين هنگام گريه به او مهلت نداد به اندازه اى که اشک ها بر صورت و محاسن شريفش جارى شد و هنگامى که محاسن شريف خود را تکان داد قطره هايى از آن بر بعضى از حاضران افتاد و ما مى گفتيم: هر کسى که قطره اى بر او افتاده است خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد کرد.سپس شروع به خطبه کردوفرمود: «أيُّهَاالنّاسُ لاتَکُونُوا مِمَّنْ يَرْجُواالاْخِرَةَ».(1)
امام(عليه السلام) در اين بيان پربار در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست به سى مورد از رذائل اخلاقى اشاره کرده و با بيان شيوا و قريب به استدلال از آن نهى مى کند. (قَالَ(عليه السلام): لِرَجُل سَأَلَهُ أَنْ يعِظَهُ).
مى فرمايد:
1. «از کسانى نباش که بدون عمل اميد سعادت اخروى دارد»; (لاَ تَکُنْ مِمَّنْ يرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيرِ الْعَمَلِ).(2)
به گفته مرحوم مغنيه در فى ظلال انسان براى رسيدن به متاع حقير دنيا بدون تلاش و سعى و کوشش هرگز به مقصود نمى رسد، پس چگونه براى رسيدن به نعمت هاى پرارزش الهى در آخرت که نه چشمى همانند آن را ديده و نه گوشى وصف آن را شنيده و نه بر قلب انسانى خطور کرده مى تواند بدون سعى و کوشش برسد.(3)
قرآن مجيد در آياتى چند بر اين معنا تأکيد فرموده; در يک جا مى فرمايد: «(وَأَنْ لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى); واين که براى انسان چيزى جز (حاصل) سعى وکوشش او نيست، واين که تلاش او به زودى ديده مى شود».(4)
در جاى ديگر مى فرمايد: «(أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللهِ); آيا گمان کرديد داخل بهشت مى شويد، بى آنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که سختى ها و زيان ها به آنها رسيد، و آن چنان بى قرار شدند که پيامبر و افرادى که با او ايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا کى خواهد آمد؟!».(5)
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حديثى مى فرمايد: «اَيُّها الناسُ اِنِّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَبَيْنَ أَحَد شَيْءٌ يُعْطِيهِ بِهِ خَيْراً أَوْ يَصْرِفُ بِهِ عَنْهُ شَرّاً إِلاَّ الْعَمَلُ الصالِحُ لاَ يَدَّعِي مُدَّع وَلاَ يَتَمَنَّ مُتَمَنّ أنَّهُ يَرْجوُا إِلاَّ بعَمَل وَرَحْمَة وَلَوْ عَصَيْتُ هَوَيْتُ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ ثَلاثا; اى مردم! ميان خدا و بين هيچ کس چيزى نيست که به وسيله آن خيرى به کسى برساند يا شرّى را از او دفع کند مگر عمل صالح (تنها وسيله جلب خيرات و دفع آفات همين است، بنابراين) هيچ کس ادعا نکند و آرزو نداشته باشد که اهل نجات است مگر به عمل (صالح) و رحمت الهى. من هم اگر عصيان پروردگار کنم سقوط خواهم کرد. سپس رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) سه بار اين جمله را تکرار کرد: خداوندا آيا من ابلاغ کردم؟».(6)
احاديث در اين زمينه بسيار است که وسيله نجات تنها عمل صالح است و اين پاسخى است براى آنها که تصور مى کنند تنها با ذکر شهادتين و اظهار اسلام و به جا آوردن نماز و روزه و خواندن بعضى از ادعيه و توسلات و يا حتى تنها با شرکت در يک مجلس عزادارى اهل نجات خواهند شد، هرچند زندگى آنها سراسر آلوده گناه و معصيت باشد.
2. «(از کسانى مباش که) توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخير مى اندازد»; (وَيُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ).
