eitaa logo
نجوای عاشقانه(کانال تخصصی روانشناسی و تربیت خانواده ).
330 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
💞 آرامش 💖 💌 این کانال مختص تمام مردان و بانوان سرزمینم ایران است که دنبال آرامش الهی هستند. 👪👪 آرامش در خانه ای است که با یاد خدا مملو شده باشد و اهل خانه به هم عشق بورزند و نماز کلید این آرامش‌ است.😍
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ در روایات و احادیث معتبر طبی این بیماریهای مفید خوانده شده و هر چند درمان های آنها نیز ذکر شده ولی از طرف دیگر توصیه شده که شخص با آنها مدارا کند. ◽️امام رضا ع :  از چهار چیز ناخرسند نشوید زیرا چهار فایده دارد: ◽️از زکام ناخرسند نشوید زیرا جذام را قطع می کند. ◽️از چشم درد ناخرسند نشوید زیرا رگهای کوری را قطع می کند. ◽️از سرفه ناخرسند نشوید زیرا فلج را قطع می کند. ◽️از دملها ناخرسند نشوید زیرا رگهای پیسی را قطع می کند. 🔷↫ سرماخوردگی بدن را تقویت و سیستم ایمنی بدن را فعال میکند و بدن را در برابر بسیاری از بیماریها بیمه میکند که کمترین آن جذام است 🔷↫ سرفه ایمنی از فلج است و فلجی به معنای بسیاری بیماریها از قبیل ام اس. ای ال اس. میوپاتی. فلج و سکته مغزی. تحلیل عضلات و … 🔷↫ التهاب چشم ایمنی از کوری و یا حداقل ایمنی در برابر تضعیف چشم است ↫ جوش و دمل ایمنی از بیماری زشت پیسی یا برص است. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
💢 🔹شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت:آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت:آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
💌 راه خلاصی از تنهایی و افسردگی کانال تربیتی نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده @najva14) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
✅ ارزش و ثوابِ "صبر" در برابر مصیبت‌ها روزی جمعی از مردم به خاطر نیامدن باران که قحطی به همراه داشت، تصمیم گرفتند نزد حضرت نوح(ع) بروند و از او بخواهند دعا کند تا بلکه باران ببارد، وقتی به در خانه رسیدند، در را زدند، زن نوح(ع) از خانه بیرون آمد. آنها گفتند: نوح کجاست؟ ما آمده‌ایم از او بخواهیم دعا کند تا باران ببارد. زن گفت: اگردعای نوح مستجاب می‌شد، برای خود ما دعا می‌کرد که وضع زندگیمان خوب شود. او اکنون به بیابان رفته تا هیزم جمع کند و بفروشد و آن چنان مقامی هم ندارد که دعایش مستجاب گردد. آنها به بیابان رفتند، ناگهان دیدند که نوح هیزم به پشت گرفته به آن حضرت گفتند: دعا کن تا باران بیاید، قحطی همه جا را گرفته است. نوح(ع) دعا کرد و باران آمد. آنها به نوح(ع) گفتند: تو که این‌گونه مستجاب‌الدعوه هستی چرا در مورد زن خودت نفرین نمی‌کنی که مثلاً از خانه‌ات بیرون رود و مجازات شود و پشت سرت بدگویی نکند. حضرت نوح(ع) در پاسخ فرمود: ارزش و ثواب تحمل و صبر با چنین زنی، بهتر از آن است که با نفرین، او را به مجازات برسانم. 📗 قصه‌های قرآن، درودگر، ص16 |کیهان کانال تربیتی نجوای عاشقانه(نمازوتربیت ومباحث روانشناسی وخانواده) @najva) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
پادشاهی را وزیری عاقل بود كه از وزارت دست برداشت! پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست ؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است... پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب : اول آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز حکم به نشستن می‌کند ! دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم ، اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوارند.... سوم: آنکه تو خواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند ! چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد ،اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسب نخواهد رسید... پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می‌کنم و اومی بخشاید! کانال تربیتی نجوای عاشقانه( نماز وتربیت ومباحث روانشناسی خانواده ) @najva) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
