eitaa logo
نجوای عاشقانه(کانال تخصصی روانشناسی و تربیت خانواده ).
330 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
8 فایل
💞 آرامش 💖 💌 این کانال مختص تمام مردان و بانوان سرزمینم ایران است که دنبال آرامش الهی هستند. 👪👪 آرامش در خانه ای است که با یاد خدا مملو شده باشد و اهل خانه به هم عشق بورزند و نماز کلید این آرامش‌ است.😍
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 روزی زنی روستایی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى کرد، براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دستهایش را کجا بگذارد، که ناگهان شوهرش گفت: مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه ی راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند. شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. شوهر، همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نشد که گفتن همان جمله ساده "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى در قلب همسرش ایجاد کرده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است. عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرفهای دلتان را بیان کنید. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مراوریدی در صدف (حجاب و تربیت ) @moorvarid
: طلسم شیخ بهایی در حرم امام رضا علیه السلام شیخ سفارش‌های لازم را به معمارانِ حرم كرد، كه كار را متوقف نكنند و ساخت حرم را پیش برده و به اتمام برسانند؛ به جز سر در دروازه اصلی حرم (دروازه ورودی به ضریحِ مقدس، نه دروازه صحن) چرا كه شیخ در نظر داشته روی آن كتیبه‌ای را كه از اشعار خودش بوده نصب نماید. رسم است بر سر در اصلی یا دروازه ورودی به حرم ائمه اطهار (ع) و حتی امامزادگان مطهر، كتیبه‌ای نصب می‌شود و در شأن آن بزرگوار روایت، جمله یا شعری نوشته می‌شود. شیخ عازم سفر می شود و مسافرتش به درازا می‌كشد و بیش از زمان پیش بینی شده برمی گردد. هنگامی که باز می‌گردد بلافاصله به جهت سركشی كارهای ساخت و ساز به حرم مطهر می‌رود و در کمال تعجب می‌بیند كه ساخت حرم به پایان رسیده، سر در اصلی تمام شده و مردم در حال رفت و آمد به حرم مطهر هستند. شیخ با دیدن این صحنه، بسیار ناراحت می‌شود و به معماران اعتراض می‌كند كه «چرا منتظر آمدن من نماندید؟ چرا صبر نكردید؟» مسؤل ساخت عرض می‌كند: «ما می‌خواستیم صبر كنیم تا شما بیایید، اما تولیت حرم نزد ما آمدند و بسیار تأكید كردند كه باید ساخت حرم هر چه سریع‌تر به پایان برسد. هرچه به او گفتیم كه باید شیخ بیاید و خود بر ساخت سر در دروازه نظارت مستقیم داشته باشد، قبول نكردند. وقتی زیاد اصرار كردیم، گفتند: كسی دستور اتمام كار را داده كه از شیخ خیلی بالا‌تر و بزرگ‌تر است. ما باز هم اصرار كردیم و خواستیم صبر كرده، منتظر شما بمانیم. در این زمان تولیت حرم گفتند: خود آقا امام رضا (ع) دستور اتمام كار را داده‌اند. شیخ بهایی قدس سره هم‌ راه مسؤل ساخت پروژه و معماران نزد تولیت حرم می‌روند و از تولیت در این مورد توضیح می‌خواهند، تولیت حرم نقل می‌كند: چند شب پی در پی آقا امام رضا (ع) به خواب من آمده و فرمودند: «كتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ‌گاه به روی كسی بسته نمی‌شود و هر كس بخواهد می‌تواند بیاید». شیخ با شنیدن این حرف، اشك از چشمانش جاری می‌شود و به سمت ضریح می‌رود و ذكر «یا ستار العیوب» بر لبانش جاری می‌شود. سپس در كنار ضریح آن قدر گریه می‌كند تا از هوش می‌رود. پس از به هوش آمدن خود چنین تعریف می‌كند: من می‌خواستم یكی از طلسم‌ها را به صورت كتیبه‌ای بر سر در ورودی حرم بزنم، تا به این وسیله ادم های گناهکار نتوانند وارد حرم مطهر وضریح مقدسِ حضرت رضا (ع) شوند، اما خود آقا نپذیرفتند و در خواب به تولیت آستان از این اقدام ابراز نارضایتی فرمودند. پی نوشت: دیدم همه جا بر درد و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید.. 📚منبع: پایگاه اطلاع رسانی حج 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