اشاره به اين که اگر گناه و لغزشى از تو سر زد بلافاصله دست به دامن لطف الهى بزن و با توبه و استغفار به درگاه او باز گرد. مبادا آرزوهاى دور و دراز مانع اين کار شود که هيچ کس اطمينان ندارد که يک روز ديگر و يا يک لحظه ديگر زنده است و درهاى توبه به روى او باز است. به همين دليل در روايات زيادى از تسويف توبه و تأخير آن نهى شده است.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم ک
ه خطاب به اباذر فرمود: «إِيَّاکَ وَالتَّسْوِيفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِيَوْمِکَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَه; از تأخير توبه به سبب تکيه بر آرزوها برحذر باش، زيرا تو به امروز تعلق دارى نه به فردا».(7)
در حديثى از امام على بن ابى طالب(عليه السلام)مى خوانيم: «إِنْ قَارَفْتَ سَيِّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ; اگر گناهى مرتکب شدى براى محو آن با توبه شتاب کن».(8)
در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «مُسَوِّفُ نَفْسِهِ بِالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الاَْجَلِ عَلَى أَعْظَمِ الْخَطَرِ; کسى که توبه را عقب مى اندازد در برابر هجوم مرگ در معرض خطر است».(9)
3. «(از کسانى مباش که) درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويد ولى در آن همچون دنياپرستان عمل مى کند»; (يقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَيعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ).
اشاره به اين که ميان قول و فعل تو درباره زرق و برق دنيا و زهد و رغبت در آن تناقض نباشد آن گونه که رياکاران و متظاهران به قدس و ورع و خالى از قداست و پاکى سخن مى گويند.
قرآن مجيد مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ).(10)
4. «(از کسانى مباش که) اگر چيزى از دنيا به او برسد سير نمى شود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود»; (إِنْ أُعْطِىَ مِنْهَا لَمْ يشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يقْنَعْ).
اشاره به اين که در زندگى قانع باش. اگر گرفتار محروميت شدى صابر و اگر مواهب الهى شامل حالت شد شاکر باش. نه مانند دنياپرستان که هرگز از دنيا سير نمى شوند و هرقدر بيشتر از مواهب دنيا در اختيارشان قرار بگيرد تشنه تر
مى گردد، همان گونه که در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «مَثَلُ الدُّنْيَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَه; مَثَل دنيا همچون آب شور درياست که هر قدر تشنه اى از آن بيشتر بنوشد بيشتر گرفتار عطش مى شود تا او را در کام مرگ فرو برد».(11)
5. «(از کسانى مباش که) از شکر آنچه به او داده شده عاجز است; ولى باز هم فزونى مى طلبند»; (يَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِيَ، وَيَبْتَغِى الزِّيادَةَ فِيمَا بَقِىَ).
روشن است که هر نعمتى را شکرى لازم است و از دست و زبان هيچ کس بر نمى آيد که از عهده شکرش به در آيد. با اين حال چگونه ممکن است انسان، شکر را رها کند و دائما به دنبال زياده خواهى باشد. اين نشانه نهايت غفلت و بى خبرى است.
6. «(از کسانى مباش که) ديگران را از کار بد باز مى دارد; ولى خود نهى نمى پذيرد و ديگران را به کار خوب وا مى دارد; ولى خودش به آن عمل نمى کند»; (يَنْهَى وَلاَ ينْتَهِيَ، وَيأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِيَ).
بديهى است اگر انسان کسى را به چيزى امر کند به يقين به سبب آثار خوب و برکات آن است. با اين حال اگر عاقل باشد چرا خودش از آن بهره نگيرد و اگر ديگرى را از کارى باز مى دارد لابد به سبب زيان هاى آن است، با اين حال چرا خودش پرهيز نکند. آيا اين بى توجهى دليل بر آن نيست که ايمان درستى به گفته هاى خود ندارد؟
قرآن مجيد نيز در مقام سرزنش اين گونه افراد مى فرمايد: «(أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ); آيا مردم را به نيکى (وايمان به پيامبرى که صفات او در تورات آمده) دعوت مى کنيد، امّا خودتان را فراموش مى کنيد با اين که شما کتاب آسمانى (تورات) را مى خوانيد. آيا نمى انديشيد؟».(12)
7. «(از کسانى مباش که) صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد و گنهکاران را دشمن مى شمارد ولى يکى از آنهاست»; (يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلاَ يعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ).