✨﷽✨ 📌 جشن عروسی... ✍ دخترک شاد بود. آخر شب عروسی‌اش بود. از همان شب‌هایی که هزار شب نمی‌شود، مراسم عروسی در بهترین تالار شهر برگزار شد. آخرِ شب، آن‌قدر غذاهای مختلف دور ریخته شد که با نصفش می‌شد تمام محله‌های فقیرنشین شهر را سیر کرد. دخترک به خانهٔ بخت رفت و نشنید صدای دل‌هایی که در حسرتِ داشتن چنین جشن‌هایی شکست… رفت و ندید اشک‌های حلقه‌زده در چشمان پدری که درآمدش به او اجازهٔ گرفتن چنین جشنی را برای فرزندش نمی‌داد. دخترک خسته بود و رفت… و نشنید صدای امامش را... و دخترک چه ساده حضور چنین مهمان ارجمندی را در بهترین روز زندگی‌اش از دست داد. راستی او به بهای چه چیزی، همه‌چیز را از دست داد؟ آن شب، رویایی بود، اما نه آن‌قدر که فکرش را می‌کرد. حالا با خود فکر می‌کرد، آیا این همان چیزی بود که واقعاً می‌خواست؟ پس چرا اکنون به آرامش و لذتی که به دنبالش بود نرسیده است؟ چرا هنوز تشنه است و جشن را چیزی جز سراب نمی‌پندارد؟ به راستی او چه می‌خواهد؟ چه چیزی کم دارد؟ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🤲 کانال تربیتی و نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده) @najva 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
رخت زیبای آسمانی را خواهرم با غرور برسر کن نه خجالت بکش نه غمگین باش چادرت ارزش است باور کن 🔻 کشکول معنوی🔻 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 کانال تربیتی و نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
🌺🍃ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ. ﯾﮏ ﺭﻭﺯ که به تنهایی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭفته بود در ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ او ﺩﺭ ﺩﺍﺧﻞ سردخانه گیر افتاد. آخر وقت کاری بود. 🌺🍃ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﯿﻎ ﺩﺍﺩ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ.ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻋﺖ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯﻧﺪﻧﺪ. 🌺🍃ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: «ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ‌ﺁﯾﻨﺪ ﻭﻣﯽ‌ﺭﻭﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﻼﻡ ﻭ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻣﯽﮐﻨﯽ و ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽﺷﻮﯼ. 🌺🍃ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻥ تو ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻡ. 🌺🍃برای همین ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮﯼ ﺑﺰﻧﻢ. ﻣﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ.» 🌺🍃ﻣﺘﻮﺍﺿﻊ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﻤﺎﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ. ﺳﻌﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗأﺛﯿﺮ ﻣﺜﺒﺘﯽ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﻤﺎﻥ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎً ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ. اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 کانال تربیتی نجوای عاشقانه(نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 @najva 14
‌ 🟣کوری در محشر یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟ گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد . ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم . آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است. 📚 داستانهاي شگفت/ شهید دستغيب ص 292 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 کانال تربیتی نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی خانواده) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 @najva14
کانال تربیتی نجوای عاشقانه ( نمازوتربیتومباحث روانشناسی) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 @najva14
••• ✨🌙✨ • بچه ها حضرت موسی راحت ترین مرگ رو داشته چون مث اینکه حضرت عزراییل از هر سمت بدنشون که میخواستن جونشون رو بگیرن حضرت موسی میگفته مثلا از دهنم؟دهنی که بی واسطه با الله حرف زده؟ یا از دستم؟دستی که تورات رو گرفته؟ • خلاصه جناب عزراییل اخرش یدونه نارنج خوشبو داد و بعد از استشمام ایشون روحشون از تنشون جدا شد... ..🔥.. • حالا اینجارو داشته باش👇🏻 فرشته ها بعد مرگِ ایشون ازشون پرسیدن مردن شما که انقد اسون بود رو چطور دیدید؟ ایشون فرمودن: مرگ رو مث گوسفندی که زنده زنده پوستشو بکنن دیدم • توی جلسات متعدد ایت الله علوی تهرانی بعد از نقل این روایت یه چیز دلنشین میگن... • گفتن.. : میدونی تنها راهِ فرار از دردِ مرگ چیه؟؟ فقط کافیه یکم حُبّ حضرت زهرا رو توی سینت پیدا کنن :).. • فكرشو كن... اون لحظه كه دارى درد ميكشى یكـ لحظه يكى دستتو بگيره و نجاتت بده :) • جان. حکایت های زیبا و پند آموز 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 کانال‌ تربیتی نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 @najva14
