شبگرد تنها:
#جملاتی_که_با_طلا_باید_نوشت
👌🏻گاهی لب های خندان بیشتر از
چشم های گریان”درد”می کشند...
👌🏻" پایِ “معرفت که میاد وسط
“دستِ “خیلیا کوتاه میشه...
👌🏻یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت
اگه خودتو بگیری میندازنت ...
👌🏻مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم
اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند :
معذرت میخوام ..
👌🏻مزرعه را موریانه خورد،
ولی ما برای گنجشک ها مترسک ساختیم
👌🏻آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوست بدار
نه آنهایی که برایت نقش بازی کرده اند ..
👌🏻" زمان” وفاداری آدما رو ثابت میکنه نه “زبان” ..
@nahno_samedon
#روانشناسی
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
✨عمه خانم✨
عمه خانم من همیشه ی خدا کارش مراقبت بود.
آن هم نه از آدم ها
از وسایل !
هر چه میخرید از فروشنده میپرسید :
آقا این ها کاور ندارند ؟
اگر داشت که فبها اگر نداشت یک چیز در حد فرهنگ و تمدن روانداز دست و پا میکرد و میانداخت روی وسیله ی مذکور.
از آن قدیم ها یک تلویزیون داشت که کنترل اش با یک زره محافظت میشد. ساختار کنترل به گونه ای بود که برای بازی بچه ها با یک سلاح جنگی اعلا برابری میکرد.
اگر کسی دور از چشمِ عمه خانم دستش به کنترل میرسید بی برو برگرد برنده محسوب میشد. عمه خانم یک اخلاقی داشت که روی مبل ها هم رو انداز میکشید
میگفت گرد و خاک رویشان مینشیند یا بچه ها کثیفشان میکنند.
برای فرش ها تدابیر خاصی نداشت، فقط مدام چشمش دنبال ماها بود که مبادا چیزی بریزد.
همه چیز در خانه ی عمه خانم به بهترین نحو نگهداری میشد.
در حدی که انگار اصلا استفاده نشده بود
اما به هیچکس در خانه ی عمه خانم خوش نمیگذشت . دِنج نبود .
هیچکس رغبت نمیکرد چند دقیقه بیشتر بماند.
آنقدر که درگیرِ کیفیت داشته هایش بود درگیرِ خوشحالی های نداشته اش نبود.
همه چیز برق میزد اما تا دلت بخواهد روی روابطش گرد و خاک نشسته بود.
حال و هوای رابطه اش مثلِ وسایلاش تازه نبود.
خوش و بش کردن هایش مثل یک رادیوی قدیمی که گوشه ی انباری افتاده باشد پِت پِت میکرد. هیچ کس در خانه اش یک دلِ سیر نخندیده بود.
بشقابی نشکسته بود اما دل های زیادی ترک برداشته بود.
از آن رو اندازها برای هر وسیله ای دوخته بود اِلّا برای دوست داشتنش
که اگر دوخته بود بی شک هم خانه زندگی اش تازه میماند
هم دوست داشتنتش ...
وسواسی نباش. حرص نخور. باید ساده گرفت وگرنه سخت میگذرد.بدجور هم سخت میگذرد
💟 #روانشناسی
@nahno_samedon