⭕️ «شهروند»: حول و حوش ساعت چهار صبح، دیدم از داخل بن بست مان، سر و صدای دویدن و نفس زدن و چیزی شبیه درگیری میاد. راستش اولش ترسیدم برم بیرون ولی وقتی دیدم قضیه انگار بیخ پیدا کرده، تمام شجاعت نداشته ام را جمع کردم و رفتم بیرون.
حدس می زدم نیروی انتظامی، سارقی را تعقیب کرده و داخل بن بست گیرش انداخته یا یکی از همسایه ها با کسی دعوایش شده باشه. در را که باز کردم، وحشتم بیشتر شد ولی چاره ای نبود و پام روی بیل مونده بود؛ یکی خوابیده بود زیر خودروی همسایه و یکی هم کنار دستش، با چوب بلندی داشت تقلا می کرد.
مطمئن شدم قضیه #زورگیری است و خودم را برای چند مشت و لگد و شاید هم مقادیری تیزی آماده کردم.
صداشون زدم. اون که ایستاده بود، برگشت. دیدم به زور بیست سالش تمام شده. شجاعتم تقویت شد و رفتم جلو. اون یکی هم از زیر خودرو اومد بیرون. هم سن و سال رفیقش.
گفتند دارند گربه می گیرند! گفتند یه گل باقالی خوشگل رفته زیر خودرو. با توپ و تشر از کوچه بیرون شان کردم ولی چند دقیقه بعد و این بار با سر و صدای کمتر، دوباره برگشتند و دوباره من را حاضر دیدند.
چند دقیقه بعد که می رفتم بروم سر کار، چند کوچه اون طرف تر دیدم که هنوز مشغول تلاش اند. می گفتند شاگرد یه بستنی فروشی اند و توی مسیر برگشت به خانه، #گربه می گیرند تا دونه ای سی تا چهل هزار تومان بفروشند.
#نجف_آباد
#نجف_آباد_نیوز
🆔 @najafabadnews_ir
🆔 http://najafabadnews.ir
🆔https://www.instagram.com/najafabadnews_ir2/