eitaa logo
مدرسه زندگی
1.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1هزار فایل
مدرسه زندگی مرکزی آموزشی است که با هدف توانمندسازی و فعال‌سازی بانوان و خانواده‌ها در حوزه تبیین ارزش‌های دینی و فرهنگی فعالیت می‌کند. https://nehzatepishraft.ir :سایت جهت ارتباط @madresezendegi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹️از طرفی من در میان فامیل معروف هستم که خیلی اهل صله رحم هستم. زیاد به فامیل سر میزنم و تلاش می کنم که تا جایی که امکان دارد مشکلات بستگان را برطرف نمایم عمه ای دارم که مادر شهید است همان که پسرش در اتاق عمل بالای سرم بود. تمام فامیل به من میگویند که تو پسر این عمه هستی از بس که به عمه سر میزنم و تلاش در راه حل مشکلات ایشان دارم خاله ام نیز همسر شهید است فرزندش خیلی کم می تواند به او سر بزند، لذا بیشتر مواقع به دنبال حل مشکلات آنها .هستم دیگر بستگان نیز به همین صورت تا جایی که در توانم هست برای حل مشکل فامیل اقدام میکنم برکت این مطلب را هم در زندگی خود دیده ام. دعای خیر اهل فامیل همواره مشکل گشای گرفتاری هایم بوده 🔹️حتی به من نشان دادند که در برخی موارد حوادث سختی که شاید منجر به مرگ میشد با دعای فامیل و والدین من برطرف شد چرا که امام صادق(ع) الان میفرماید صله ارحام اخلاق را نیکو را با سخاوت دل و جان را پاک و روزی را زیاد می کند ومرگ را به تأخیر می اندازد. 🔹️در جای دیگری پیامبر اکرم (ص) فرمودند کسی که با جان و مالش به دنبال صله رحم باشد خداوند متعال اجر صد شهید را به او عطا میکند. 🖇...‌.....‌‌✏...‌‌‌‌.......ادامه دارد تهیه و تنظیم: فاطمه رضایی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
https://www.aparat.com/v/G5T2h کلیپ معرفی بانوان پیشرو
آغاز ثبت نام دومین مهرواره هوای نو برگزیدگان سال هیأت و تشکل های دینی جمهوری اسلامی ایران تا پایان اردیبهشت اعلام شد. 🔹این مهرواره در مواجهه با هیأت‌های مذهبی، نقش حمایتی داشته و بخشی از کمک‌های سازمان هیأت و تشکل‌های دینی به هیئات مذهبی از طریق هوای نو انجام می‌شود. همچنین به برگزیدگان هر رشته، ۵۰ میلیون تومان و به شایستگان تقدیر، ۳۰ میلیون تومان جایزه تعلق خواهد گرفت. 📝برای ثبت نام در دومین مهرواره هوای نو به وبگاه havayenoo.ir مراجعه نمایید. ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
مدرسه زندگی
آغاز ثبت نام دومین مهرواره هوای نو برگزیدگان سال هیأت و تشکل های دینی جمهوری اسلامی ایران تا پایان
سلام و احترام امسال در بخش بانوان مهرواره ی هوای نو اتفاقا خوبی از جمله سخنرانی هم برای بانوان ایجاد شده شما دوستان عزیز می توانید با ارسال آثار خوب خود یکی از برگزیدگان این مهرواره باشید انشاالله
مدرسه زندگی
سلام و احترام امسال در بخش بانوان مهرواره ی هوای نو اتفاقا خوبی از جمله سخنرانی هم برای بانوان ایج
سلام وادب باتوجه به تمدید فراخوان بزرگترین رویدادملی هیأت ها، سریعتر درمهرواره هوای نو ثبت نام کنید. Havayenoo.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اینجا تهران نیست که ورود پلیس به دانشگاه ممنوع باشد اینجا آمریکاست و پلیس در کلاس درس در حال دستگیری یک دانشجو ی دختر در دانشگاه است! 🔹خشونت پلیس و بی تفاوتی سایر دانشجویان هم دیدنی است! 🔸بی تفاوتی رسانه ها و افکار عمومی آمریکایی ها هم قابل تامل است. 🔹براستی اگر چنین اتفاقی در یک دانشگاه دورافتاده ایران می افتاد چه اتفاقی می‌افتاد!؟ اقتدار پلیس ایران رو احیا کنید ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت بیست و سوم 🌷سه دقیقه در قیامت🌷 🔷️ یا زهرا 🔷️ 🔷خیلی سخت بود. حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت. ثانیه به ثانیه را حساب می کردند. زمانهایی که باید در محل کار حضور داشته باشم را خیلی بادقت بررسی می کردند که به بیت المال خسارت زده ام یا نه!؟ خدا را شکر این مراحل به خوبی گذشت. زمانهایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه کردند و گفتند عمرت را اینگونه گذراندی که جزو عمرت محاسبه نمی کنیم. یعنی بازخواستی ندارد و میتوانی به راحتی از این دو سال بگذری 🔷 در آنجا برخی دوستان همکارم و حتی برخی آشنایان را میدیدم، بدن مثالی آنهایی را در آنجا میدیدم که هنوز در دنیا بودند! می توانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم عجیب بود که برخی از دوستان همکارم را دیدم که به عنوان شهید راهی برزخ میشدند و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی میرفتند چهره خیلی از آنها را به خاطر سپرد 🔷️جوانی که پشت میز بود دوستانت، شهادت را نوشته اند به شرطی که خودشان با اعمال ،اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند به جوان پشت میز اشاره کردم و :گفتم چکار می توانم بکنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم. 🔷️او هم اشاره کرد و گفت در زمان غیبت امام عصر (عج) زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است. پرچم اسلام به دست اوست. همان لحظه تصویری از ایشان را .دیدم عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را میشناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند من اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آنها شدم اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود! 🔷️خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند. حق الناس میلیونها انسان به گردن داشتند و از همه کمک میخواستند اما هیچ کس به آنها توجه نمی کرد. مسئولینی که روزگاری برای خودشان، کسی بودند و با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگی بودند، حالا غرق در گرفتاری بودند و به همه التماس می کردند. 🔷️بعد سؤالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و او جواب داد مثلاً درمورد امام عصر (عج) و زمان ظهور پرسیدم ایشان :گفت باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود اما بیشتر مردم با وجود مشکلات امام زمان (عج) را نمیخواهند اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه میکنند بعد مثالی زد و گفت مدتی پیش مسابقه فوتبال بود بسیاری از مردم در مکانهای مقدس امام زمان (عج) را برای نتیجه این بازی قسم میدادند! من از نشانه های ظهور سؤال کردم. از اینکه اسراییل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستند و برخی کشورهای به ظاهر اسلامی با آنان همکاری میکنند و... 🔷️جوان پشت میز لبخندی زد و :گفت نگران نباش اینها کفی بر روی آب هستند نیست و نابود میشوند شما نباید سست شوید نباید ایمان خود را از دست دهید. مگر به آیه ی ۱۳۹ سوره آل عمران دقت نکرده ای: «وَلا تَهنُوا وَلا تَحزَنوا و انتم الاعلون إِن كُنتُم مُؤْمِنِين» 🔷️در این آیه خداوند متعال می فرماید سُست نشوید و غمگین نباشید، شما اگر ایمان داشته باشید برترین گروه انسانها هستیدنکته دیگری که آنجا شاهد بودم انبوه کسانی انبوه کسانی بود زندگی دنیایی خود را تباه کرده بودند آن هم فقط به خاطر دوری از انجام دستورات ! 🔷️ جوان گفت آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده ،است در درجه اول زندگی دنیایی شما را آباد میکند و بعد آخرت را میسازد. مثلاً به من :گفتند اگر آن رابطه پیامکی با نامحرم را ادامه میدادی گناه بزرگی در نامه عملت ثبت میشد و زندگی دنیایی تو را تحت الشعاع قرار میداد 🔷️در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من البته کمی با فاصله ایستاده اند از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتند متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا هستند. وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی میشد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده میشد خانم روی خودش را بر میگرداند. اما وقتی به عمل خوبی میرسیدیم با لبخند رضایت ایشان همراه بود. تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا بود. من در دنیا ارادت ویژه ای به بانوی دو عالم داشتم مرتب در ایام فاطمیه روضه خوانی داشتیم و سعی میکردم که همواره به یاد ایشان باشم 🔷️ ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا یا به حساب میآمدیم حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود نه فقط ایشان که تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم برای یک شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال امامان معصوم االسلام در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند. از اینکه برخی اعمال من معصومین را ناراحت میکرد میخواستم از خجالت آب شوم. 🔷️خیلی ناراحت بودم بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود برای یک لحظه نگاهم به دنیا و به منزل خودمان
افتاد همسرم که ماه چهارم بارداری را میگذراند بر سر سجاده نشسته بود و با چشمانی ،گریان خدا را به حق سرت زهرا قسم میداد که من بمانم نگاهم به سمت دیگری رفت داخل یک خانه در محله خود ما دو کودک یتیم خدا را قسم میدادند که من برگردم 🔷️ آنها به خداگفتند خدایا ما نمی خواهیم دوباره یتیم شویم این را بگویم که خدا توفیق داد که هزینه های این دو کودک یتیم را می دادم و سعی میکردم برای آنها پدری کنم آنها از ماجرای عمل خبر داشتند و همینطور با گریه از خدا میخواستند که من زنده بمانم. به جوانی که پشت میز بود گفتم دستم خالی است. نمیشود کاری کنی که من برگردم؟ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی که مرا شفاعت کند شاید اجازه دهند تا من برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم جوابش منفی بود اما باز اصرار کردم گفتم از مادرمان حضرت زهرا بخواه که مرا شفاعت کنند 🔷️لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت به خاطر اشکهای این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسرت و دختری که در راه داری و دع ای پدر و مادرت حضرت زهرا الا شما را شفاعت نمود تا برگردی به محض اینکه به من گفته شد: «برگرد» یکباره دیدم که زیر پای من خالی !شد تلویزیونهای سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش میشد حالت خاصی داشت چند لحظه طول میکشید تا تصویر محو شود مثل همان حالت پیش آمد و من یکباره رها شدم ... 🖇...‌.....‌‌✏...‌‌‌‌.......ادامه دارد تهیه ووتنظیم:فاطمه رضایی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
👆احمد نادری، عضو هیات رئیسه مجلس شواری اسلامی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
💣 *فراخوان جذب نیرو - ۱۴۰۲* 🔻 مجموعه‌ای فرهنگی و انقلابی، جهت تکمیل کادر اطلاع‌رسانی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نیاز به نیرو با شرایط ذیل دارد: 〰 فعال فرهنگی و مذهبی 〰 سن بین ۱۶ تا ۳۲ سال 〰 تعهد کاری ۱۴ روزه (۸ صبح تا ۲۱) 〰 برخورداری از حقوق مناسب 😊 〰 ساکن تهران ⏳ *مهلت ثبت نام* یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ماه 🔺 *ثبت نام* ketabika.com/registerform *📞 ۰۹۱۲۶۶۴۸۸۰۲ *
بسم الله الرحمن قسمت بیست و سوم 🌷سه دقیقه درقیامت🌷 🔹️بازگشت🔹 🔹️کمتراز لحظه ای دیدم روری تخت بیمارستان خوابیده ام ان وتیم پزشکی مشغول زدن شوک یزقی به من. هستند. دستگاه شوک را چندبار به بدن من وصل کردند وبه قول خودشان.بیمار احیا شد.روح به جسم برگشته بود. حالت خاصی داشتم.هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام وهم ناراحت بودم که ازآن وادی نور. دوباره به این دنیا فانی برگشته ام.پزشکان بعد مدتی کار خودشان را تمام کردند.درواقع غده خارج شده بود ودر مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دجار ایست قلبی شدم‌ بعد هم باایجاد شوک.مرا احیا کردند. 🔹️من درتمام آن لحظات.شاهد کارهایشان بودم پس از اتمام کار‌مرا به اتاق مجا ور جهت ریکاوری انتقال داده وپس،از ساعتی.کم کم اثر بی هوشی رفت ودردورنج دوباره به بدنم برگشت.حالم بهتر شد وتوانستم چشم راستم را باز کنم .اما نمی خواستم حتی برای لحظه ای از آن لحظات زیبا دور شوم.من دراین ساعات.تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم .را با خودم مرور می کردم.چقدرسخت بود. چه شرایطی سخیتی را طی کردم من بهشت برزخی را باتمام نعمت هایش دیدم.من افزاد گرفتار را دیدم من تاچند قدمی بهشت رفتم.من مادرم حضرت زهرا(س)را باکمی فاصله مشاهده کردم من یقین کردم که درآن سوی هستی.مادر ما چه مقامی دارد. برایم تحمل دنیا واقعَا سخت بود. 🔹️دقایقی بعد.پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند آنها می خواستتد تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند .همین که از دورآمدند مشاهده چهری یکی از،آنان واقعَاََ وحشت کردم.من اورامانند یک گرگ میدیدم که به من نزدیک میشد! مرا به بخش منتقل کردند.برادروبرخی از دوستانم بالای سرم بودند.یکی دو نفری ازبستگان ما می خداستند به دیدنم بیایند.آنها از منزل خارج شده وبه سمت بیمارستان در راه بودند من این را به خوبی متوجه شدم! یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم.بدنم لرزید به یکی از همراهانم گفتم: تماس بگیر وبگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم.احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است.باطن اعمال ورفتارو...‌‌ 🔹️به غذایی که برایم می آورند نگاه نمی کردم.می ترسیدم باطن غذا را ببینم اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم.دوست نداشتم هیچکس رانگاه کنم. برخی از ازدوستان آمده بودند.تا من تنها نباشم.اما نمی دانستند که وجود انها مرا بیشتر تنها می کرد! بعد ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم‌می خواستم هیچ کس را نبینم.اما یکباره باچیزی مواجع شدم که رنگ از چهره ام پرید.من صدای تسبیح خدا را از در ودیوار می شنیدم.دو سه نفری که همراه من بودند.به توصیه پزشک اصرارمی کردند که من چشمانم را باز کنم.اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم وبرای َهمین چشمانم را باز نمی کنم.آن روز در بیمارستان.بادعا والتماس از خدا خواستم که این حالت بر داشته شود. من نمی توانستم اینگونه ادامه دهم بااین وضعیت.حتی با برخی نز،دیکان خودم نمی توانستم صحبت کرده وارتباط بگیرم! 🔹️خدارا شکر این حالت برداشته شد وروال زندگی من به حالت عادی بازگشت.امادوست داشتم تنها باشم‌دوست داشتم در خلوت خودم.آنچه را درمورد حسابرسی اعمال دیده بودم مرورکنم.تنهایی را دوست داشتم.در تنهایی تمام اتفاقاتی که شاهد بودم را مرور می کردم.چقدر لحظات زیبایی بود. آنجا زمان مطرح نبود.آنجا احتیاج به کلام نبود بایک نگاه آنچه می خواستیم متتقل می شد.آنجا از اولین تا آخرین را میشد مشاهده کرد.من حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.حتی در آن زمان برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست.من در آخرین لحظات حضور درآن وادی.برخی دوستان وهمکارانم را مشاهده کردم که شهید شده بودند می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه ؟!از همان بیمارستان توسط یکی از بستگان تماس گرفتم وپیگیری کردم وجویای سلامتی انها شدم چند تایی را اسم بردم. 🔹️گفتند: نه.همه رفقای شما سالم هستند.تعجب کردم.پس منظور از این ماجرا چه بود؟ من آنها را در حالی که باشهادت وارد بززخ می شدند مشاهده کردم‌.چند روزی بعد عمل‌وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم‌امافکرم.به شدت مشغول بود.چرا من برخی دوستانم که الان مشغول کار ر اداره هستند را درلباس شهادت دیدم؟ یک روز برای اینکه حال وهوایم عوض شود باخانم وبچه ها برای خرید به بیرون رفتیم.به محض اینکه وارد بازار شدم.پسر یکی از دوستان را دیدم که از ‌کنار ما ردشد وسلام کرد.رنگم پرید!به همسرم گفتم: این مگه فلانی نبود؟!همسرم که متوجه نگرانی من شده بودگفت: چی،شده آره خودش،بود ! این جوان اعتیاد داشت ودائم دنبال کارهای خلاف بود.برای به دست اوردن پول مواد‌همه کاری میکرد 🔹️گفتم: این مگر نمرده؟ من خودم دیدمش که اضاع واحوالش خیلی خراب بود مرتب به ملائک خدا التماس می کرد حتی من علت مرگش را هم می دانم خانم من با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