🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_187
و قال عليهالسلام
الرَّحِيلُ وَشِيكٌ.
امام عليه السلام فرمود:
كوچ كردن (از دنيا) سريع است
شرح و تفسير
سرانجام مبارزه با حق
امام عليه السلام در اين كلام نورانى از كسانى سخن مىگويد كه به مقابلۀ با حق بر مىخيزند. مىفرمايد:«آن كس كه در برابر حق قد علم كند (و به مبارزه برخيزد) هلاك خواهد شد»؛ (مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ) .
اين كلام حكمتآميز با همين عبارت در لا به لاى خطبۀ شانزدهم نهج البلاغه آمده است كه شرح آن را در جلد اول در ذيل همان خطبه (صفحۀ ٦٥١) بيان كرديم و حاصل آن اين است كه هرگز به مخالفت و مقابلۀ با حق برنخيزيد، زيرا حق قدرتى دارد كه انسان را بر زمين مىكوبد؛ اگر در كوتاه مدت انجام نشود در دراز مدت انجام خواهد شد و تاريخ، به ويژه تاريخ اسلام، نشان مىدهد آنها كه به مقابلۀ با حق برخاستند چگونه طومار زندگانىشان در هم پيچيده شد.
نيز با توجّه به اينكه حق به معناى واقعيتهاى ثابت است و واقعيتها آثارى دارد و هر چه با آثارش به مخالفت برخيزند از ميان نمىرود، از اين رو سرانجام بر انسان غلبه مىكند و او را در هم مىشكند. درست مانند اينكه انسان بداند فلان راه، مستقيم و راه ديگر بيراهه است، اگر به مخالفت با راه مستقيم برخيزد و به بيراهه رود هرقدر تلاش و كوشش كند به مقصد نمىرسد و سرانجامش هلاكت است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسير ديگرى براى اين جمله برگزيدهاند و آن اينكه هرگاه كسى در ميان مردم نادان به دفاع از حق برخيزد جان خود را به خطر انداخته چرا كه افراد جاهل و متعصب و لجوج با اينگونه افراد مخالفند و مفهوم آن اين مىشود كه هر كس دفاع از حق كند بايد هزينههاى اين دفاع را در برابر مردم نادان بپردازد.
ولى اين تفسير به هيچ وجه مناسب چنين گفتار حكيمانهاى نيست، زيرا اولاً در بعضى از متون لغت صريحا آمده است كه جملۀ
«أبْدى صَفْحَتَهُ لَهُ» به معناى به مخالفت برخاستن است و مرحوم علامۀ شوشترى موارد فراوانى از كلمات عرب نقل كرده كه جملۀ «مَنْ أبْدى صَفْحَتَهُ لَهُ» به معناى به مخالفت برخاستن است. ١
ثانياً در خطبۀ شانزدهم، پيش و پس از آن جملههايى آمده است كه به خوبى نشان مىدهد امام عليه السلام در اين جمله از بدكاران سخن مىگويد كه به مخالفت با حق برمىخيزند.
در شرح نهج البلاغۀ محمد عبده احتمال ديگرى نيز در تفسير اين جمله ذكر شده و آن اينكه منظور از «أبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ» به معناى روى گردانيدن از حق است كه آن هم سبب هلاكت انسان مىشود؛ ولى با توجه به اينكه كلمۀ «أبْدى» به معناى آشكار كردن است اين تفسير نيز بعيد به نظر مىرسد. ٢
به هر حال مفهوم اين جمله اين است كه امام عليه السلام به همۀ كسانى كه به مخالفت با حق برمىخيزند هشدار مىدهد كه به عاقبت سوء كار خود بينديشند و از اين راه باز گردند. همانگونه كه پيش از اين اشاره شد اين جمله در كتاب شريف كافى نيز به عنوان بخشى از يك روايت آمده و مرحوم ملا صالح مازندرانى در شرح آن مىگويد: مفهوم جمله اين است كسى كه آشكارا در برابر حق به خصومت برخيزد هلاك خواهد شد.