اين در واقع نوعى تناقض در فکر و عمل است; از نظر تفکر عشق به صالحان دارند لابد به موجب اعمال صالح آنها; ولى از نظر عمل آنچه را بدان عشق مىورزيده کنار مى گذارند. همچنين در نقطه مقابل از ظالمان و عاصيان و فاسقان متنفرند که به يقين به سبب اعمالشان است در حالى که در مقام عمل آلوده به همان اعمال اند. ممکن است در آن درجه از شدت نباشد; ولى به هر حال با ديدى کلى عمل آنها هماهنگ با اعمال کسى است که از وى متنفرند. اين تناقض به راستى عجيب، و نشانه ضعف ايمان و اراده و غلبه هواى نفس است.
در صحيفه گرانبهاى سجاديه نيز در ضمن دعاى بيست و چهارم مى خوانيم: «لا تَجْعَلْني مِمَّنْ يُحِبُّ الصّالِحينَ وَلا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَيُبْغِضُ الْمُسيئينَ وَهُوَ
أحَدُهُمْ; خداوندا مرا از آنها قرار نده که صالحان را دوست دارند ولى اعمال آنها را انجام نمى دهند و گنهکاران را دشمن دارند ولى خودشان در عمل همچون آنها هس
تند».
8 . «(از کسانى مباش که) از مرگ به سبب زيادى گناهانش متنفر است; اما به اعمالى ادامه مى دهد که مرگ را به سبب آن ناخوش مى دارد»; (يَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ).
اين نيز تناقض ديگرى در زندگى آنهاست; از يک سو هنگامى که سخن از مرگ به ميان مى آيد وحشت دارد، زيرا نامه اعمال خود را سياه مى بيند ولى به جاى توبه و اصلاح مسير خويش باز به همان گناهان ادامه مى دهند. اين تناقض نيز در فکر و عمل به سبب ضعف ايمان و غلبه هواى نفس است.
قرآن مجيد درباره گروهى از يهود مى فرمايد: «(وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ); ولى آنها، به خاطر اعمال بدى که پيش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند کرد».(13)
همچنين در آيه بعد نيز مى فرمايد: «(يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ); (تا آن جا) که هر يک از آنها آرزو دارد هزارسال عمر به او داده شود; در حالى که اين عمر طولانى او را از کيفر (الهى) باز نخواهد داشت».(14)
9. «(از کسانى مباش که) هرگاه بيمار مى شود (از اعمال زشت خود) پشيمان مى گردد و اگر تندرست باشد احساس امنيت مى کند و به لهو و لعب مى پردازد»; (إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً).
آرى آنها به هنگام بيمارى چون چهره مرگ را در نزديکى خود مى بينند، ندامت به آنها دست مى دهد و به فکر توبه از گناه و جبران اعمال سابق خويش مى افتند; اما همين که از بستر بيمارى برخاسته و تندرستى به آنها باز گشت آن حالت به کلى زائل شده و خود را در هاله اى از امن و امان مى بينند و به لهو و لعب مشغول مى شوند. اين فراموشکارى سريع و تناقض در دو حال نزديک به هم نيز نشانه سطح فکر کوتاه آنها و ضعف ايمان ايشان است.
خداوند انسان را در زندگى گرفتار مشکلات و مصائب و بيمارى ها مى کند تا به آنها هشدار دهد از خواب غفلت برخيزند; اما افسوس که اين بيدارى براى بسيارى از مردم زودگذر است. هنگامى که آن مشکلات برطرف مى شود بلافاصله در خواب غفلت فرو مى رود.
10. «(از کسانى مباش که) به هنگام سلامت خودخواه و مغرور مى شود و به هنگام گرفتارى نااميد مى گردد»; (يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ(15) إِذَا عُوفِيَ، وَيَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ).
اين تناقض در احوال نيز که در زمان عافيت مغرور و در زمان ابتلا مأيوس مى شوند از عجايب است و اثر مستقيم همان ضعف ايمان و اراده و غلبه هواى نفسانى است.
اين در حالى است که حالت عافيت قابل اعتماد نيست و «از نسيمى دفتر ايام بر هم مى خورد» و با گذشتن يک روز و حتى يک ساعت ممکن است همه چيز عوض شود و نيز حالت ابتلا و گرفتارى ابدى نيست که سبب يأس انسان گردد، زيرا گاه از دل گرفتارى ها گشايش برمى خيزد و به گفته امام(عليه السلام)در حکمت 351 «عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفَرْجَةُ، وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلاَءِ يَکُونُ الرَّخَاءُ; هنگامى که سختى ها به آخرين درجه شدت برسد فرج نزديک است و در آن هنگام که حلقه هاى بلا تنگ شود راحتى و آرامش فرا مى رسد».
