#عــاشــقــانــه|°💍👰°|
جلسه اولےکه اومدن خونموݧ خواستــگارے☕️💐
بهم گفت: تنها نیومدم...
مادرم حضرت(زهرا سلام الله علیها)...
همرام اومدن😳😳😳! "
.
مـݧ از كل اوݧ جلسـہ فقط همين يه جملہ شو يادمـہ...
وقتـے رفتـݧ ، من فقط گریــه😭میکـردم
مادرم نگرانم بود و مدام می پرسید:
"مگه چی بهت گفت که اینجوری گریـہ میکنـے...؟!"😳
.
گفتـم:
"یادم نیســـت چی گفت!
فقط یادمه که گفت:
با مادرش حضرت زهـ💚ـرا(س) اومده خواستگارے...😔
جوابم مثبــــــتـہِ
تا اینو گفتم؛
خونوادمـــم زدن زیر گریــ😭ـــه...
.
من اون شب واقعاً #حضور حضرت زهرا (سلام الله عليها) رو حـس ميـكردم😇
مدام ذکــــر بـے بـے رو لباش بود😍
مـداح نـبود ولی همیشـہ وسط هیئـت روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها) میخونـد🙂
ارادت قلبی سیّــد به حضرت باعث شد تا سرانجام مثل مادر #پهلو_شکسته ش...
با اصابت ترکش به پهلو به #شهادت برسه😔💔💚
#شهید_سید_اسماعیل_سیرت_نیا🌺
#تا_شهادت_راهی_نیست☺️✋
@nahno_samedon
#عاشقانه_همسر_شهدا💛
#مدافع_عشق🌹
•
•
با چندتا از خانواده های
سپاه توی یه خونه ساکن شده بودیم🏢
یه روز که حمید از منطقه اومد،
به شوخی گفتم:
•
" دلم میخواد یه بار بیای و ببینی
اینجا رو زدن ومن هم کشته شدم
اونوقت برام بخونی
فاطمه جان شهادتت مبارک!"😓❤️
•
•
بعدشروع کردم به راه رفتن و این جمله رو تکرار کردم😅
•
دیدم ازحمید صدایی در نمیاد😢
•
نگاه کردم
دیدم داره گریه میکنه😭
جا خوردم😳
•
گفتم:
" تو خیلی بی انصافی!☹️
هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو،
اونوقت طاقت اشک ریختن من رو نداری
و نمیزاری من گریه کنم،
•
حالا خودت نشستی و جلوی من گریه میکنی؟😢
•
سرش رو بالا آورد و گفت:
"فاطمه جان به خداقسم اگه تونباشی💔
من اصلا از جبهه برنمیگردم"😭
ع
•
عشق و عاشقی را هم باید از شهدا آموخت
•
شهدا اسوه زندگی اند؛قدرشان را بدانیم
•
#همسر_شهید_حمید_باکری
#عاشقانه
@nahno_samedon