eitaa logo
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
353 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
5.4هزار ویدیو
162 فایل
یانورَڪُلِّ‌نور...! :)☀️ تا‌ ڪه‌ آید‌ بھـ‌ جهان‌ عشق‌ و امید آورد‌ او بگذرد دوره غــم دورِ جدید آورد اوツ • . شࢪایط ٺبادل وکپے کانال رو بخونید⇩⇩ @sharayetnajvaye_noorr جهٺ انٺقاد وپیشنهاد در خدمٺم⇩⇩ بخاطر دلایلی کلا برداشته شد((:
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#بیوگرافی🎈 #شهدا_شناسی🕊 نام نام خانوادگی: عبدالحمید دیالمه تاریخ تولد :شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۳۳ تهران ش
... به سبک شهدا 🌸 وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱۳:۴۵ دقیقه بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی می‌گشتم تو صف تا بتونم سریعتر غذا بگیرم. شخصی رو دیدم که چهره‌ای آشنا داشت و قیافه‌ای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون رو بهش دادم و گفتم: برای من هم بگیر! چند لحظه بعد نوبتش شد و ژتون منو داد و یک ظرف غذا گرفت. و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و تو صف ایستاد! گفتم: چرا این کار رو کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت : من یک حق داشتم و ازش استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم. حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم. این لحظه‌ای بود که بهش سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگیم تغییر کرد... ، نماینده اولین دوره مجلس . ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#شهدا_شناسی🕊 #بیوگرافی🎈 نام و نام خانوادگی: محمودرضا بیضایی تاریخ تولد: ۱۳۶۰/۹/۱۸ محل تولد: تبریز ت
| | . شهید محمود بیضایے قبل از ازدواجش همیشہ‌دوست‌داشت ڪہ در آینده دخترے داشتہ باشہ و اسمشو کوثر بذاره. بعد از ازدواجش‌هم‌خدا بهش‌دختر داد و اسمشو ڪوثر گذاشت.شب یکےاز عملیات‌ها بهش گفتند ڪہ امکان تماس با خانواده هست نمیخواےصداےڪوثر کوچولوت رو بشنوے؟ گفت: از ڪوثرم گذشتم. . . . *خدایا میخواهم از دیدن غیر تو کور شوم و از درڪ غیرتو کہ غفلت‌بار است عاجز‌ باشم مرا عاشق خود ڪن ڪہ دیگر جز تو را نبینم. . .* . . 🦋| | 📿| | . ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#شهدا_شناسی🕊 #بیوگرافی🎈 نام و نام خانوادگی:محمد ابراهیم همت تاریخ تولد:۱۳۳۴/۱/۱۲ محل تولد:شهرضا تار
🥀 هر وقت ‌ميخواست‌ برایِ بچـه هـا‌ یادگارى بنویسه مینوشت: [مَن کان لِله کانَ الله لَه] هرکى با‌خدا‌ باشہ‌ خدا‌ با‌ اوست . ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#شهدا_شناسی🕊 #شهیدانه🎈 نام و نام خانوادگی: محمدرضاتورجی‌زاده تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۰۴/۲۳ محل تولد: اصفها
رازسه‌شنبه‌شب‌ها (خاطره‌ی‌یکی‌ازهمرزمان‌شهید)   اولین روزهای سال 63 بود. نشسته بودم داخل چادر فرماندهی،جوان خوش سیمایی وارد شد. سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نیرو نمی خواهی!؟🤔 گفتم : تا ببینم کی باشه! گفت : محمـــد تــورجی! گفتم این محمد آقا کی هست؟ لبخندی زد و گفت:خودم هستم.😊 نگاهی به او کردم و گفتم :چیکار بلدی؟ گفت: بعضی وقت ها می خونم.🎤 گفتم اشکالی نداره،همین الآن بخون! همانجا نشست و کمی مداحی کرد. سوز درونی عجیبی داشت. صدایش هم زیبا بود. اشعاری در مورد حضرت زهـــــرا (س) خواند. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است. گفتم : به یک شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد. مدتی گذشت.🕔 محمد با من صحبت کرد و گفت: می خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم :باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد. بچه ها خیلی دوستش داشتند.❤ همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمـــد بودند. چند روز بعد گفتم محمـــد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی کرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سه شنبه ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی! با تعجب گفتم: چطــور؟😳 با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس!😄 قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی  از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از گردان بری! کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی! گفتم : صبــر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بذاری؟! اصلا بگو ببینم . بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری؟ اصرار می کرد که نگوید. من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی. بالأخره گفت. حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه شنبه ها از این جا می رم مسجد جمکــــران و تا عصر چهارشنبه بر می گردم. با تعجب نگاهش می کردم.😳 چیزی نگفتم. بعد ها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـــران را می رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گرد. یکبار همراهش رفتم. نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمــد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می کردم. می گفت: یکبــــار 14 بار ماشین 🚗 عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم!   . ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🥀 حسین آنقدر عاشق‌ابی‌عبدا...(ع) بود که سالی دو یا سه بار کربلا می رفت. خوش قلب و مهربان بود و همیشه سعی می کرد نمازش‌رااول‌وقت بخواند، اما مهمترین خصوصیات اخلاقی او که زبانزد همه بود خوش‌قولی اش بود. ولایت‌پذیری بودن هم از دیگر خصوصیت شهید بود.🥀🕊 . ʝøɪŋ↷ •⎢@motahare313yar⎟• به ๑مطهــره๑ بپیوندید☺️☝️🏻
🇮🇷|♡نجــوا؎ نـوࢪ♡|🇵🇸
#کپشن↓🍃
🎞 رفیق شهید: زنگ زد گفت: سامان همین الان وسایلتو جمع کن،دو روز بریم قــم... 🕌☺️ گفتم:"بابـک جان میشه چند روز دیگه بریم؟؟!🧐 گفت:"نــه همین الان!🙁 بااصرارم که بود دوتایی راه افتادیم از رشت رفتیم قــم اونجا ازش پرسیدم:"بابک اینهمه عجله و اصرار برای چی بود؟!؟"🤔😑 گفت:" برای‌فرار‌ازگنـاه‌! اگه میموندم رشت،دچار‌‌‌‌ ‌یه‌گناه‌میشدم... برای‌همین‌اومدم‌ به‌حضرت‌معصومه(س)‌پناه‌آوردم💔 🌱 🕊 . ⓙⓞⓘⓝ↯ 🕊|→❁⎨@najvaye_noorr ⃟🖤
همیشه وضو داشت. یه روز گفتم رضا چرا وقتی که پای سفره می‌شینی، وقتی می‌خوابی، وقتی از خونه بیرون میری اول وضو می‌گیری؟ گفت: وقتی کنار سفره می‌شینم، مهمان امیرالمومنینم شرم می‌کنم بدون وضو باشم، وقتی می‌خوابم یا بیرون میرم ممکنه از خواب بیدار نشم یا بر نگردم. هرکسی هم با وضو از این دنیا بره اجر شهید رو داره! می‌خوام از اجر شهید محروم نشم.. ✨ 🧔🏻‍♂ شهید رضا پورخسروانی ــــــــــــــــــــــ|…🇵🇸.|ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲اینستاگرام⇩⇩ hanifa_girls 📲ایتا⇩⇩ @najvaye_noorr