قرآن در سوره «هود» آيه 9 و 10 مى گويد: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ کَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خويش، رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زيانى که به او رسيده، نعمت هايى به او بچشانيم، به يقين مى گويد: بدى ها از من برطرف شده (و ديگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود».
در حديثى که در کتاب شريف کافى آمده مى خوانيم که رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: روزى موسى نشسته بود که ناگهان ابليس به سراغ او آمد در حالى که کلاه بلند رنگارنگى به سر داشت. هنگامى که نزديک موسى رسيد کلاه را از سر برداشت و در برابر وى ايستاد و سلام کرد. موسى گفت: تو کيستى؟ گفت: من ابليسم. موسى گفت: خدا هرگز خانه تو را به ما نزديک نکند. ابليس گفت: من آمده ام که به تو سلام کنم به موجب مقامى که در درگاه خدا دارى. موسى گفت: پس اين کلاه چيست؟ گفت: من با اين کلاه رنگارنگ دل هاى بنى آدم را مى ربايم (هر کسى را به گونه اى) موسى گفت: «فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ الَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ! قَالَ: إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُه; پس به من خبر ده از گناهى که هنگامى که انسان مرتکب آن شود، تو بر او غلبه مى کنى؟ گفت: زمانى است که از خود مغرور شود، عملش را زياد
پندارد و گناهش در نظر وى کوچک شود».(16)
11. «(از کسانى مباش که) اگر بلايى به او برسد همچون بيچارگان دست بر دعا مى دارد و اگر وسعت و آرامشى به وى دست دهد با غرور از خدا روى گردان مى شود»; (إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً).
درست همان چيزى که قرآن مجيد کرارا به آن اشاره کرده مى فرمايد: «(فَإِذَا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِکُونَ); هنگامى که سوار کشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند، (و غير او را فراموش مى کنند); امّا هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز مشرک مى شوند».(17)
همين معنا به صورت مشروح ترى در آيه 22 و 23 سوره «يونس» آمده است: «(هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُکُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِى الْفُلْکِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيح طَيِّبَة وَفَرِحُوا بِهَا جَآءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَان وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِينَ * فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ); او کسى است که شما را در صحرا و دريا سير مى دهد; زمانى که در کشتى قرار مى گيريد و بادهاى موافق کشتى نشينان را (به سوى مقصد) مى برد خوشحال مى شوند، (ناگهان) طوفان شديدى مىوزد; و امواج از هر سو به سراغ آنها مى آيد; و گمان مى کنند هلاک خواهند شد; (در آن هنگام) خدا را از روى خلوص عقيده مى خوانند که: اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود; اما هنگامى که خدا آنها را رهايى بخشيد (بار ديگر) به ناحق، در زمين ستم مى کنند».
12. «(از کسانى مباش که) نفسش او را در امور دنيا به آنچه گمان دارد وادار مى کند; ولى در امور آخرت به آنچه يقين دارد بى اعتناست»; (تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَ لاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ).
به تعبير ديگر براى رسيدن به مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات دنيا حتى به سراغ راه هايى مى رود که اطمينان ندارد به نتيجه برسد به اميد اين که شايد به نهايت مطلوبى برسد; ولى درباره کار آخرت با اين که يقين دارد فلان عمل
باعث نجات او و فلان کار سبب بدبختى او در سراى ديگر مى شود به يقين خود اعتنا نمى کند.
13. «(از کسانى مباش که) نسبت به ديگران به کمتر از گناه خود مى ترسد و نسبت به خويشتن بيش از آنچه عمل کرده انتظار دارد»; (يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ).
به بيان ديگر گناهان ديگران در نظرش بزرگ و گناه خود در نظرش کوچک است و به عکس، اعمال نيکش هرچند کوچک باشد به نظرش بزرگ مى رسد و انتظار پاداش هاى عظيم دارد. اين نيز نوعى ديگر از تناقض در فکر و رفتار آنهاست و همان طور که اشاره شد تمام اين تناقض ها به سبب ضعف ايمان و انحراف فکر و ناشى از غلبه شهوات است.
