پندهای مولا علی علیه السّلام
#عبادت_آزادگان_و_احرار امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى انگيزه هاى عبادت عابدان را با ذكر سلسله
#نڪــتــہ
#انگـيـزه_هــاے_عـبــادت:
شك نيست كه عبادت نياز به قصد قربت دارد; يعنى بايد انگيزه هاى آن الهى باشد و خلوص از هرگونه ريا و قصد غير خدا نيز لازم است. فقها فرموده اند: اگر كسى وضو مى گيرد به نيت اطاعت فرمان خدا و هم براى اين كه به وسيله آب خنك بدن او خنك شود، وضوى او خالى از اشكال نيست چرا كه انگيزه مشتركى بين قصد قربت و قصد برودت آب داشته است. البته اگر قصد اصلى قربت است كه در هر حال وضو براى نماز مى گرفت; ولى قصدهاى تبعى هم در كار باشد، ضررى نمى زند.
در اينجا سؤال پيش مى آيد كه آيا به جا آوردن عبادات براى رسيدن به پاداش بهشت و نعمت هاى آن و حور و قصور جنت با قصد قربت سازگار است؟ همچنين انجام آن براى ترس از آتش دوزخ و عذاب هاى آن واقعاً خالصانه است؟ در زمينه آثار دنيوى و مواهب مادى، خواندن نماز باران براى رفع خشكسالى يا انجام دادن نماز شب براى وسعت روزى و امثال آن نيز قابل پرسش است كه چگونه اين گونه نيات با قصد قربت سازگار است.
پاسخ همه اين پرسش ها يك چيز است و آن اين كه آنچه را انسان از خدا بخواهد عين قربت است و به تعبير ديگر، پاداش هاى بهشتى و نجات از عذاب دوزخ يا پاداش هاى مادى دنيوى از قبيل داعى بر داعى يعنى انگيزه اى است براى قصد قربت، زيرا عبادت كننده مى داند كه اگر نيت قربت نداشته باشد اين امور حاصل نمى شود. به همين دليل در سرتاسر قرآن مجيد براىج تشويق مؤمنان به اطاعت پرودگار و تقرب به او سخن از نعمت هاى بهشتى به ميان آمده و براى نهى از مخالفت، سخن از عذاب هاى دوزخ. هرگاه اين امور با قصد قربت مخالفت داشت، هرگز در قرآن مجيد آن هم به صورت بسيار گسترده مطرح نمى شد. همچنين مسئله نماز باران و مانند آن در احاديث اسلامى وارد شده و معصومان(عليهم السلام) به آن تشويق كرده اند. اگر با قصد قربت منافات داشت امكان نداشت تشويق كنند. نيز پاداش هاى مادى كه براى برپاداشتن نماز شب يا خواندن سوره هاى مختلف قرآن يا دعاهايى براى خلاص زندانيان و شفاى بيماران همه دليل بر اين است كه آنچه
از خدا خواسته شود، هرچند داعى بر آن رسيدن به مواهب مادى باشد منافات با قصد قربت ندارد.
