eitaa logo
نهج البلاغه و زندگی
4هزار دنبال‌کننده
24.2هزار عکس
12.1هزار ویدیو
369 فایل
💌اجتماعی که علی (علیه السلام) را کنار گذاشت، علی (علیه السلام) را از علی(علیه السلام)بودن منع نکرد، بلکه خود را از علی(علیه السلام) داشتن محروم کرد. اینجا کلاسی است برای مرور تفکرات امیرالمومنین (علیه السلام) باشد که مقبول حضرتش افتد. ساجدی نسب
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فراجناحی
🔵 نظم نوین جهانی (شیطانی) 🔹نفوذ یهودیان در ساختار نظام اسلامی (۱) ✍ من فرزند مرحوم سیمون جهانبانی و مادام هستم. پدر و مادرم حدود ۷۵ سال پیش مدت ٣ سال در زندگانی کردند چون پدرم از طرف اداره کل گمرک در گمرک مشهد کار می‌کرده است. مادرم که اینجا حضور دارد به‌علت كبر سن خود قادر نیست خوب سخن بگوید و من تعدادی از خاطرات او را از اقامت ٣ ساله‌اش در مشهد که از زبان خودش شنیده‌ام برایتان نقل می‌کنم: 1⃣ کلیمیان مشهد بودند و در نتیجه اغلب این افراد دو اسم داشتند: یک اسم مسلمانی و یک اسم یهودی. 2⃣ اغلب کلیمیان در مشهد بازرگان یا مغازه‌دار بودند ‌و روزهای مجبور بودند مغازه یا تجارتخانهٔ خود را باز کنند. آنها در روزهای شنبه شاگرد مسلمان خود را در این مغازه‌ها یا تجارتخانه‌ها می‌گذاشتند و اگر کسی سراغ صاحب مغازه را می‌گرفت شاگرد مغازه می‌گفت رفته‌اند بانک یا رفته‌اند برای ناهار یا برای خرید. 3⃣ کنیساهای یهودیان در مشهد در زیرزمین‌هایی که حدود ١٠٠ پله پایین می‌رفت قرار داشت. می‌دانید که در ۷۵ سال پیش در مشهد برق هم نبوده است. یک روز مرحوم پدرم با لباس دولتی و گمرکی با «پیراهن یقه ارو» به می‌رود. وقتی او وارد کنیسا می‌شود جماعت حاضر در کنیسا دستپاچه می‌شوند و چون فکر می‌کنند او جزو مأمورین دولت است تصمیم به فرار می‌گیرند. مرحوم پدرم فوری صیصیت توراه [شال نماز] و سیدور [کتاب نماز] و تفیلین [تسمه نوار چرمی و جعبهٔ کوچکِ همراه آن در نماز] خود را نشان می‌دهد و آنها آرام می‌شوند. 4⃣ این خاطره مربوط به شخص خودم است: من سال‌ها پیش علاوه بر این‌که در بانک ملی کار می‌کردم در بازار هم حسابدار بازرگانان بودم. یک روز به اتفاق یک بازرگان یهودی که برایش کار می‌کردم برای خرید جواهر نزد آقای مظفریان که در بازار تهران جواهرفروش بود رفتیم. من متوجه شدم وقتی آقای مظفریان خواست سوگند بخورد به اِمِت (Emet) سوگند می‌خورد. از دوست خود سؤال کردم: «چطور این مرد قسم اِمِت خورد؟» او جواب داد: «پدر آقای مظفریان از جديدالاسلام‌های مشهدی است.» آقای مظفریان که سؤال مرا شنید، گفت: «مادربزرگ من هنوز شب شبات‌ها شمع روشن می‌کند.» 📚 منبع: هما سرشار، یهودیان ایرانی در تاریخ معاصر، انتشارات مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایرانی، زمستان ۱۹۹۹، جلد سوم، صفحه ۱۸۵-۱۸۴ Join👇 🆔 @farajenahi ❣کانال سیاسی، اعتقادی 👆