📚 داستان کوتاه ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند. پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را طراحی کرد، با خودش گفت « من از او می پرسم حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است، من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای، او لابد غذا یا دارویی را نام می برد، آنوقت من می گویم نوش جانت باشد پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق می شناسیم. مرد ناشنوا با همین حساب و کتاب ها سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید پرسید، حالت چه طور است؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم، ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید چه می خوری؟ بیمار پاسخ داد زهر! زهر کشنده! ناشنوا گفت نوش جانت باشد، راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت عزرائیل! ناشنوا گفت طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. و سرانجام از عیادت دل کند و برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن من است که البته طبیعتا همسایه نشنید و از ذوقش برای آن عیادت بی نظیر کم نشد. شاعر در این حکایت می گوید بسیاری از مردم در ارتباط با خداوند و یکدیگر، به شیوه ای رفتار می کنند که گرچه به خیال خودشان پسندیده است و باعث تحکم رابطه می شود اما تاثیر کاملاً برعکس دارد. کانال تربیتی و نجوای عاشقانه(نمازوتربیت ومباحث روانشناسی) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 @najva14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نا امنی روانی در کودک 🔺سخن سدید؛ جایی که زندگی شیرین می‌شود کانال تربیتی نجوای عاشقانه ( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 @najva14
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
مؤمن⇦حکم خدا رو میدونه و عمل میکنه. جاهل⇦حکم خدا رو نمیدونه و عمل نمیکنه. فاسق⇦حکم خدا رو میدونه ولی عمل نمیکنه. مرز بین مؤمن و فاسق؛ عمله اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 کانال تربیتی و نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 @najva14
‌ 📚داستان کوتاه و پندآموز مردی داشت گوسفندی را از کامیون پایین می آورد تا آن را برای روز عید قربانی کند . گوسفند ازدست مرد جدا شد و فرار کرد.مردشروع کردبه دنبال کردن گوسفند تا اینکه گوسفند وارد خانه یتیمان فقیری شد . عادت مادرشان این بود که هر روز کنار در می ایستاد و منتظر می ماند تا کسی غذا و صدقه ای را برایشان بگذارد و او هم بردارد. همسایه ها هم به آن عادت کرده بودند. هنگامی که گوسفند وارد حیاط شد مادر یتیمان بیرون آمد و نگاه کرد .ناگهان همسای شان ابو محمد را دید که خسته و کوفته کنار در ایستاده . زن گفت ای ابو محمد خداوند صدقه ات را قبول کند .او خیال کرد که مرد گوسفند را به عنوان صدقه برای یتیمان آورده .مرد هم نتوانست چیزی بگوید جز اینکه گفت :خدا قبول می کند. ای خواهرم مرا به خاطر کمکاری و کوتاهی در حق یتیمانت ببخش. بعدا مرد رو به قبله کرد و گفت خدایا ازم قبول کن. روز بعد مرد بیرون رفت تا گوسفند دیگری را بخرد و قربانی کند. کامیونی پر از گوسفند دید که ایستاده . گوسفندی چاق و چنبه تر از گوسفند قبلی انتخاب کرد. فروشنده گفت بگیر و قبول کن و دیگه با هم منازعه نکنیم. مرد گوسفند را برد وسوار ماشین کرد. برگشت تا قیمتش را حساب کند .فروشنده گفت این گوسفند مجانی است و دلیلش هم این است که امسال خداوند بچه گوسفندان زیادی به من ارزانی نمود و نذر کردم که اگر گوسفندان زیادی داشتم به اولین مشتری که به او گوسفند بفروشم هدیه باشد . پس این نصیب توست ... صدقه را بنگر که چه چیزیست!! صدقه دهید چونکه کفن بدون جیب است .... کانال تربیتی نجوای عاشقانه(نمازوتربیت ومباحث روانشناسی ) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
🍁 🌼🍃 دو متن کوتاه وزیباکه، ارزش صد بار خوندن داره!👇 1- از دیگران شکایت نمی کنم بلکه خودم را تغییر می دهم، چرا که کفش پوشیدن راحت تر از فرش کردن دنیاست🌼🍃 2-مبارزه انسان را داغ می کند و تجربه انسان را پخته می کند! هرداغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته اى ديگر خام نمي شود!🌼 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز وتربیت و مباحث روانشناسی ) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