البته شك نيست اگر انسان به مقامى از ايمان و اخلاص برسد كه عبادت پروردگار را تنها براى اداى شكر و شايستگى حق براى عبادت به جاى آورد و حتى عشق به نعمت هاى بهشتى و ترس از آتش دوزخ و رسيدن به مواهب دنيوى را رها سازد، عبادتى در حد بسيار اعلا انجام داده است; ولى اين بدان معنا نيست كه اگر طمع در جنت و خوف از عذاب يا رسيدن به مواهب مادى دنيا انگيزه رفتن به در خانه خدا شود و همه را از او بخواهد با اخلاص نيت مخالفت داشته باشد، از اين رو در آيات قرآن در كنار «(جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ); باغ هايى از بهشت كه نهرها از كنار درختانش عبور مى كند» تعبير به (وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللهِ أَكْبَرُ) (خشنودى و رضايت خداوند از همه برتر است) نيز آمده در آنجا كه مى فرمايد: «(وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّات تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْن وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ); خداوند به مردان و زنان باايمان، باغ هاى بهشتى وعده داده كه نهرها از پاى درختانش جارى است; جاودانه در آن خواهند ماند; و (همچنين،) خانه ها و (قصرهاى) پاكيزه در باغ هاى جاودان بهشتى (به آنها وعده داده); و خشنودى خدا، (از همه اينها) برتر است; واين، همان رستگارى و پيروزى بزرگ است».(3)
چه خوب است كه انسان افق فكر و معرفت خود را چنان بالا برد كه از عبادات و مناجات هاى خود غير او را نخواهد، همان گونه كه در مناجات هشتم از مناجات هاى پانزده گانه امام سجاد(عليه السلام) وارد شده است كه به پيشگاه خدا عرضه مى دارد: «فَأَنْتَ لاَ غَيْرُكَ مُرَادِي وَلَكَ لاَ لِسِوَاكَ سَهَرِي وَسُهَادِي وَلِقَاؤُكَ قُرَّةُ عَيْنِي وَ وَصْلُكَ مُنَى نَفْسِي وَإِلَيْكَ شَوْقِي وَفِي مَحَبَّتِكَ وَلَهِي وَإِلَى هَوَاكَ صَبَابَتِي وَرِضَاكَ بُغْيَتِي... وَقُرْبُكَ غَايَةُ سُؤْلِي; تو مراد منى و غير تو مراد من نيست. شب زنده دارى و بيدارى ام فقط براى توست نه غير تو. ديدارت نور چشم من و وصل تو آرزوى من و به سوى تو شوق و اشتياق من است. در وادى محبت تو سرگشته و در هواى تو دل داده ام و خشنودى ات مقصد و مقصود من... و قرب تو منتهاى خواسته من است».(4)
#تفسیر_حڪمت_۲۳۷
#نهج_البلاغہ
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
📘(1). بحارالانوار، ج 67، ص 186.
📘(2). همان، ص 197.
📘(3). توبه، آیه 72.
📘(4). سند گفتار حکیمانه: صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه مى گوید: این کلام حکیمانه را جمعى از بزرگان، قبل و بعد از مرحوم سید رضى نقل کرده اند که از جمله مرحوم کلینى در کتاب کافى و ابن قاسم در روض الاخیار و آمدى در غررالحکم هستند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 187)
#تفسیر_حڪمت_۲۳۷
#نهج_البلاغہ
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
امام علی(ع) میفرماید: «ابزار مدیریت سعهی صدر است»
امروزه مطالعات مختلف نشان میدهد که رهبران، در اکثر مواقع دارای ویژگیهای مشابهی هستند. حال اگر بخواهند در مدیریت خود موفق باشند؛ ضروری است مورد ذیل که برگرفته از کلام امام علی(ع) است را رعایت نماید:
🔮۱- تحمّل بالا در سختیها
از ویژگیهای یک مدیر کارآمد، میزان تحمل اوست وگرنه یک مدیر بیطاقت در برابر ضربات سازمانی و مدیریتی به سرعت خرد خواهد شد.
امام علی(ع) میفرماید: «ابزار مدیریت سعهی صدر است».[۱]
🔮۲- برخورد منصفانه با فرودستان و همقطاران
از ویژگیهای مدیریت کارآمد، رعایت حقوق همقطاران و فرودستان است، چرا که هم عامل ثبات سازمانی و هم مانع تشکیل گروه غیر رسمی معارض است و هم باعث بالا بردن انگیزش در بین نیروهاست. برخورد منصفانه عین عدل است و عدل به تعبیری نهادن هر چیزی در جای خود میباشد.
امام علی(ع) در این خصوص میفرمایند: «مدیر و رهبر عادل و منصف، پاسدر الهی در زمین است».[۲]
شاید بپرسید چرا؟
در پاسخ میتوانیم استناد به نص صریح قرآن کنیم که انسان را خلیفهی خود بر روی زمین میداند و دادگری و انصاف را از ویژگیهای ذات لایزال خویش میداند پس جانشین خوب نیز باید حد انصاف و مرزبندیهای عدالت را رعایت نماید.