مشابه همين معنا در گفتار حكيمانۀ ٤٠٨ نيز آمده است آنجا كه مىفرمايد:
«مَنْ صارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ ؛آن كس كه با حق بجنگد حق او را بر زمين خواهد كوبيد». ١
قرآن مجيد نيز دربارۀ حق و باطل چنين مىگويد: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ» ؛بلكه ما حق را بر باطل مىكوبيم و آن را هلاك مىسازد و اينگونه باطل محو و نابود مىشود». ٢
منظور از «حق» در كلام نورانى بالا اصل خداشناسى و آيين اسلام و فروع دين و حقوق الله و حقوق الناس به طور عام است، زيرا حق در اصل به معناى مطابقت و هماهنگى با واقع و نقطۀ مقابل آن «باطل» است. به همين دليل به ذات پاك خداوند، به طور مطلق «حق» اطلاق مىشود چون واقعيتى است انكارناپذير.
در كتاب «وجوه القرآن» براى كلمۀ حق موارد استعمال دوازدهگانهاى در قرآن مجيد ذكر شده است: حق به معناى ذات پاك خداوند و به معناى قرآن، اسلام، توحيد، عدل، صدق، طرز صحيح، علانيه، شايستگى، واجب شدن، وام و بهره و براى هر كدام از اينها آيهاى از آيات قرآن مجيد را شاهد آورده است.
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_188
و قال عليهالسلام
مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ.
امام عليه السلام فرمود:
آن كس كه در برابر حق قد علم كند (و به مبارزه برخيزد) هلاك خواهد شد.
شرح و تفسير
سرانجام مبارزه با حق
امام عليه السلام در اين كلام نورانى از كسانى سخن مىگويد كه به مقابلۀ با حق بر مىخيزند. مىفرمايد:«آن كس كه در برابر حق قد علم كند (و به مبارزه برخيزد) هلاك خواهد شد»؛ (مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ) .
اين كلام حكمتآميز با همين عبارت در لا به لاى خطبۀ شانزدهم نهج البلاغه آمده است كه شرح آن را در جلد اول در ذيل همان خطبه (صفحۀ ٦٥١) بيان كرديم و حاصل آن اين است كه هرگز به مخالفت و مقابلۀ با حق برنخيزيد، زيرا حق قدرتى دارد كه انسان را بر زمين مىكوبد؛ اگر در كوتاه مدت انجام نشود در دراز مدت انجام خواهد شد و تاريخ، به ويژه تاريخ اسلام، نشان مىدهد آنها كه به مقابلۀ با حق برخاستند چگونه طومار زندگانىشان در هم پيچيده شد.
نيز با توجّه به اينكه حق به معناى واقعيتهاى ثابت است و واقعيتها آثارى دارد و هر چه با آثارش به مخالفت برخيزند از ميان نمىرود، از اين رو سرانجام بر انسان غلبه مىكند و او را در هم مىشكند. درست مانند اينكه انسان بداند فلان راه، مستقيم و راه ديگر بيراهه است، اگر به مخالفت با راه مستقيم برخيزد و به بيراهه رود هرقدر تلاش و كوشش كند به مقصد نمىرسد و سرانجامش هلاكت است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسير ديگرى براى اين جمله برگزيدهاند و آن اينكه هرگاه كسى در ميان مردم نادان به دفاع از حق برخيزد جان خود را به خطر انداخته چرا كه افراد جاهل و متعصب و لجوج با اينگونه افراد مخالفند و مفهوم آن اين مىشود كه هر كس دفاع از حق كند بايد هزينههاى اين دفاع را در برابر مردم نادان بپردازد.
ولى اين تفسير به هيچ وجه مناسب چنين گفتار حكيمانهاى نيست، زيرا اولاً در بعضى از متون لغت صريحا آمده است كه جملۀ
«أبْدى صَفْحَتَهُ لَهُ» به معناى به مخالفت برخاستن است و مرحوم علامۀ شوشترى موارد فراوانى از كلمات عرب نقل كرده كه جملۀ «مَنْ أبْدى صَفْحَتَهُ لَهُ» به معناى به مخالفت برخاستن است. ١
ثانياً در خطبۀ شانزدهم، پيش و پس از آن جملههايى آمده است كه به خوبى نشان مىدهد امام عليه السلام در اين جمله از بدكاران سخن مىگويد كه به مخالفت با حق برمىخيزند.
