eitaa logo
مدرسه زندگی
1.3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1هزار فایل
مدرسه زندگی مرکزی آموزشی است که با هدف توانمندسازی و فعال‌سازی بانوان و خانواده‌ها در حوزه تبیین ارزش‌های دینی و فرهنگی فعالیت می‌کند. https://nehzatepishraft.ir :سایت جهت ارتباط @madresezendegi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️مسخره اندر مسخره... 📍حماقت اول این که اسم حیوان در حال انقراض رو گذاشتن ؛ حماقت دوم از روی شکم ورم کرده، با ذوق‌زدگی وعده‌ی حاملگی دادن؛ حماقت سوم تا امروز بدون انجام سونوگرافی صبر کردن برای زایمان، حالا میگن چربی شکمی بوده نه بارداری! 📍بیشعوری درد بی‌درمانی است... 🖋 محمد جوانی 🧠⚔علوم و جنگ شناختی | جوانی @Cwarfare
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬مناظره اقتصادی 🖊۴۰ ساله ما رو با اقتصاد غربی به اینجا کشوندید، یکم بیخیال بشید ببینیم اسلام هم چیزی داره یا نه. اثری از مجموعه حامی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
روحت شاد شهید حیا و غیرت 🌹شهید حمیدرضا الداغی🌹 اثری از مجموعه حامی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽️ | کریدور شمال_جنوب | با بهره‌برداری از کریدور شمال_جنوب توانایی کسب ۵.۷ میلیارد دلار درآمد برای ایران وجود خواهد داشت. ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
25.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 خواهش میکنم غم مارا بیشتر از این نکنید، راه حمید راه عزت بود اولین گفت‌وگو با همسر و دختر حمیدرضا الداغی: 🔹به همسر خودم افتخار می‌کنم و از خدا تشکر می‌کنم که این عزت را به او داد. 🔹هیچکس هیچ جوری نمی‌تواند راهی که حمید رفت را به چیز دیگری بچسباند، راه حمید راه غیرت و جوان مردی بود. 🔹اگر می‌خواهید چیزی یاد بگیرید و حقیقت را ببینید فیلم ضربه خوردن حمید را بارها و بارها نگاه کنید. ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
⛔️نیمه عریان در خیابان ها راه رفتن با دستمزد ساعتی سه دلار ، توسط کارمند یک شرکت آمریکایی! 😳 عجیب اما واقعی... ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
بسم الله الرحمن قسمت بیست و ششم 🌷سه دقیقه در قیامت🌷 🔹️مدافع حرم 🔹️ 🔷️دیگر یقین داشتم که ماجرای شهادت همکاران من واقعی است. در روزگاری که خبری از شهادت ،نبود چطور باید این حرف را ثابت میکردم برای همین چیزی نگفتم اما هر روز که برخی همکارانم را در اداره می،دیدم یقین داشتم یک شهید را که تا مدتی بعد به محبوب خود خواهد رسید ملاقات میکنماما چطور این اتفاق میافتد. آیا جنگی در راه است!؟ چهار ماه بعد از عمل جراحی و اوایل مهرماه ۱۳۹۴ بود که در اداره اعلام شد کسانی که علاقمند به حضور در صف مدافعان حرم هستند میتوانند ثبت نام کنند 🔹️جنب و جوشی در میان همکاران افتاد آنها که فکرش را میکردم همگی ثبت نام کردند من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتمتا همراه آنها پس از دوره آموزش تکمیلی راهی سوریه شوم. آخرین شهر مهم در شمال سوریه یعنی شهر حلب و مناطق مهم اطراف آن باید آزاد میشد نیروهای ما در منطقه مستقر شدند و کار آغاز شد. چند مرحله عملیات انجام شد و ارتباط تروریستها با ترکیه قطع شد. محاصره شهر حلب کامل شد. 🔷️مرتب از خدا میخواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان شهدا ملحق شوم دیگر هیچ علاقه ای به حضور در دنیا نداشتم. 