eitaa logo
کانال اهل ولایت (نَحنُ صامِدون سابق)
97 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
#نحن‌صامدون سابق 👊💪 @ahle_velayat ☑️خبرهای جبهه مقاومت 🌈💥 ☑️متن مذهبی 📃 ☑️کلیپهای مذهبـــے⚡️✨ ☑️تحلیلهای سیاسی💫🌈 ☑️ کــلیــــپ های شهدایی 📽🎞 ☑️معـــرفـــے شهدا 🌷🌷 @ahle_velayat کپی با ذکر صلوات خادم کانال = @Jannatol_baghee
مشاهده در ایتا
دانلود
بیشتر از همه، زمانی شادی من چند برابر😃 شد که فهمیدم وسط بهشت قرار گرفتم ... توی خوابگاه پر از شیعیان مختلف، از کشورهای مختلف بود ... امریکای شمالی و جنوبی، آفریقا، آسیا و اروپا ... مسلمان و تازه مسلمان، و همه شیعه ... هیچ چیز از این بهتر نمی شد.... بالافاصله یک برنامه هدف گذاری شده 😈درست کردم ... مرحله اول، نفوذ بین اقوام مختلف☝️ ... مرحله دوم✌️، شناسایی اخلاق، فرهنگ و تفکرات و نقاط قوت و ضعف تک تک شون بود ... نقش و جایگاه اسلام بین اونها ... میزان و درصد نفوذ شیعیان در بین حکومت و قدرت ... مرحله سوم، شناسایی🤔 علت شیعه شدن تازه مسلمان ها ... شیعیان از چه راهی اونها رو شست و شوی مغزی داده بودن؟ ... و آخرین مرحله، پیدا کردن راهکارهای نابودی شیعه در😤 هر فرهنگ و قوم و ملیت بود. ... بالاخره ماموریت من شروع شد ... مرحله اول☝️، نفوذ. ... همزمان باید مطالعاتم📚 رو هم شروع می کردم ... یک ماه دیرتر از بقیه اومده بودم ... زمانم رو تقسیم کردم⏰ ... سه ساعت می خوابیدم 😴و بیست و یک ساعت، تلاش می کردم ... دیگه هیچ چیز جلودار🤗 من نبود.... کم غذا می خوردم🌯 و بیشتر مطالعه می کردم.📖🤓 ... بین بچه ها می چرخیدم و با اونها دوست😄 می شدم 🤝... هر کاری از دستم برمیومد براشون می کردم😁 ... اگر کسی مریض می شد و تب می کرد تا صبح بیدار می موندم ازش مراقبت می کردم 🤗... سعی می کردم شاگرد اول باشم و توی درس ها به همه کمک کنم📚 ... برای بچه ها هم کلاس عربی و مکالمه میزاشتم 💁‍♂... توی کارها و انجام کارهای خوابگاه پا به پای بچه ها کمک می کردم ... چون هیچ کس از شستن توالت ها خوشش نمیومد،🤢 شیفت سرویس ها رو من برمی داشتم😷. ... از طرف دیگه، همه می دونستن من نور چشمی حاجی هم هستم😉 ... همه اینها، دست به دست هم داده بود و من، کانون توجه و محبوب خوابگاه و رئیس طلبه ها شدم.😁 ... تمام ملیت ها حتی با وجود اختلافات عمیقی که گاهی بین خودشون هم بود، بهم احترام میزاشتن 😏... و زمانی این نفوذ کامل شد که کار یکی از بچه ها به بیمارستان کشید🏥. ... ایام امتحانات بود و برنامه ها و حجم درس ها زیاد 📚... هیچ کس نمی تونست برای مراقبت بره بیمارستان 🏥... از طرفی مراقبت ویژه و لگن گذاشتن و ... توی اون شرایط درس و امتحان خودم رو هم باید می خوندم.🤓📚 ... وقتی با این اوضاع، شاگرد اول شدم 😍... کنترل کل بچه ها اومد دستم 😈✊... اعتبار و محبوبیت، دست به دست هم داد ... حتی بین اساتیدی که باهاشون درس نداشتم هم مشهور شده بودم😎. ... دیگه اگر کسی، آب هم می خورد🍶، من ازش خبر داشتم ... توی یک ترم، اولین مرحله از ماموریتم به پایان رسید😃💪. ... دیگه هیچ چیز جلودارم نبود ... شده بودم رئیس شیعه ها و از عمق دلم بهشون می خندیدم 😆... به کسی اعتماد کرده بودن که قسم خورده بود با دستان خودش سر 346 شیعه رو می بره😏. ... هر چی به فاطمیه نزدیک تر می شدیم، تصویر کله پاچه عمر بیشتر جلوی 😵 چشمم میومد و آتش خشمم داغ تر می شد😡🌋. ... بین بچه ها پیچید که امسال سخنران فاطمیه، آیت الله فاطمی نیاست ... خیلی خوشحال بودن 😍... وقتی میزان ارادت شون رو دیدم تصمیم قاطع گرفتم که باید برم✊، هم از نزدیک بیینمش و به صحبت هاش گوش کنم😌 ... و هم کامل بشناسمش. ... با بچه ها رفتم و به هر زحمتی که بود توی آبدارخونه حسینیه مشغول شدم😩. ... سخنرانی شب اول شروع شد ... از سقیفه شروع کرد ... هر لحظه منتظر بودم به خلفا اهانت کنه 😬اما بحث عمیق و منطقی بود ... حتی سر سوزن به کسی اهانت نکرد ... بر اساس کتب شیعه و سنت حرف می زد 📚... دقیقا خلاف حرف وهابی ها. ... اگر چه نمی تونستم اونها رو قبول کنم اما مغزم پر از تناقض ⁉️شده بود 🤔🤕... تناقض ها و سوالاتی که ده شب، خواب رو از چشم هام گرفت🤔⁉️ ... و این آغازطوفان من بود🌪.... @nahno_samedon