در شرح نهج البلاغۀ محمد عبده احتمال ديگرى نيز در تفسير اين جمله ذكر شده و آن اينكه منظور از «أبْدى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ» به معناى روى گردانيدن از حق است كه آن هم سبب هلاكت انسان مىشود؛ ولى با توجه به اينكه كلمۀ «أبْدى» به معناى آشكار كردن است اين تفسير نيز بعيد به نظر مىرسد. ٢
به هر حال مفهوم اين جمله اين است كه امام عليه السلام به همۀ كسانى كه به مخالفت با حق برمىخيزند هشدار مىدهد كه به عاقبت سوء كار خود بينديشند و از اين راه باز گردند. همانگونه كه پيش از اين اشاره شد اين جمله در كتاب شريف كافى نيز به عنوان بخشى از يك روايت آمده و مرحوم ملا صالح مازندرانى در شرح آن مىگويد: مفهوم جمله اين است كسى كه آشكارا در برابر حق به خصومت برخيزد هلاك خواهد شد.
مشابه همين معنا در گفتار حكيمانۀ ٤٠٨ نيز آمده است آنجا كه مىفرمايد:
«مَنْ صارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ ؛آن كس كه با حق بجنگد حق او را بر زمين خواهد كوبيد». ١
قرآن مجيد نيز دربارۀ حق و باطل چنين مىگويد: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ» ؛بلكه ما حق را بر باطل مىكوبيم و آن را هلاك مىسازد و اينگونه باطل محو و نابود مىشود». ٢
منظور از «حق» در كلام نورانى بالا اصل خداشناسى و آيين اسلام و فروع دين و حقوق الله و حقوق الناس به طور عام است، زيرا حق در اصل به معناى مطابقت و هماهنگى با واقع و نقطۀ مقابل آن «باطل» است. به همين دليل به ذات پاك خداوند، به طور مطلق «حق» اطلاق مىشود چون واقعيتى است انكارناپذير.
در كتاب «وجوه القرآن» براى كلمۀ حق موارد استعمال دوازدهگانهاى در قرآن مجيد ذكر شده است: حق به معناى ذات پاك خداوند و به معناى قرآن، اسلام، توحيد، عدل، صدق، طرز صحيح، علانيه، شايستگى، واجب شدن، وام و بهره و براى هر كدام از اينها آيهاى از آيات قرآن مجيد را شاهد آورده است.
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_189
و قال عليهالسلام
مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ.
امام عليه السلام فرمود:
كسى كه صبر و شكيبايى او را نجات ندهد بىتابى او را از پاى در مىآورد
شرح و تفسير
بىتابى كشنده است
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه به اثر زيانبار ترك صبر و پيشه نمودن جزع اشاره كرده مىفرمايد:«كسى كه صبر و شكيبايى او را نجات ندهد بىتابى او را از پاى در مىآورد»؛ (مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ) .
به يقين در طول زندگى انسان، مصائب و مشكلات فراوانى است كه هيچكس از آن بر كنار نمىماند. عكس العملى كه انسان مىتواند در مقابل اين حوادث دردناك و غمانگيز نشان بدهد يكى از دو چيز است: نخست صبر و تحمل و شكرگزارى به درگاه خدا و دقت در يافتن راه نجات از آن مشكل يا مصيبت و حداقل كاستن از آثار زيانبار آن است.
ديگر جزع و بىتابى است كه هم اعصاب انسان را در هم مىكوبد و او را گرفتار بيمارىهاى مختلف كرده و گاه به مرگ مىكشاند و هم سبب ناشكرى به درگاه خداوند و وزر و وبال براى سراى ديگر مىشود.
انسان عاقل راه نخست را بر مىگزيند كه هم اجر صابران را دارد و هم فوايد و بركات صبر را.
بنابراين مفهوم اين كلام حكيمانه بسيار روشن و شفاف است و اينكه بعضى تصور كردهاند در مفهوم آن پيچدگى است كاملاً اشتباه است.