🔮 ۳- توجه به وضع معیشتی کارکنان
امام علی(ع) در این خصوص میفرمایند: «در مورد وضع معیشتی آنان توسعه و گشایش بخش، زیرا این روش آنان را بر اصلاح خود نیرو میبخشد و ایجاد انگیزه بر پاکسازی خود مینماید و از تجاوز و دست درازی به بیتالمال که در اختیار دارند بینیاز میکند».[۳]
#من_نهج_البلاغه_می_خوانم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚[۱] . شهیدی، نهجالبلاغه، کلمات قصار، شمارهی ۱۷۶ ص ۳۹۲٫ «اَلَهُ الریاسَةِ سَعة الصدَّرِ».
📚[۲] . شهیدی، نهجالبلاغه، کلمات قصار، شمارهی ۳۳۲، ص ۴۲۰٫ «السُّلطانُ وَزَعَة اللهِ فِی أرضِهِ».
📚[۳] . شهیدی، نهجالبلاغه، نمهی ۵۳، ص ۳ ـ ۳۲۲٫ «ثُمَّ اَسبغ عَلَیهِمُ الأرزَاقَ، فَإِنَّ ذلِکَ قُوَّه لَهُم عَلَی استِصلاَح إَنفُسِهُم، وَغِنّی اَهُم عَن تَنُاوُلِ مَا تَحتَ أیدِیَهم».
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
#حڪمت_۲۳۶ نهج البلاغہ
وَ قَالَ [عليه السلام] وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِى عَيْنِى مِنْ عِرَاقِ خِنْزِيرٍ فِى يَدِ مَجْذُومٍ.
#زشتــى_دنــيــاى_حــرام(اخلاقى، اعتقادى)
و درود خدا بر او ، فرمود: به خدا سوگند ! اين دنياى شما كه به انواع حرام آلوده است ، در ديده من از استخوان خوكى كه در دست بيمارى جذامى باشد، پست تر است!.
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#حڪمت_۲۳۶ نهج البلاغہ وَ قَالَ [عليه السلام] وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِى عَيْنِى م
#پستى_دنيا_در_نظر_امام(عليه السلام)
امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه شدت تنفر خود را از زرق و برق دنيا بيان كرده
مى فرمايد: «به خدا سوگند اين دنياى شما در نظر من از استخوان خنزيرى كه در دست شخص جذامى باشد پست تر است»; (وَ اللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَهْوَنُ فِي عَيْنِي مِنْ عِرَاقِ خِنْزِير فِي يَدِ مَجْذُوم).
«عِراق» با كسره و ضمه عين، جمع «عَرق» (بر وزن فرق) به معناى استخوانى است كه گوشت آن را كنده باشند. امام(عليه السلام) با اين تشبيه كه بيان فرموده رساترين تعبير را در مورد تنفرش از زرق و برق دنيا ذكر كرده است. استخوان بى گوشت ارزشى ندارد به ويژه اگر استخوان حيوان نجس العين مانند خنزير باشد و مخصوصاً اگر در دست انسان بيمار مبتلا به جذام باشد كه همه از وى فرار مى كنند! سوگندى كه در آغاز اين سخن آمده و تعبير به «دنياكم» (دنياى شما) مطلب را
روشن تر مى سازد.
ابن ابى الحدید در شرح این کلام مى گوید: به جانم سوگند که حضرت در این گفتارش صادق و همیشه صدق و راستى پیشه وى بود و کسى که در سیره و روش زندگى او در آن زمان که در مقام ولایت ظاهرى بود و آن زمان که در کنار، قرار داشت بنگرد صحت این کلام را درمى یابد (چرا که او در هر دو حالت در نهایت بى اعتنایى به دنیا بود).(1)
امام(علیه السلام) در طول کلماتى که از
نهج البلاغه از آن حضرت نقل شده بى اعتنایى خود را به مقامات دنیوى و مواهب آن با تعبیرات مختلفى بیان کرده که هر کدام از دیگرى گویاتر و فصیح تر است.