🔷️مگر اینکه بخواهم برای رضای خدا کاری انجام دهم. من دیده بودم که شهدا در آن سوی هستی چه جایگاهی دارند لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم کارهایم را انجام دادم وصیتنامه و مسائلی که فکر میکردم باید جبران کنم انجام شد آماده رفتن شدم 🔷️به یاد دارم که قبل از اعزام خیلی مشکل داشتم با رفتن من موافقت نمیشد و... اما با یاری خدا تمام کارها حل شد. ناگفته نماند که بعد از ماجراهایی که در اتاق عمل برای من پیش آمد کل رفتار و اخلاق من تغییر کرد یعنی خیلی مراقبت از اعمالم انجام میدادم تا خدای نکرده دل کسی را نرنجانم حق الناس بر گردنم نماند دیگر از آن شوخیها و سر کار گذاشتنها و ... خبری نبود. 🔷️یکی دو شب قبل از عملیات رفقای صمیمی بنده که سالها با هم همکار بودیم دور هم جمع شدیم یکی از آنها گفت شنیدم که شما در اتاق عمل حالتی شبیه مرگ پیدا کردید و.... خلاصه خیلی اصرار کردند که برایشان تعریف کنم. اما قبول نکردم من برای یکی دو نفر خیلی سر بسته حرف زده بودم و آنهاباور نکردند. لذا تصمیم داشتم که دیگر برای کسی حرفی نزنم. جواد محمدی، سید یحیی ،براتی سجاد مرادی عبدالمهدی کاظمی، برادر مرتضی زارع و علی شاهسنایی و.... مرا به یکی از اتاقهای مقر بردند و اصرار کردند که باید تعریف کنی من هم کمی از ماجرا را ،گفتم رفقای من خیلی منقلب شدند.خصوصا در مسئله حق الناس و مقام شهادت فردای آن روز در یکی از عملیاتها به عنوان خط شکن حضور داشتم در حین عملیات مجروح شدم و افتادم جراحت من سطحی بود اما درست در تیررس دشمن افتاده بودم هیچ حرکتی نمیتوانستم انجام دهم کسی هم نمی توانست به من نزدیک شود شهادتین را گفتم در این لحظات 🔷️منتظر بودم با یک گلوله از سوی تک تیرانداز تکفیری به شهادت برسم. در این شرایط بحرانی عبدالمهدی کاظمی و جواد محمدی خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند آنها خیلی سریع مرا به سنگر منتقل کردند خیلی از این کار ناراحت شدم گفتم برای چی این کار رو کردید ممکن بود همه ما رو بزنند جواد محمدی گفت: 🔷️تو باید بمانی و بگویی که در آن سوی هستی چه دیدی چند روز بعد باز این افراد در جلسهای خصوصی از من خواستند که برایشان از برزخ بگویم نگاهی به چهره تک تک آنها کردم گفتم چند نفری از شما فردا شهید میشوید 🔷️سکوتی عجیب در آن جلسه حاکم شد. با نگاههای خود التماس می کردند که من سکوت نکنم حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصیف نبود من تمام آنچه دیده بودم را گفتم از طرفی برای خودم نگران بودم.نکند.من درجمع اینها .نباشم اما نه ان شاء الله که .هستم . 🔷️جواد با اصرار از من سؤال میکرد و من جواب میدادم در آخر :گفت چه چیزی بیش از همه در آن طرف به درد ما می خورد؟ گفتم بعد از اهمیت به نماز با نیت الهی و خالصانه، هر چه می توانید برای خدا و بندگان خدا کار کنید. روز بعد یادم هست که یکی از مسئولین جمهوری اسلامی در مورد مسائل نظامی اظهار نظری کرده بود که برای غربیها خوراک خوبی ایجاد شد خیلی از رزمندگان مدافع حرم از این صحبت ناراحت بودند. 🔷️جواد محمدی مطلب همان مسئول را به من نشان داد و :گفت میبینی پس فردا همین مسئولی که اینطور خون بچه ها را پایمال می،کند از دنیا میرود و میگویند شهید شد خیلی آرام گفتم آقا جواد من مرگ این آقا را دیدم. او در همین سالها طوری از دنیا می رود که هیچ کاری نمیتوانند برایش انجام دهند! حتی 🔷️مرگش هم نشان خواهد داد که از راه و رسم امام و شهدا فاصله داشته چند روز بعد آماده عملیات شدیم نیمه های شب جیره جنگی نیمههای را گرفتیم و تجهیزات را بستیم خودم را حسابی برای شهادت آماده .کردم من آرپی جی برداشتم و در کنار رفقایی که مطمئن بودم شهید میشوند