در ضمن از آنچه گفته شد معلوم شد كه هلاكت در اين جمله هلاك دنيوى و اخروى هر دو را شامل مىشود همانطور كه (نجات) در پرتو صبر نيز نجات دنيوى و اخروى را در بر مىگيرد، هرچند گاهى در بعضى از روايات تنها به هلاكت اخروى اشاره شده؛ مانند حديثى از امام صادق عليه السلام كه مىفرمايد:
«اتَّقُوا اللّه وَ اصْبِرُوا فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَصْبِرْ أهْلَكَهُ الْجَزَعُ وَ إنَّما هَلاكُهُ فِى الْجَزَعِ أَنَّهُ إذا جَزِعَ لَمْ يُؤجَرْ ؛تقواى الهى پيشه كنيد و در برابر مشكلات و مصائب صبر و شكيبايى داشته باشيد، زيرا كسى كه صبر نكند جزع او را هلاك خواهد كرد و هلاكت او در جزع اين است كه وقتى بىتابى كند اجر و پاداشى به او داده نخواهد شد». ١
نكته:
صبر و جزع
بارها در كلام امام عليه السلام موضوع صبر و جزع و آثار نيكوى صبر و آثار شوم جزع مطرح شد و ما نيز بحثهايى داشتهايم. در اينجا لازم مىدانيم به سبب اهميت موضوع باز اشارهاى به اين مطلب داشته باشيم.
همان گونه كه اشاره شد، حيات دنيا آميخته با انواع مشكلات است. در مسير اطاعت الهى مشكلات كم نيست و در طريق پرهيز از گناه و تقوا مشكلات، زياد است. مصائب ناخواسته دامان همه را در دنيا مىگيرد و اگر توجه به اين حقيقت داشته باشيم كه در گذشته چنين بوده و در آينده نيز چنين خواهد بود از وجود اين مشكلات ناراحت نمىشويم، پيمانۀ صبر ما لبريز نمىگردد: شكيبايى خود را از دست نمىدهيم و ناراحتىهاى روانى ناشى از جزع و بىتابى به سراغ ما نمىآيد، زيرا مىدانيم همه در اين گونه امور به شكلى دست به گريبانند. اين صبر و شكيبايى افزون بر اينكه پاداش الهى فوقالعادهاى دارد؛ از جمله در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم كه فرمود:
«مَنِ ابْتَلى مِنْ شيعَتِنا فَصَبَرَ عَلَيْهِ كانَ لَهُ أجْرُ ألْفِ شَهيدٍ ؛كسى كه از شيعيان ما مبتلا به مصيبتى شود و شكيبايى كند پاداش هزار شهيد را دارد». ١
در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم:
«ما مِنْ مُؤْمِنٍ إلّاوَهُوَ مُبْتلىً بِبَلاءٍ مُنْتَظِرٍ بِهِ ما هُوَ أشَدُّ مِنْهُ فَإنْ صَبَرَ عَلَى الْبَلِيَّةِ الَّتي هُوَ فيها عافاهُ اللّهُ مِنَ الْبَلاءِ الَّذي يَنْتَظِرُ بِهِ وَإِنْ لَمْ يَصْبِرْ وَجَزِعَ نَزَلَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ الْمُنْتَظَرِ أبَداً حَتّى يَحْسُنَ صَبْرُهُ وَعَزاءُهُ ؛هيچ فرد باايمانى نيست مگر اينكه به بلايى مبتلا مىشود و آنچه را انتظار آن مىكشد (اى بسا) از آن هم شديدتر است. هرگاه بر بلايى كه در آن است شكيبايى كند، خدا او را از بلايى كه انتظارش مىكشد بركنار مىدارد و اگر بىتابى نمايد بلاها يكى پس از ديگرى بر سر او مىآيد تا صبر و شكيبايى پيشه كند». ٢
در حديثى از امام هادى عليه السلام مىخوانيم:
«الْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَلِلْجازِعِ اثْنانِ ؛مصيبت براى انسان صابر يكى است و براى انسان ناشكيبا دوتاست». ٣
مضاعف شدن مصيبت افراد ناشكيبا از اينجاست كه ضربههايى بر جسم و روح آنها وارد مىكند و آنها را در هم مىكوبد. كوتاه سخن اينكه همانگونه كه در گذشته نيز اشاره شد جزع و بىتابى افزون بر نوعى ناسپاسى در پيشگاه خدا، آثار بسيار مخرّبى روى اعصاب انسان دارد و او را گاه تا سر حد جنون پيش مىبرد.