در خطبه «شقشقیه» چنین بیان فرمود: «وَلاََلْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَةِ عَنْز»(2) (اگر براى احقاق حقوق مظلومان نبود مهار ناقه خلافت را بر پشتش مى افکندم و رهایش مى ساختم و در آن هنگام) در مى یافتید که ارزش این دنیاى شما در نظر من از آب بینى بز کمتر است.
در خطبه 224 آمده است که مى فرماید: «وَإنَّ دُنْیاکُمْ عِنْدی لاَهْوَنُ مِنْ وَرَقَة فی فَمِ جَرادَة تَقْضَمُها; این دنیاى (پر زرق و برق) شما در نظر من از برگ جویده اى که در دهان ملخى باشد خوارتر و بى ارزش تر است.
در مقدمه خطبه 33 خواندیم که ابن عباس
مى گوید: در منطقه «ذى قار» خدمت امام
(علیه السلام) رسیدم در حالى که پارگى کفش خود را مى دوخت، حضرت رو به من کرد و گفت: قیمت این کفش چقدر است؟ من عرض کردم: قیمتى ندارد. فرمود: «وَاللهِ لَهِىَ أحَبُّ اِلَىَّ مِنْ إمْرَتِکُمْ إلاّ أنْ أُقیمَ حَقّاً أوْ أدْفَعْ باطِلاً; به خدا قسم این کفش بى ارزش در نظر من محبوب تر از فرمانروایى بر شماست مگر این که با این حکومت حقى را به پا دارم یا باطلى را دفع کنم».(3)
تعبیرات دیگرى از این قبیل هست که همه حاکى از بى اعتنایى و عدم وابستگى آن امام بزرگوار به مواهب مادى دنیاست.
مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار حدیث بسیار مشروحى درباره فضایل امیرمؤمنان على(علیه السلام) نقل کرده که در پایان آن به حوادث ایام شهادت آن حضرت اشاره شده است; وى نقل مى کند: «یک روز پیش از آنکه امام(علیه السلام) به شهادت برسد مردم به عیادت آن حضرت آمدند و این در حالتى بود که حقوق آنها را از بیت المال پرداخته بود و چیزى از دنیاى آنها را براى خود انتخاب نکرده بود «وَلَمْ یَتَناوَلُ مِنْ بَیْتِ مالِ الْمُسْلِمینَ ما یُساوی عِقالاً وَلَمْ یَأْکُلْ مِنْ مالِ نَفْسِهِ إلاّ قَدْرَ الْبُلْغَةِ; و در حالى بود که از بیت المال مسلمانان حتى به اندازه یک عقال (پایبند) شتر براى خود بر نداشته بود و از اموالى که خودش (با زحمت فراوان) فراهم
مى ساخت تنها به اندازه ضرورت استفاده
مى کرد». و همه حاضران گواهى دادند که دورترین مردم از آن حضرت همچون نزدیک ترین مردم به آن حضرت بود (و هیچ گونه تفاوتى در میان نزدیکان و افراد دور یا بیگانه
نمى گذاشت)».(4) این نشان مى دهد که اگر امیرمؤمنان سخنى درباره دنیا مى گوید عملش نیز کاملاً با آن هماهنگ است.(5)
🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆
پی نوشت:
📒(1). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 19، ص 67.
📒(2). نهج البلاغه، خطبه 3 معروف به شقشقیه.
📒(3). همان، خطبه 33 .
📒(4). بحارالانوار، ج 40، ص 116.
📒(5). سند گفتار حکیمانه: مطابق نقل کتاب مصادر، صدوق این گفتار حکیمانه را با اضافات روشنى در امالى در ضمن خطبه اى نقل کرده است و در غررالحکم با کمى تفاوت آمده است و همچنین در کتاب غرر الخصائص الواضحة (تألیف محمد بن ابراهیم الوطواط)، بنابراین این کلام نورانى قبل از رضى و بعد از او از امام امیرمؤمنان(علیه السلام) نقل شده و تفاوت در الفاظ، ضررى به وحدت معنا نمى زند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 187)
#تفسیر_حڪمت_۲۳۶
#نهج_البلاغہ
🍃@nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
📄 جدول شماره یک؛ محل های برگزاری مراسم #عید_بیعت در سراسر کشور
📆 وعده ما : شنبه ۲۶ آبان، سالروز آغاز امامت امام زمان
👥 باحضور باشکوه در اجتماع بزرگ مردمی #بیعت با امام عصر
✨با حضورتان, و بیعت با آقا,خودتان, رو نشان بدین
🌹 #لبیک_یا_مهدی
♻️انتشار حداکثری
#حڪـمــت_۲۳۵ نـهــج الـبـلاغــہ
وَ قِيلَ لَهُ صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقَالَ ع هُوَ الَّذِى يَضَعُ الشَّيْ ءَ مَوَاضِعَهُ فَقِيلَ فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ فَقَالَ قَدْ فَعَلْتُ .