پس از 11 سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد، بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد. پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت. وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه به زبان آورد. فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟ شوهر فقط گفت: عزیزم دوستت دارم عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال بود.هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. به علاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد. 🌟درس ِ اخلاقی : گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک روخداد صرف می کنیم،چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنج هایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید. اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت. حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید، حاد نیستند ! کانال تربیتی نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
گوهر شاد یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود. او می خواست در کنار حرم امام رضا (ع) مسجدى بنا کند . به همه کارگران و معماران اعلام کرد دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى شرطش این است که فقط با وضو کار کنید و در حال کار با یکدیگر مجادله و بد زبانى نکنید و با احترام رفتار کنید. او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد می‌آورند علاوه بر دستور قبلى گفت سر راه حیوانات آب و علوفه قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که تشنه و گرسنه بودند آب و علف بخورند . بر آنها بار سنگین نزنید و آنها را اذیت نکنید . اما من مزد شما را دو برابر مى دهم .. گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به مسجد میرفت؛ روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى چهره او را دید . جوان بیچاره دل از کف داد و عشق گوهرشاد صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به مرگ نزدیک کرد. چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را جویا شد . به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به عیادت او رفت.. چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید تصمیم گرفت جریان را به گوش ملکه گوهرشاد برساند . وگفت اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست. او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر عکس العمل گوهرشاد بود. ملکه بعد از شنیدن این حرف با خوشرویى گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از ناراحتى یک بنده خدا جلوگیرى کنیم؟ و به مادرش گفت برو به پسرت بگو من براى ازدواج با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد . یکى اینکه مهر من چهل روز اعتکاف توست در این مسجد تازه ساز . اگر قبول دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط نماز و عبادت خدا را به جاى آور. و شرط دیگر این است که بعد از آماده شدن تو . من باید از شوهرم طلاق بگیرم . حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن. جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این مژده درمان شد و گفت چهل روز که چیزى نیست اگر چهل سال هم بگویى حاضرم . جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به امید اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد باشد . روز چهلم گوهر شاد قاصدى فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد . قاصد به جوان گفت فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه منتظر است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد . جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به نماز پرداخته و حالا پس از چهل روز حلاوت نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد : به گوهر شاد خانم بگوید اولا از شما ممنونم و دوم اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم. قاصد گفت منظورت چیست؟ مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى ؟؟ جوان گفت آنوقت که عشق گوهرشاد من را بیمار و بى تاب کرد هنوز با معشوق حقیقى آشنا نشده بودم ، ولى اکنون دلم به عشق خدا مى تپد و جز او معشوقى نمى خواهم . من با خدا مانوس شدم و فقط با او آرام میگیرم. اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند آشنا کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم . و آن جوان شد اولین پیش نماز مسجد گوهر شاد و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک فقیه کامل و او کسی نیست جز آیت اله شیخ محمد صادق همدانی. گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد مشهد است . کانال حکایت های زیبا و پندآموز 📜 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نمازوتربیت ومباحثروانشناسی) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva
💕ربطی ندارد متاهلی یا مجرد؛ زنی یا مرد مکث را تمرین کن گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش می‌کنیم... گاهی آرامش داریم، خودمان خرابش می‌کنیم گاهی خیلی چیزها را داریم اما محو تماشای نداشته‌هایمان می شویم... گاهی حالمان خوب است اما با نگرانی فردا خرابش می کنیم... گاهی میشود بخشید اما با انتقام ادامه اش می دهیم... گاهی میشود ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم... گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه می دهیم... و گاهی؛ گاهی؛ گاهی تمام عمر اشتباه میکنیم و نمی دانیم یا نمی خواهیم که بدانیم... کاش بیشتر مراقب خودمان، تصمیماتمان و گاهی؛ "گاهی‌های" زندگیمان باشیم کاش یادمان نرود که فقط یک بار زنده ایم و زندگی می کنیم. فقط یک بار شاید این‌گونه درک بهتر و درست‌تری از زندگی پیدا کنیم کانال تربیتی نجوای عاشقانه(نمازوتربیت ومباحث روانشناسی) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva
(خانم دکتر در حالیکه بشدت گریه می‌کرد، سؤال کرد: حاج آقا مگر امام حسین علیه السلام فرزند ۶ماهه داشتند؟ چرا تیر ۳شعبه به گلویش زده بودند؟) من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم: بله، ولی این سؤال‌ها را نپرس... ایـن‌ها روضه‌های سوزناکی است که جگر انسان را کباب می‌کند. اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره پرسید:چرا تیر 3شعبه به گلوی این طفل زدند؟😭 گفتم:چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید و میجنگید خودتان این بچه را بگیرید و سیراب کنید. خانم دکتر در حالیکه بسیار منقلب شده بود و هق هق گریه می‌کرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست آب دادن به طفل 6ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان، با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ می‌دهند؟! حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!! و بلند بلند گریه می کرد... به برکت سید الشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران می‌گفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست... بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضرشد برگردد. بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم، روزی وارد مطبش شدم، دیدم که عکس‌ها و نوشته‌هایی بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود. آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سید الشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند. با خوش‌رویی از من پذیرایی کرد و گفت: باور نمی‌کنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم، امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم اثری عجیب داده اند چرا که من با همان نگاه اول درد و مرض اطفال را تشخیص می‌دهم و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمی‌فرستم و با اولین نسخه مریض‌ها خوب می‌شوند، فقط به برکت آقای مظلوم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام 📕کتاب خروش خدا صفحه 83📕 علیرضا ثبتی گجوان 💟خدایا به خون گلوی حضرت علی اصغر علیه السلام، خون آن مظلومی که به فرموده امام صادق علیه السلام "اگر یک قطره از آن بر روی زمین ریخته می شد، خداوند قهار بساط زمین و آسمان را جمع می کرد" قَسَمت می‌دهیم آخرین خلیفه و جانشینت را در عالم، ظاهر بفرما آمین یا رب العالمین... اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 کانال تربیتی نجوای عاشقانه(نماز وتربیت و مباحث روانشناسشی ) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 @najva14
🌹🍃 در هیاهوی زندگی دریافتم ، چه بسیار دویدن‌ها که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم ... چه بسیار غصه‌ها که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالی که قصه‌ای کودکانه بیش نبود ... دریافتم ، کسی هست که اگر بخواهد "می‌شود" و اگر نخواهد "نمی‌شود" به همین سادگی ... کاش نه می‌دویدم و نه غصه می‌خوردم کانال تربیتی نجوای عاشقانه( نمازوتربیت ومباحث روانشناسی) 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
بچه ها برای رقابت ما بادیگران آفریده نشده اند. هرچقدر رقابت بیشتر، فشارروی کودک بیشتر چه اشکالی دارد اتاق کودک ساده باشد لباس کودک معمولی باشد درسش درمدرسه متوسط باشد؟ درعوض روح وروانش شادوسالم باشد. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14
❖ تو "مهربان باش" بگذار 🍂🌺 بگویند ساده است فراموش کار است، زود میبخشد سال هاست دیگر کسی در این سرزمین، ساده نیست اما تو تغییر نکن ! تو خودت باش و نشان بده آدمیّت هنوز نفس میکشد.🍂🌺 💟 @FarzandaneBeheshti 💟
تو"مهربان باش " بگذار بگویند ساده است فراموش کاراست، زود می بخشد سال ها ست دیگر کسی دراین سرزمین، ساده نیست اما تو تغییر نکن! تو خودت باش ونشان بده آدمیت هنوز نفس می کشد. 🌺🍃 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 @najva14