(1). کنزالعمّال، ج 16، ص 205، ح 44229.
(2). تعبير به «مِمَّنْ يَرْجُو» نشان مى دهد که جمله «يَرْجُو» در واقع به معناى صيغه جمع است، هرچند به ظاهر مفرد مى باشد و به همين دليل تمام صيغه هاى مفرد را در اين حديث طولانى به صورت جمع ترجمه کرديم.
(3). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 318.
(4). نجم، آيه 39 و 40.
(5). بقره، آيه 214.
(6). ارشاد مفيد، ج 1، ص 182; اعلام الورى طبرسى، ص 134.
(7). بحارالانوار، ج 74، ص 75، ح 3.
(8). همان، ص 210، ح 1.
(9). مستدرک الوسائل، ج 12، 130، ح 13707.
(10). صف، آيه 2 و 3.
(11). کافى، ج 2، ص 136، ح 24.
(12). بقره، آيه 44.
(13). بقره، آيه 95.
(14). بقره، آيه 96.
(15). «يُعجَب بنفسه» به صيغه مجهول است، زيرا در لغت «أُعجِبَ بِنفسهِ» به صورت مجهول مفهومش اين است که خودپسند و مغرور شد.
(16). کافى، ج 2، ص 314، ح 8.
(17). عنکبوت، آيه 65.
من نهج البلاغه میخوانم
حکمت اول
👆⭕️اینجا ابتدای کانال هست.اگه خواستین سر بزنین،راحت باشین
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_150_بخش دوم
إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَوَهَنَ; يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَيُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ; إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ، وَسَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ. يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَلاَ يَعْتَبِرُ، وَيُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَلاَ يَتَّعِظُ; فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ، يُنَافِسُ فِيمَا يَفْنَى، وَيُسَامِحُ فِيمَا يَبْقَى، يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَالْغُرْمَ مَغْنَماً، يَخْشَى الْمَوْتَ وَلاَ يُبَادِرُ الْفَوْتَ; يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَيَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ، فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَلِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ; اللَّهْوُ مَعَ الاَْغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ، يَحْکُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَلاَ يَحْکُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ، وَيُرْشِدُ غَيْرَهُ وَيُغْوِي نَفْسَهُ. فَهُوَ يُطَاعُ وَيَعْصِي، وَيَسْتَوْفِي وَلاَ يُوفِي، وَيَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ، وَلاَ يَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ.
ترجمه
(سپس امام(عليه السلام) فرمود: از کسانى مباش که) به هنگام بى نيازى مغرور و فريفته دنيا مى شود و به هنگام فقر مأيوس و سست مى گردد. به هنگام عمل کوتاهى مى کند و به هنگام درخواست و سؤال اصرار مىورزد. هرگاه شهوتى برايش حاصل شود گناه را جلو مى اندازد و توبه را به تأخير و اگر محنت و شدتى به او برسد (بر اثر نداشتن صبر و شکيبايى) از دستورات دين به کلى دور مى شود. عبرت آموختن را مى ستايد (و به ديگران آموزش مى دهد) ولى خود عبرت نمى گيرد و موعظه بسيار مى کند اما خود موعظه و اندرز نمى پذيرد. در گفتار به خود مى نازد و در عمل بسيار کوتاهى مى کند. براى دنياى فانى تلاش و کوشش فراوان دارد; ولى براى آخرت باقى مسامحه کار است. غنيمت را غرامت و غرامت را غنيمت مى شمرد. از مرگ مى ترسد; ولى فرصت ها را از دست مى دهد. معصيت هاى کوچک را از ديگران بزرگ مى شمارد در حالى که بزرگ تر از آن را از خود ناچيز مى بيند، آنچه را از طاعات ديگران کوچک مى شمرد از خودش بزرگ و بسيار مى پندارد. (مرتباً) به (کارهاى) مردم خُرده مى گيرد; اما از کارهاى خود با مسامحه و مجامله مى گذرد لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذکر خدا با فقيران محبوب تر است. همواره به نفع خود و به زيان ديگران حکم مى کند; اما هرگز حق را به ديگران نمى دهد. ديگران را هدايت مى کند و خود را گمراه مى سازد و در نتيجه مردم از آنها اطاعت مى کند اما خود معصيت خدا مى کند. حق خود را به طور کامل مى گيرد ولى حقوق ديگران را نمى پردازد. از خلق خدا از آنچه معصيت خدا نيست مى ترسد ولى خود از خدا (در مورد ستم کردن) درباره مخلوقش پروا ندارد.