قال الرضى يعنى أن الجاهل هو الذى لا يضع الشي ء مواضعه فكأن ترك صفته صفة له إذ كان بخلاف وصف العاقل.
#نشانه_خردمندى(اخلاقى)
و درود خدا بر او ، فرمود
✍ (به امام گفتند، عاقل را به ما بشناسان ، پاسخ داد:) خردمند آن است كه هر چيزى را در جاى خود مى نهد. (گفتند پس جاهل را تعريف كن فرمود) با معرفى خردمند، جاهل را نيز شناساندم . (يعنى جاهل كسى كه هر چيزى را در جاى خود نمى گذارد ، بنابراين با ترك معرفى مجدد جاهل را شناساند).
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃
پندهای مولا علی علیه السّلام
#حڪـمــت_۲۳۵ نـهــج الـبـلاغــہ وَ قِيلَ لَهُ صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقَالَ ع هُوَ الَّذِى يَضَعُ ا
#عــاقــل_ڪـیســت؟
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به وصف عاقل مى پردازد به اين صورت كه خدمتش عرض شد: عاقل را براى ما توصيف كن. فرمود: عاقل كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار مى دهد. گفته شد: جاهل را توصيف بفرما. فرمود: توصيف كردم»
(وَ قِيلَ لَهُ صِفْ لَنَا الْعَاقِلَ فَقال(عليه السلام): هُوَ الَّذِي يَضَعُ الشَّيْءَ مَوَاضِعَهُ فَقِيلَ: فَصِفْ لَنَا الْجَاهِلَ، فَقَالَ: قَدْ فَعَلْتُ).
مرحوم سيد رضى در ذيل اين كلام مى گويد: «منظور امام(عليه السلام) اين است كه جاهل كسى است كه هرچيزى را در جاى خود قرار نمى دهد، بنابراين ترك وصف جاهل خود صفت او محسوب مى شود، زيرا بر خلاف وصف عاقل است»
; (قالَ الرَّضِىُ يَعْني أنَّ الْجاهِلَ هُوَ الَّذي لا يَضَعُ الشَّىْءَ مَواضِعَهُ فَكانَ تَرْكُ صِفَتِهِ صَفَةٌ لَهُ إذْ كانَ بِخَلافِ وَصْفِ الْعاقِلِ).
امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه در عبارتى كوتاه و پرمعنا در واقع تمام اوصاف عاقل و جاهل را خلاصه كرده است; عاقل كسى است كه درباره هرچيز مى انديشد و محل مناسب آن را بررسى مى كند و سپس آن را در محل مناسب قرار مى دهد; مثلاً اگر رئيس اداره يا رئيس حكومت است شايستگى هاى افراد را در نظر مى گيرد و هر كدام را در محل لايق خود قرار مى دهد يا اگر مى خواهد مثلاً سخنرانى كند، مطالب را چنان تنظيم مى كند كه مقدمه در جايگاه خود، شرح مطالب در جاى خود و نتيجه گيرى پايانى سخن نيز در جاى خود باشد. اگر عبادتى انجام مى دهد، اجزا و شرايط و واجبات و مستحبات آن را هر كدام در جاى خود به جا مى آورد. اگر طبيب است و مى خواهد بيمارى را درمان كند مراحل مختلف درمان را دقيقا در نظر مى گيرد و هر دارو و درمانى را در جاى خود قرار مى دهد و اگر مى خواهد اموال زكات و بيت المال را تقسيم كند نياز افراد و گروه ها را در نظر مى گيرد و به هر كدام به اندازه نيازش مى پردازد. حتى اگر مى خواهد مجازات كند، مجازات نيز درجات و مراحلى دارد. او هر مرحله را در جايگاه خود قرار مى دهد تا نتيجه مطلوب عائد شود. آرى عاقل مى انديشد و اندازه گيرى مى كند و تدبير مى نمايد و نظم هر كار را رعايت مى كند.