👇👇👇😔😔😔😔👇👇👇 ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم. ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد..بدجور زخم شد. خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد. اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم دوستی که مثل خانوادم بود. دوستی که بهش اعتماد داشتم. تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود. چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد. یادم نمیاد سر چی. یادم نمیاد کی مقصر بود. فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم. وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد. کاری به توپ نداشت. اومد که  زخمم رو بزنه. زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد... چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم.ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه. از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره،  زخم داره،  بهش میگم هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست. نذار بفهمه چی نابودت می کنه..شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! دردت رو واسه خودت نگه دار. میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو میمونی و درد و درد و درد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
یک روز در حالی که به شدت گرسنه بودم وارد رستوران شدم و گوشه‌ای نشستم، امیدوار بودم در فرصت غذا بتوانم کارهاى کامپيوتريم را هم انجام دهم، غذا را سفارش دادم و لپ تاپم را روشن کردم می خواستم شروع به کار کنم که ناگهان صدای بچگانه‌ای مرا از جایم تکان داد: ➕ آقا شما پول خرد دارید؟ ➖ ندارم، بچه... ➕ من فقط میخواهم یک نان بخرم. ➖ باشه خودم یک نان برای تو میخرم. در صندوق پست الکترونیکی نامه های جدید زیادی داشتم و مشغول باز کردن و خواندن آن‌ها بودم که صدا دوباره گفت: ➕ آقا، ممکن است کمی کره و پنیر هم برای من بگیرید می‌خواهم با نان بخورم. ➖ باشه اما مزاحم من نشو سرم شلوغه غذای من را آوردند و برای آن پسر بچه هم غذا سفارش دادم خدمتکار از من پرسید که آیا او را از رستوران بیرون کند؟ مانع او شدم و گفتم اشکال نداره همین جا بمونه ، بعد از چند دقیقه پسرک که در مقابل من نشسته بود پرسید: ➕ آقا دارید چه کار می کنید؟ ➖ نامه های الکترونیکیم را چک می‌کنم یعنی پیام هایی که دیگران از طریق شبکه اینترنت برای من ارسال کردند ، مثل نامه است اما از طریق اینترنت فرستاده می شود. می دانستم او چیزی درباره اینترنت و حرف‌هایی که من میزنم نمی‌فهمد اما امیدوار بودم هر چه زودتر دست از سوال هایش بردارد و رهایم کند ➕ آقا شما شبکه اینترنت دارید؟ ➖ بله در دنیای امروز اینترنت مهم است ➕ شبکه اینترنت چیست؟ ➖ جایی است که در آنجا می‌توانیم چیزهایی مثل خبر و کتاب را بخوانیم، موسیقی بشنویم، فیلم ببینیم و با دوستان جدیدی آشنا بشویم .... در این دنیای مجازی همه چیز وجود دارد !! ➕ مجازی یعنی چه؟؟ سعی می کردم با ساده‌ترین کلمه ها به او توضیح بدهم هر چند که می دانستم زیاد متوجه نمی شود، فقط می خواستم بعد با آسودگی غذایم را بخورم ➖ چیزهای مجازی یعنی چیزهایی که نمی‌توانیم آن‌ها را لمس کنیم یا با حواسمان آن‌ها را تجربه کنیم اما در همین دنیای مجازی می‌توانیم به تخیلات خودمان باور داشته باشیم ➕ چقدر خوب من هم مجازی را دوست دارم ➖ ببینم پسر تو معنی مجازی را فهمیدی؟ ➕ آره آقا من در دنیای مجازی زندگی می‌کنم ➖ مگر تو هم کامپیوتر داری؟ ➕ نه اما دنیای من همین طور است مثل یک دنیای مجازی... مادرم هر صبح تا دیروقت بیرون از خانه کار می کند. من هر روز مواظب برادر کوچکم هستم و هر وقت گرسنه یا تشنه باشد من به او آب می دهم و به دروغ به او می‌گویم که آش است، پدرم خیلی وقت پیش زندانی شد، من قبلا فکر می کردم که خانواده یعنی جایی که همه باهم در یک خانه زندگی می‌کنند و غذای زیادی دارند، فکر می کردم که هر روز می توانم به مدرسه بروم و دکتر بشوم... آقا این یک دنیای مجازی است نه؟؟ رایانه‌ام را خاموش کردم و نتوانستم مانع ریختن اشک هایم بشوم ، پس از این‌که پسرک غذایش را خورد حساب کردم و پولی به او دادم، او لبخندی به من زد که در تمام زندگیم خیلی کم لبخندی مثل آن را دیده بودم، گفت: ➕ ممنونم آقا ... شما آدم خوبی هستید. احساس کردم ما هر روز مدت زیادی در دنیای مسخره مجازی زندگی می کنیم اما به خیلی از حقیقت‌های بی‌رحم اطراف توجهی نمی‌کنیم !! 🌷🌹🌷🌹🌷 @najva14