مرحوم سيد رضى (در پايان اين گفتار حکيمانه) مى فرمايد: «اگر در اين کتاب جز اين کلام نبود براى موعظه سودمند و حکمت رسا و بينايى بينندگان و عبرت ناظرانِ انديشمند، کافى بود»; (قالَ الرَّضِيُ وَلَوْ لَمْ يَکُنْ في هذَا الْکِتابِ إلاّ هذَا الْکَلامُ لَکَفى بِهِ مَوْعِظَةً ناجِعَةً وَحِکْمَةً بالِغَةً وَبَصيرَةً لِمُبْصِر وَعِبْرَةً لِناظِر مُفَکِّر).
شرح و تفسير ج-۱۳
شرح و تفسير
از اين کسان مباش!
14. «(از کسانى مباش که) به هنگام بى نيازى مغرور و فريفته دنيا مى شود و به هنگام فقر مأيوس و سست مى گردد»; (إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَفُتِنَ، وَإِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَوَهَنَ).
اين حالت افراد کم ظرفيت است که به هنگام غنا و بى نيازى همه چيز حتى خدا و خويشتن را به فراموشى مى سپارند و مال و ثروت و مقام تمام وجودشان را پر مى کند ارزش هاى انسانى درنظرشان بى رنگ و بندگى خدا از دست مى رود و به هنگام فقر و تنگدستى يأس و نوميدى و به دنبال آن سستى و ناتوانى تمام وجودشان را احاطه مى کند.
قرآن مجيد نيز در اين باره مى فرمايد: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ کَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خويش، رحمتى به انسان بچشانيم سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زيانى که به او رسيده، نعمت هايى به او بچشانيم به يقين مى گويد: بدى ها از من برطرف شده; (و ديگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود».(1)
آيات ديگرى در قرآن مجيد نيز همين معنا را درباره افراد کم ظرفيت و ضعيف الايمان بيان کرده است; اما مؤمنان پرظرفيت اگر تمام دنيا را به آنها بدهند مغرور و طغيان گر نمى شوند و اگر بر خاک سياه بنشينند نه از رحمت خدا مأيوس مى گردند و نه سستى در وجودشان راه مى يابد.
15. «(و از کسانى مباش که) به هنگام عمل کوتاهى مى کند و به هنگام درخواست و سؤال اصرار مى ورزد»; (يقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَيبَالِغُ إِذَا سَأَلَ).
اشاره به افراد سست و تنبلى است که مرد ميدان عمل نيستند و هميشه دستشان به سوى اين و آن دراز است گويى از زندگانى مستقل بيزارند و به زندگى وابسته دلخوش، در حالى که تعليمات اسلام به ما مى گويد تا مى توانى روى پاى خود بايست و تا توان دارى چيزى از ديگرى درخواست نکن که اولى باعث عزت و دومى سبب ذلت است.