تعبير به «رُشد» در قرآن مجيد در مورد دادن اموال يتيمان به آنان نيز مى تواند اشاره اى به همين معنا باشد; يعنى يتيم به مرحله اى برسد كه بتواند در مسائل مالى هرچيز را در جايگاه مناسب انجام دهد. به عكس جاهل، كه هيچ يك از اين امور را رعايت نمى كند; در جايى كه بايد نرمش انجام دهد شدت عمل به كار مى گيرد و به عكس در جاى شدت عمل نرمش، افراد را در جايگاه خود قرار نمى دهد، حقوق را متناسب تقسيم نمى كند، واجبات و مستحبات شرع را به طور صحيح در جايگاه اصلى قرار نمى دهد و همين امر باعث شكست او در همه زمينه هاست.
روایات دیگرى در زمینه توصیف عقل یا عاقل از معصومان(علیهم السلام) نقل شده که با آنچه در این کلام نورانى آمده هماهنگ است; از جمله در حدیثى از امام امیرمؤمنان(علیه السلام)
مى خوانیم: «الْعَقْلُ أنَّکَ تَقْتَصِدُ فَلا تَسْرِفَ وَتَعِدَ فَلا تُخْلِفَ وَإذا غَضِبْتَ حَلِمْتَ; عقل آن است که میانه روى را انتخاب کنى و اسراف ننمایى و هرگاه وعده مى دهى تخلف ننمایى و به هنگام غضب، حلم کنى».(1)
در حدیث دیگرى در همان کتاب از آن حضرت مى خوانیم: «النُّفُوسُ طَلِقَةٌ لکِنْ أیْدِى الْعُقُولِ تَمْسِکُ أعْنَتَها عَنِ النُّحُوسِ; نفوس آدمیان آزاد است; ولى دست هاى عقل زمام آن را گرفته و از چموشى و سرکشى باز مى دارد».(2)
نیز در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است: «إنَّمَا الْعَقْلُ التَّجَنُّبُ مِنَ الاْثْمِ وَالنَّظَرِ فِی الْعَواقِبِ وَالاْخْذِ بِالْحَزْمِ; عقل تنها پرهیز از گناه و نگاه کردن در عواقب امور و رعایت احتیاط در کارهاست».(3)
جالب این که امام(علیه السلام) در کلام حکیمانه 437 عدالت را نیز به چیزى شبیه آنچه در بالا درباره عقل فرمود وصف کرده است، مى فرماید: «الْعَدْلُ یَضَعُ الاْمُورَ مَواضِعَهَا; عدل هر چیزى را در جایگاه خود قرار مى دهد». و به یقین هر عاقلى عادل است و هر عادلى باید عاقل باشد.
در عهدنامه مالک اشتر نیز آمده است که امام(علیه السلام) به او دستور مى دهد «فَضَعْ کُلَّ أمْر مَوْضِعَهُ وَأوْقِعْ کُلَّ أمْر مَوْقِعَهُ; هر چیز را در جایگاه خود قرار ده و هر امرى را در محل مناسب آن».(4) و این هم امر به عدالت است و هم رعایت عقل و تدبیر.
ابن ابى الحدید در اینجا ضرب المثلى نقل
مى کند که به پندار خودش شبیه کلام
امام(علیه السلام) است در این جهت که از بیان مطلبى، مطلب دیگرى فهمیده مى شود ولى ضرب المثل گفته شده بسیار نامناسب نسبت به گفتار حکیمانه امام(علیه السلام) است(5). (6)
#تفسیر_حڪمت_۲۳۵
#نهج_البلاغہ
🍃 @nahjolbalaghekhani🍃