براى درمان جزع لازم است انسان توجه به مصائب اولياء الله در گذشته و مصائب دوستان و خويشان و بستگان كند كه هر يك به نوعى گرفتارند. به علاوه در آثار مثبت صبر و شكيبايى و آثار منفى جزع و بىتابى بينديشد. نيز به امورى بپردازد كه فكر او را به خود مشغول مىسازد و از مصيبت منصرف مىكند تا در سايۀ آن تدريجاً مصيبت را فراموش كند.
اضافه بر اين، همانگونه كه در روايتى از امي
رمؤمنان على عليه السلام اشاره شده، بسيارى از مشكلات پايانى دارد و به تعبير ما از اين ستون تا آن ستون فرج است.
نبايد انسان خيال كند كه هميشه مشكل به يك حال باقى مىماند
«إنَّ لِلْمِحَنِ غاياتٌ لابُدَّ أنْ تَنْتَهِىَ إلَيْها ؛مشكلات غمانگيز پايانى دارد». ١
در گفتار حكيمانۀ ٢٩١ نيز بحثى دربارۀ صبر و جزع خواهد آمد و براى توضيح بيشتر مىتوانيد به جلد دوم اخلاق در قرآن ،مباحث مربوط به صبر و شكيبايى و جزع، مراجعه فرماييد.
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_190
و قال عليهالسلام
وَا عَجَبَاهْ! أَ تَكُونُ الْخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ (لاَ تَكُونُ بِالصَّحَابَةِ وَ) الْقَرَابَةِ؟
امام عليه السلام فرمود:
عجبا! آيا خلافت با همنشينى پيامبر حاصل مىشود؛ ولى با همنشينى و خويشاوندى حاصل نمىگردد؟
مرحوم سيد مىگويد: از آن حضرت شعرى در همين زمينه نقل شده است كه (خطاب به خليفۀ اوّل) مىگويد:
اگر تو به سبب شورا مالك امور مردم شدى اين چه شورايى است كه طرفهاى مشورت (امثال من و جمعى از بنىهاشم و ديگران) غايب بودند؟
و اگر از طريق قرابت با پيامبر در برابر مخالفانت استدلال كردى ديگرى (اشاره به شخص امام است) از تو به پيامبر سزاواتر و نزديكتر است.
قالَ الرَّضِيُ وَ رُوِيَ لَهُ شِعْرٌ في هذَا الْمَعْنى:
فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهذا وَ الْمُشيرُونَ غُيَّبٌ
وَ إنْ كُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصيمَهُمْ وَ غَيْرُكَ أوْلى بِالنَّبِيِّ وَ أَقْرَبٌ شرح و تفسير
عذر واهى براى تصدّى خلافت
امام عليه السلام در اين كلام پرمعنا به سراغ استدلالهاى باطل مدعيان خلافت رفته و مىفرمايد:«عجبا! آيا خلافت با همنشينى پيامبر حاصل مىشود؛ ولى با همنشينى و خويشاوندى حاصل نمىگردد؟»؛ (وَا عَجَبَاهُ! أَ تَكُونُ الخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ؟) .
مرحوم سيد رضى بعد از روايت اين كلام مىگويد:«از آن حضرت شعرى در همين زمينه نقل شده است (خطاب به خليفۀ اوّل) مىگويد:
(اگر تو به سبب شورا مالك امور مردم شدى اين چه شورايى است كه طرفهاى مشورت (امثال من و جمعى از بنىهاشم و ديگران) غايب بودند؟
و اگر از طريق قرابت با پيامبر در برابر مخالفانت استدلال كردى ديگرى (اشاره به شخص امام است) از تو به پيامبر سزاواتر و نزديكتر است».
قالَ الرَّضِيُ وَ رُوِيَ لَهُ شِعْرٌ في هذَا الْمَعْنى:
فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهذا وَ الْمُشيرُونَ غُيَّبٌ
وَ إنْ كُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصيمَهُمْ وَ غَيْرُكَ أوْلى بِالنَّبِيِّ وَأَقْرَبٌ
ابن ابىالحديد معتقد است كه صدر اين كلام (قسمت قبل از شعر) خطاب به عمر است و دو بيتى كه در ذيل آن قرار دارد خطاب به ابوبكر است.(بسيارى ديگر از محققان نيز همين را پذيرفتهاند) زيرا هنگامى كه ابوبكر به عمر گفت: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم عمر در پاسخ او چنين گفت:
«أنْتَ صاحِبُ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِى الْمَواطِنِ كُلِّها شِدَّتِها وَ رَخائِها فَامْدُدْ أنْتَ يَدَكَ ؛تو همراه پيغمبر در همه جا بودى در حالات شدت و سختى و آسانى تو دستت را دراز كن تا من با تو بيعت كنم». ١
على عليه السلام در پاسخ اين سخن مىگويد: اگر مصاحبت با پيغمبر سبب شايستگى او براى خلافت مىشود كسى كه همين مصاحبت را در طول عمر پيامبر اكرم (حتى پيش از اينكه ابوبكر اسلام بياورد) داشته است و افزون بر آن از خويشاوندان نزديك پيغمبر هم بوده شايستهتر است.
سپس ابن ابىالحديد مىافزايد: اما آن دو بيت شعر خطاب به ابوبكر است، زيرا ابوبكر در برابر انصار در سقيفه استدلال كرده بود كه ما عترت رسول اللّه هستيم (و به همين دليل براى خلافت شايستهتر از ديگران هستيم). على عليه السلام در برابر اين استدلال مىفرمايد: اگر خويشاوندى تو به پيامبر دليل شايستگى توست غير تو از تو به پيغمبر نزديكتر است.
البته مىدانيم نه مصاحبت با رسول اللّه و نه خويشاوندى با آن حضرت هيچ يك براى خلافت و جانشين او كافى نيست، بلكه خلافت پيامبر مرهون شايستگىهاى علمى و اخلاقى فراوانى است كه جز در على عليه السلام وجود نداشت؛ ولى از آنجا كه آنها در برابر مخالفان خود به اينگونه مسائل يعنى مصاحبت و قرابت استدلال كردند اميرمؤمنان على عليه السلام مىخواهد با سخن خودشان دليلشان را باطل كند.
نخستين بيت شعرى كه سيد رضى در ذيل اين كلام پرمعنا به آن حضرت نسبت داده و در بسيارى از كتب تاريخ و شعر و ادب نقل شده است اشاره به داستان سقيفه است كه به اصطلاح گروهى از صحابه به مشورت نشستند و ابوبكر را به خلافت منصوب نمودند در حالى كه اگر منظور آنها شوراى صحابۀ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بوده است اكثريت قاطع صحابه غايب بودند شورايى بود بسيار محدود و شتابزده كه با نقشۀ قبلى ترسيم شده بود. امام عليه السلام مىفرمايد: به فرض اينكه خلافت نياز به نص پيغمبر از سوى خداى متعال نداشته باشد و از طريق شورا انجام شود شوراى سقيفه هرگز صلاحيت براى اين كار نداشت.
بيت دوم اشاره به استدلالى است كه عمر در برابر طايفۀ انصار داشت. آنها گفتند: ما براى خلافت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله شايستهتريم و به فرض كه اصرار داشته باشيد شما هم در خلافت سهيم باشيد يك نفر از سوى ما و يك نفر از سوى شما امر خلافت را اداره كنند؛ ولى عمر براى عقب راندن گروه انصار گفت: كسى اولويت دارد كه با پيغمبر صلى الله عليه و آله قرابت داشته باشد و ما قرابت و خويشاوندى با آن حضرت داريم نه شما. امام عليه السلام در برابر اين سخن مىفرمايد: اگر قرابت معيار اولويت باشد فرد ديگرى (اشاره به خود آن حضرت است) از ابوبكر بسيار