در حديث کوتاه و پرمعنايى از امام باقر(عليه السلام)خطاب به يکى از اصحاب خاصّش مى خوانيم: «اگر در خواست کننده مى دانست در سؤال و درخواست چه (ذلت و حقارتى) وجود دارد هيچ کس از ديگرى تقاضايى نمى کرد و اگر کسى که دستِ دهنده دارد مى دانست در بخشش چه (افتخار و فضيلتى) وجود دارد احدى تقاضاى ديگرى را رد نمى کرد»; (لَوْ يَعْلَمُ السَّائِلُ مَا فِي الْمَسْأَلَةِ مَا سَأَلَ أَحَدٌ أَحَداً وَلَوْ يَعْلَمُ الْمُعْطِي مَا فِي الْعَطِيَّةِ مَا رَدَّ أَحَدٌ أَحَداً).(2)
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى أَحَبَّ شَيْئاً لِنَفْسِهِ وَأَبْغَضَهُ لِخَلْقِهِ أَبْغَضَ لِخَلْقِهِ الْمَسْأَلَةَ وَأَحَبَّ لِنَفْسِهِ أَنْ يُسْأَلَ; خداوند متعال چيزى را براى خود دوست مى دارد و براى بندگانش مبغوض مى شمارد; براى بندگان سؤال و درخواست (از يکديگر) را مبغوض شمرده و براى خودش سؤال کردن بندگان را محبوب مى داند».(3)
همچنين از امام صادق(عليه السلام) در حديث پرمعناى ديگرى مى خوانيم که گروهى از طائفه انصار نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آمدند و سلام کردند و حضرت به آنها پاسخ گفت. عرض کردند: اى رسول خدا! ما حاجتى از شما مى خواهيم. پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: بگوييد. عرض کردند: حاجت ما بسيار بزرگ است فرمود: بگوييد چيست؟ عرض کردند: بهشت را براى ما نزد پروردگارت تضمين کن. پيامبر(صلى الله عليه وآله)سر به زير افکند و با چوب دستى که در دست داشت بر زمين زد سپس سر را بلند کرد و فرمود: «أَفْعَلُ ذَلِکَ بِکُمْ عَلَى أَنْ لاَ تَسْأَلُوا أَحَداً شَيْئاً; من اين کار را براى شما انجام مى دهم به شرط اين که درخواستى از هيچ کس (در زندگى خود) نکنيد».
امام(عليه السلام) فرمود: از آن به بعد آنها حتى هنگامى که به مسافرت مى رفتند اگر تازيانه آنها به زمين مى افتاد به شخص پياده اى نمى گفتند تازيانه را به من بده; خودشان پياده مى شدند و تازيانه را بر مى داشتند و اگر بر سر سفره نشسته بودند کسى از حاضران به ظرف آب نزديک تر بود آن که دور نشسته بود نمى گفت از آن آب به من بده; خودش بر مى خاست و از آن آب مى نوشيد (البته منظور اين است انسان کارى را که خود مى تواند انجام دهد از ديگران نخواهد و سربار ديگران نباشد).(4)
16. «(و از کسانى مباش که) هرگاه شهوتى براى وى حاصل شود گناه را جلو مى اندازد و توبه را به تأخير و اگر محنت و شدتى به او برسد (بر اثر نداشتن صبر و شکيبايى) از دستورات دين به کلى دور مى شود»; (إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيةَ، وَسَو
َّفَ التَّوْبَةَ، وَإِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ).
اين صفت نيز از اوصاف افراد ضعيف و ناتوان و کم ظرفيت است تا عوامل شهوت در برابر آنها نمايان مى شود به سرعت به سوى آن مى روند و کام دل از آن بر مى گيرند; ولى نوبت به توبه که مى رسد امروز و فردا مى کنند و به هنگامى که مشکلى در زندگى آنها رخ دهد با خداى خود قهر مى کنند و دستوراتش را به فراموشى مى سپارند و حتى گاه زبان به سخنان کفرآميز مى گشايند.
آنها کسانى هستند که با کمترين تغييرى در زندگى، زبان به شکوه مى گشايند و به زمين و آسمان بد مى گويند.
قرآن مجيد درباره اين گونه اشخاص ميگويد: «إِنَّ الاِْنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً); به يقين انسان حريص و کم طاقت آفريده شده است. هنگامى که بدى به او رسد بى تابى مى کند و هنگامى که خوبى به او رسد مانع ديگران مى شود (و بخل مىورزد)».(5)
17. «(از کسانى مباش که) عبرت آموختن را مى ستايد (و به ديگران آموزش مى دهد) ولى خود عبرت نمى گيرد و موعظه بسيار مى کند; اما خود موعظه و اندرز نمى پذيرد»; (يصِفُ الْعِبْرَةَ وَلاَ يعْتَبِرُ، وَيبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَلاَ يتَّعِظُ).