قرار گرفتم گفتم اگر پیش اینها باشم بهتره. احتمالاً با تمام این افراد همگی با هم شهید میشویم هنوز ستون نیروها حرکت نکرده بود که جواد محمدی خودش را به من رساند. 🔷️او کارها را پیگیری میکرد سریع پیش من آمد و گفت: الان داریم میریم برا عملیات و خیلی حساسیت منطقه بالاست. او به گونه ای میخواست من را از همراهی با نیروها منصرف کند بعد کمی برایم از سختی کار .گفت من هم به او گفتم چند نفر از این بچه ها فردا شهید میشوند از جمله دوستانی که با هم بودیم من هم میخواهم با آنها باشم بلکه به خاطر آنها، ما هم توفیق داشته باشیم. 🔷️دوباره تأکید کردم تمام کسانی که آن شب با هم بودیم شهید می شوند ان شاء الله آن طرف با هم خواهیم بود 🔷️دستور حرکت صادر شد جواد محمدی را میدیدم که از دور حواسش به من هست نمیدانستم چه در فکرش میگذرد نیروها حرکت کردند. من از ساعتها قبل آماده بودم سرستون ایستاده بودم و با آمادگی کامل میخواستم اولین نفر باشم که پرواز میکند. 🔷️هنوز چند قدمی نرفته بودیم که جواد محمدی با موتور جلو آمد و مرا صدا کرد خیلی جدی :گفت سوار شو که باید از یک طرف دیگه خط شکن محور باشی باید حرفش را قبول میکردم من هم خوشحال، سوار موتور جواد شدم. ده دقیقه ای رفتیم تا به یک تپه رسیدیم به من :گفت پیاده شو. زود باش 🔷️بعد جواد داد زد سید یحیی بیا سید یحیی سریع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم اینجا کجاست خط کجاست؟ نیروها کجایند؟ جواد هم :گفت این آرپی جی رو بگیر و برو بالای تپه اونجا بچه ها تو رو توجیه میکنن رفتم بالای تپه و جواد با موتور برگشت این منطقه خیلی آروم بود تعجب کردم از چند نفری که در سنگر حضور داشتم پرسیدم باید چیکار کنیم خط دشمن کجاست؟ 🔷️ یکی از آنها گفت: بگیر .بشین اینجا خط پدافندی است باید فقط مراقب حرکات دشمن باشیم تازه فهمیدم که جواد محمدی چیکار کرده روز بعد که عملیات تمام شد وقتی جواد محمدی را دیدم گفتم خدا بگم چیکارت بکنه برا چی من رو بردی پشت خط ؟! 🔷️او هم لبخندی زد و گفت تو فعلاً نباید شهید بشی. باید برای مردم بگویی که آن طرف چه خبر است مردم معاد رو فراموش کرده اند. برای همین جایی بردمت که از خط دور باشی اما رفقای ما آن شب به خط دشمن زدند سجاد مرادی و سید یحیی براتی که سرستون قرار گرفتند اولین شهدا بودند بعد مرتضی زارع بعد شاهسنایی و عبدالمهدی و... 🔷️در طی مدت کوتاهی تمام رفقای ما که با هم بودیم همگی پرکشیدند و رفتند. درست همانطور که قبلا دیده بودم جواد محمدی هم سال بعد به آنها ملحق شد بچه های اصفهان را به ایران منتقل کردند من هم با دست خالی از میان مدافعان حرم به ایران برگشتم با حسرتی که هنوز اعماق وجودم را آزار میداد 🖇...‌.....‌‌✏...‌‌‌‌.......ادامه دارد تهیه و تنظیم:فاطمه رضایی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
🔴یک ماه از صدور فتوای رهبر گذشت... ⏪قضاوت تاریخ درباره ما چیست وقتی.... ‌ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا