°°|••نَـحـنُ الْـحُـسَـیـنـیـون°°|••
گاهی یه قطره #اشک...💔😊 کل زندگیتو تضمین میکنه...👌💚 #اشک_روضه 🍂🍂🍂🍂 @nahnoll_hosseineun 🍂🍂🍂🍂🍂
شب اگر بییاد اربابم
فرو بندم دو چشـم
صبح فردا چشـم من
بینا نباشد بهتر است..
#بِهتَرین_اَرباب♥️
#نَحنُ_الحُسَینیون
🙃 @nahnoll_hosseineun
#حاج_حسین_یکتا |🍃🎈
امروز وقتی شما در این فضا قرار می گیرید #شهدا شما را نگاه می کنند،
پس باید با #وضو باشید و ذکر « ما رمیت اذ رمیت» بخوانید.
شما الان بالای دکل #دیده_بانی قرار گرفته اید و بخواهید یا نه، #وسط میدان هستید.!
|🍃🌸| @nahnoll_hosseineun
°°|••نَـحـنُ الْـحُـسَـیـنـیـون°°|••
🌌🌠🌌🌠🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫 #رمان😍 #دلداده_او😇 #قسمت_سوم☺️ تا اینکه سال آخر دوره اول که بودم،با رویا و آوا همکلاس
🌌🌠🌌🌠🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫
#رمان😍
#دلداده_او😇
#قسمت_چهارم☺️
بدتر از آن اینبود که با کم کم پایمان به گشت و گذار و تفریح در پارک و پاساژ و کافه هم باز شد...و به نوعی ولگرد شدیم...😏
درد من هم از آنجا شروع شد که یکی از همان روزها در کافی شاپ شیک و پرمشتری آن منطقه من و کیانا سر یک میز دونفره و مهشید و رویا هم سر میز دیگری نشسته بودیم...
کیانا برای تغییر سفارشش برای چند دقیقه به طبقه پایین رفت.
همان موقع بود که یکی از آن پسرهایی که آنطرف کافه نشسته بودند،به بهانه رد شدن از کنار میز ما و برخورد با صندلی خالی و عذرخواهی کردنش،خیلی آرام و حرفه ای سر صحبت با من را آغاز کرد...
خودمانیم ولی تقصیر من هم بود که همچین بدم هم نمیآمد و طردش نکردم.
نامش اشکان بود.۲۱ سال داشت.درظاهر خیلی آرام بود،آنچنان که من آنزمان اصلا فکر نمیکردم قصد بدی داشته باشد یا حتی از عمد خودش را به صندلی زده یا هرچیز دیگر...
کیاناهم وقتی آمد،مهشید و رویا نگذاشتند مزاحم گپوگفت ما بشود و کنار آنها نشست.
آنروز گذشت و قرار بعدی ما در همان کافیشاپ و همان ساعت بود🕔
واکنش دوستانم هم خیلی تعجبآور نبود،فقط رویا کمی با شوخی کردن متلکی گفت که آن هم فقط شوخی بود.اما در کل نظرشان این بود که من خودم اختیار خودم را دارم و حق انتخاب با خودم است و آنها دخالتی نمیکنند.😕
هرچند که مخالف مخالف هم نبودند چون خودشان هم کم و بیش تجربه دار بودند😏
البته فقط کیانا بود که وقتی تنها بودیم نظرش را میگفت که لعیا جان مواظب باش خیلیییی؛مبادا یه موقع تو دام بندازتت.براخودت حد و حدودایی مشخص کن و بهش بگو.
من هم برای اینکه بحث را جمع کنم چشمی میگفتم و در دلم هر هر بهش میخندیدم.پیشخودم میگفتم آخه تو وقتی تا حالا مثل من نشدی میای برای من روضه میخونی🙄😏آخر کیاناهم مثل قبلا خووم بچه مثبت بود و فقط برای اینکه مرا تنها نگذارد،همه جا همراهیم میکرد.
خودم هم این احساس را داشتم که دلش زیاد با این کارها راضی نیست.
اما نمیخواستم از خودم دورش کنم...
نویسنده:#ز_سین_میم
🌈ادامه دارد...😉🙃
🚫کپی با ذکر نام نویسنده مجاز است😊
@nahnoll_hosseineun
🍃😂 #محض_خنده😜☘
🐆پلنگای اینستا چند سال دیگه پیر بشن میتونن تو تونل وحشت شهربازی ها کار کنن👻🎡😆😆
پطروسمقدس
#انرژی_بزن😂😂😂👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
@nahnoll_hosseineun
سمت دلتنگی ما
چند قدم راهی نیست
حال ما خوب
فقط طاقتمان طاق شده..!
#فقططاقتمانطاقشده💔
@nahnoll_hosseineun
✨دکترم گفتمریض است،دلش راببرید
گره بر پنجره فولادِ خراسان بزنید...
به یک نفس عمیق در #مشهدالرضا نیازمندم💚
✍ @nahnoll_hosseineun
🔹رهبر انقلاب:
🍃 شخصيت حضرت عبدالعظيم یک شخصیت علمی و جهادی بوده است. جناب عبدالعظیم در حدود 170 سال قبل از تالیف نهج البلاغه خطب امیرالمومنین را جمع آوری کرده است. از طرفی دیگر ایشان به دلیل شخصیت جهادیشان از دست خلیفه عباسی از عراق و حجاز گریخت و به ری آمد. چون ری مرکز و محل تجمع شیعیان بود. حضرت هادی (ع) فرمودند اگر عبدالعظيم را در ری زيارت بكنی مثل اين است كه ابیعبداللهالحسين عليهالسلام را در كربلا زيارت كرده باشید.
▪️سالروز وفات حضرت عبدالعظيم حسنی و حضرت حمزه تسلیت باد.
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی
@nahnoll_hosseineun
#عشق
درونش سودای دلدادگی است ؛
نبضش گاه مسرور است و گاه محزون ؛
لبخند صاحب این "عشق" یا عیان است یا نهان...!
"عشق" سه حرفی جامعیست مملو از احساسات گرم و یخ زده ؛ که گرمایش ناگه به آتش شعله ور ماند و سردی اش به سرزمین مردگان!
عشق در تاریخچه ی کهن و درازنای خویش مـَـثـَـل فراوان دارد و دلبر و دلداده سرشار!
فرهاد و شیرین ، لیلی و مجنون را بنگر تا یوسف و زلیخا و گرد آفرید و سهراب!
اما عشق را گر خواهیم مانند کنیم;
عاشق خاک سرد و بی روحیست ، به نام نژند...
و معشوق گل سرخ و خوشبختی است به نام کامکار...
شاید عشق یعنی ؛ دل باختگی دو جنس که یکیشان آرام و نحیف است و یکیشان یل و پر دل...!
مـَـرکب عشق را در جوهره خویش گر بیابی ؛
چنان امن و عاشقانه است که اندیشه ات همچو باد به سوی ساحل ابریشمین میرود ؛
دل عاشق کویری ست که به ستاره ی رخ نمای آسمان شبش نظر دارد.
آن هم چه نظری!
نظری از جنس دلدادگی!
اما ثانیه ها که میگذرد ، آفتاب که به صحنه دلربایی می تابد ستاره ای دیگر نمی ماند که عاشق با دیدنش شاد شود!
عشق گر الهی باشد شهره شهر شوی
و اگر نباشد ویران و خراب!
#معصومه_احمدی
#ادمین_نوشت
#کپی با ذکر نام نویسنده
#منتظر نظرات شما هستم
@nahnoll_hosseineun