اين وصف عالمان بى عمل و مدعيان بى تعهد و رياکاران فاقد اخلاص است که در قرآن مجيد سبب خشم شديد خداوند شمرده شده است.(6)
شک نيست که اين جهان دار عبرت است و تاريخ پيشينيان مملو از درس هاى عبرت آموز. هرگاه انسان چشم بينا و گوش شنوا داشته باشد مى تواند سرنوشت آينده خود را در آيينه تاريخ و حوادث عبرت آموز زمان خود ببيند. ولى افسوس که هواى نفس و حب ذات پرده اى در برابر چشمان او مى کشد و مانع گوش او از شنيدن پيام هاى تاريخ مى شود و عجب اين که اين درس ها را به ديگران مى دهد ولى خود در عمل از آنها بى بهره است.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) در تفسير آيه شريفه «(فَکُبْکِبُوا فِيها هُمْ وَالْغاوُونَ); پس همه آن معبودان با عابدان گمراه به دوزخ افکنده مى شوند».(7)مى فرمايد: «هُمْ قَوْمٌ وَصَفُوا عَدْلاً بِأَلْسِنَتِهِمْ ثُمَّ خَالَفُوهُ إِلَى غَيْرِهِ; آنها کسانى هستند که کارهاى عادلانه را با زبانشان ستايش مى کنند; اما خودشان مخالفت کرده و غير آن را مقدم مى دارند».(8)
از امام باقر(عليه السلام) نقل شده که فرمود: «أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَيْرِهِ; شديدترين حسرت در روز قيامت از آنِ گروهى است که عدل را ستايش کردند و سپس با آن مخالفت نمودند». آن گاه امام(عليه السلام) اضافه فرمود: اين همان است که خداوند فرموده «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللّه».(9)
18. «(از کسانى مباش که) در گفتار به خود مى نازد و در عمل بسيار کوتاهى مى کند»; (فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَمِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ).
«مُدِلّ» يعنى مغرور و مسرور و کسى که به اعمال خود مى نازد.
مضمون اين سخن، در اوصاف پيش آمد ولى امام(عليه السلام) با قدرتى که در فصاحت و بلاغت داشته گاه مطلبى را لازم و ضرورى مى بيند با تعبيرات گوناگون که هر کدام جديد و تازه است بيان فرمايد.
در حديث جالبى که در کتاب شريف کافى آمده است مى خوانيم امام صادق(عليه السلام)فرمود: عالمى به نزد عابدى آمد. به او گفت: نمازت چگونه است؟ عابد (از روى غرور و ناز) گفت: آيا مثل منى از نمازش سؤال مى شود؟ من از فلان زمان (از ساليان دراز) عبادت خدا مى کرده ام. عالم گفت: گريه تو چگونه است؟ باز (مغرورانه) گفت: چنان گريه مى کنم که اشک هايم جارى مى شود. عالم به او گفت: «فَإِنْ ضَحِکَکَ وَأَنْتَ خَائِفٌ أَفْضَلُ مِنْ بُکَائِکَ وَأَنْتَ مُدِلٌّ إِنَّ الْمُدِلَّ لاَ يَصْعَدُ مِنْ عَمَلِهِ شَيْءٌ; اگر بخندى و از اعمالت ترسان باشى برتر از اين است
که گريه کنى در حالى که به اعمال خود مغرورى و به آن مى نازى، زيرا شخصى که از اعمال خود مغرور و مسرور است چيزى از اعمالش به سوى قرب خدا
بالا نمى رود».(10)
19. «(از کسانى مباش که) براى دنياى فانى، تلاش و کوشش فراوان دارد ولى براى آخرت باقى مسامحه کار است»; (ينَافِسُ فِيمَا يَفْنَى، وَيسَامِحُ فِيمَا يبْقَى).
«منافسة» يعنى پيشى گرفتن بر ديگران.
تعبير به «ما يَفنى» اشاره به دنياى فانى است، همان گونه که «ما يَبقى» اشاره به سراى باقى آخرت است.
به هر حال اين اشتباهى بزرگ و کارى غير عاقلانه است که انسان در مورد چيز فانى تلاش و کوشش کند و تمام نيروهاى خود را به کار گيرد; اما از آنچه باقى است و زندگى جاويدان او را تشکيل مى دهد غافل شود. اين نيز بر اثر ضعف ايمان و غلبه هواى نفس است.
20. «(از کسانى مباش که) غنيمت را غرامت و غرامت را غنيمت مى شمرد»; (يرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً،