📚| بگو راوی بخواند...
ماجرای اهل بیت در شام است💔
که در یک نمایشنامه ساده و روان
اما
جذاب و دلنشین تعریف میشود...
خوب مخاطب را میبرد در اوج حادثه
و با چشم گریان💦🦋
و ذهنی روشن و پر نور بازمیگرداند...
💭📖| چند کلامی از ابتدای کتاب:
عِمران:
- چشم هایم کورند. دوباره نمی بینم.
پیرشامی:
- کاش چشم های من کور بودند ونمی دیدم.
عِمران:
- این سرزمین کجاست که مردمانش به چشم های کور مادرزاد حسادت می کنند! آیا تو ازمردمان این جایی؟! از اهالی شام؟!
پیرشامی:
- بگو دوزخ.
عِمران:
- دوزخ؟!
.
.
.
◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#بگو_راوی_بخواند
#جوان
#نمکتاب
╭┅──────┅╮
🖤 @namaktab_ir
╰┅──────┅╯
#کتاب_نیمه_ی_پنهان_ماه۷ :
کاظمی به روایت همسر شهید
✍️نویسنده: نفیسه ثبات
🌀انتشارات: #روایت_فتح
🔖#جوان
معرفی :
کتاب نیمه ی پنهان ماه۷: خاطرات عاشقانه💞 اززندگی شهید ناصر کاظمی
👥دو نفری که با هم زندگی کردند. هم دیگر را دوست داشتند و عزیز یک دیگر بودند.
یکی رفت برای دفاع از کشور و جانش💔را فدا کرد و دیگری هنوز دارد مبارزه💪 می کند.
این کتاب ها داستان زندگی عاشقانه💖 است.
کتاب نیمه ی پنهان ماه۷ خاطرات عاشقانه اززندگی شهید ناصر کاظمی است.
بریده کتاب:
ناصر آمد👣 دنبالم که با هم برویم کوه. رفتیم دربند، ناصر برایم تعریف کرده بود که دوران دانشجویی زیاد می رفته کوه.
چند ساعتی⏰که رفتیم، ناصر نشست روی یک تخته سنگ از خودش گفت: قول داد که توی زندگی نگذارد به من سخت بگذرد.
کمی با هم حرف زدیم.
هنوز خیلی با هم صمیمی نشده بودیم.
رویمان نمی شد راحت با هم حرف بزنیم.
موقع پایین آمدن شیب سر پایینی خیلی تند بود، چند بار نزدیک بود لیز بخورم و با سر بیایم پایین.
هر بار ناصر برگشت عقب، دستش را آورد🖐 جلو ولی زود دستش را کشید عقب.
بعدها بهم گفت: اون روز اون قدر جدی بودی که فکر کردم اگه دستت رو بگیرم یکی می خوابونی👊 تو گوشم. بالاخره رسیدیم پایین و بستنی خوردیم بعد هم رفتیم، گل مریم برای شام. جای دنج و آرومی🍃 بود.
ناصر این جور جاها رو خیلی خوب می شناخت، می گفت: نعمت های خدا برای مسلمون هاست،
بچه مسلمون باید جاهای شیک بره، غذاهای خوب بخوره، لباس های مناسب بپوشه.
توی مدتی که با ناصر زندگی کردم توی بهترین رستورانهای تهران غذا خوردم.☘️
ص41
◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب
#ستاره_درخشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_معرفی_کتاب
حاج قاسم
#حاج_قاسم
#جوان
#نرجس_شکوریان_فرد
🔶️🔸️او یک سردار بود🔸️🔶️
درون و برون مرز
هر اتفاقی برایش میافتاد..
🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️
میدانی حاجی جان!
یک قسمت از ترکشهایت بماند پای حساب
♦️کوچههای مدینه!♦️
درد پهلو و کمرت، باشد
♦️به نیابت از مادر!♦️
یک قسمت از ترکشهایت بماند پای حساب
♦️جگر تکه تکۀ حسن؛♦️
یک قسمت از ترکشهایت بماند پای
♦️روضۀ غریب مادر، حسین؛♦️
دستان قطع شدهات پیشکش
♦️علمدار!♦️
پاهای قطع شدهات، بدن تکه تکه شدهات، سر جدا شدهات؛
همهاش پای
♦️قاسم، علیاکبر، علیاصغر♦️
درد ترکشهایت آرزوی خودت بود؛
دردی که اماممان، حجةابنالحسن(ارواحنا له الفداه)
از حال مردمان میکشد.😔
از قلّت خوبان و کثرت دشمنان!
از دینداری بال پشهای مسلمانان
از گناهان مردمانش!😢
🍃و شهادت خوب عاقبتی است
برای یاران خالص و صادق ایشان🍃
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🎬 @namaktab_ir
╚════ ✾" ✾" ✾
🧐یادداشتهای یک رمان اینترنتی خوان
رمان اینترنتی
💢 #رمان_اینترنتی
3️⃣ #قسمت_سوم
🤯✍🏻اعتیاد می دانید چیست؟ یک عادت که خیلی بد است، ضرر دارد، بدبختت می کند، روز و عمرت را می سوزاند.
🌈✍🏻 من اما حس می کردم این از آن دسته هایی است که دارد روزم را رنگین کمان می کند و شب هایم را پرستاره.
🌍✍🏻 باور کنید همین هم هست که از 92 درصد دختران ایران زمین بپرسید، همین را می گویند که...
📚✍🏻به غیراز دوستانم، هدی و نرگس و مهدیه...
خودشان مثل من رمان خوان بودند و حال، چند روزی است که برای خواندن درسها برنامه ریخته اند و من را در منگنهی درس درمانی گذاشته اند.
🧕🏻✍🏻نرگس میگفت: هر ماشین شاسی بلندی که از کنارم میگذره، حس میکنم آرتان یا آرشام یا دانیار یا علیرضا و امیر و دانیال الآن پشت فرمان نشستند. باذوق سرک میکشم.
😒✍🏻 اغلب یک پیرمرد مو سپید یا یک مرد جاافتاده کچل پشت فرمانه؛ هرچند که من قیافه بگیرم مثل دخترهای رمان، اونها که نه دلبرند و نه دلداری برای من.
🙄✍🏻از این همه کنف شدن خسته شدم. جوون های دوروبرم دو زار پول ندارند. تهش یک موتور دارند یا یک پراید پیت حلبی.
خندهام میگیرد از استدلال نرگس.
💰✍🏻مهدیه هم میگوید: من که پولدار دوروبرم نیست، اما الآن دلم نمیخواد یک پسر پولدار بیاد خواستگاریم. بس که رمانهایی که خوندم پولدارهاشون، بدبختی هاشون گریهم رو درآورد. همین بابایِ کارمند اداره آبم با خونه قسطیمون رو میپرستم.
❌✍🏻مخالفت میکنم و شروع میکنم به استدلال آوردن.
اما میگوید: چرا در «آمین دعایت باشم» سه تا دختری که برای سه خانوادهی پولدار بودند از بس پدرشون به مادرشون خیانت کرده بود یا دعوا و مشکل بیتوجهی داشتند، از خونه بیرون زده بودند؟ یا در رمان «این مرد امشب میمیرد» با اون زندگی سلطنتیشون همشون یکجور بدبخت بودند.
◀️ ادامه دارد...
╭┅──────┅╮
📖 @namaktab_ir
╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#من_و_کتاب
#کلیپ_معرفی_کتاب
ناشرین در قطار 🚇
و مترو🚅
و اتوبوس ها🚎
🍃کتابهای خوب و سرگرم کننده ارائه کنند🍃
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🎬 @namaktab_ir
╚════ ✾" ✾" ✾
📚کاش برگردی:
📘#کاش_برگردی (شهید مدافع حرم زکریا شیری به روایت مادر شهید)
✍🏻 نویسنده: #رسول_ملاحسنی
🌀 #انتشارات_شهید_کاظمی
🧔🏻 #جوان
🔖 #ستاره_درخشان
برگــ🍀ــے از ڪتاب:
داخل مسجد که شدیم، سعی کردم بی توجه به بقیه یک گوشه را انتخاب کنم و مشغول کار خودم باشم. می شنیدم که بعضی از خانم های روستا مسخره می کردند و می گفتند: «مثلا شب قدره؛ سه تا بچه ردیف کرده اومده مسجد که چی؟ انگار واجبه!»
حرف هایشان را نشنیده گرفتم. یحیی شیرش را که خورد خوابید. زکریا را روی پاهایم خواباندم. صغری مثل همیشه ساکت و مظلوم مشغول بازی شد.
◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب
____📬🌸__📖__🌸📬____
📦 خرید پستی کتاب 📦
✨قیمت با تخفیف ویژه✨
1⃣💰خرید کتاب از فروشگاه نمکتاب:👇
https://b2n.ir/738810
2⃣ سفارش از طریق آیدی ایتا:👇
📦 @ketab98_99
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
📚 @namaktab_ir
╚════ ✾" ✾" ✾
هدایت شده از تک رنگ
🏞| قدیم الایام
مردم برای درس، کتاب دفتر دست میگرفتن📖
و
برای استراحت گه گاه میرفتن پای گوشی...📲
°
°
🗓| جدید الایام
ملت بـرای درس و بحث میرن سـراغ گوشی📲
و
برای استراحت همچنان میمونن سر گوشی!😐
°
°
°
ما که مجبور نیستیم مثل «خیلےها» باشیم!😊
❤️#من_و_کتاب
📚#کتابخوانی
🌸@yaran_samimii
samimane.blog.ir🌸
📚 پیکار سرنوشت:
📘کتاب: #پیکار_سرنوشت
✍ نویسنده: #محمود_حکیمی
🌀 انتشارات #به_نشر
🤩 #نوجوان
🍉 یک قاچ کتاب:
هربار که همدیگر را ملاقات میکردند، به ساحل دریا🌊 می رفتند و از زندگی آینده✨ خود حرف می زدند.
علاوه بر این احمد سعی می کرد مسائل اجتماعی را هم برای فائزه مطرح کند. او ابتدا علاقه ی چندانی به مباحث نشان نمیداد. 😕اما احمد کم کم او را قانع کرد که خوشبختی فرد بدون خوشبختی جامعه امکان پذیر نیست و فقط آدم های خودخواه به خوشبختی دیگران اهمیت نمی دهند…
◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب
╔ ✾" ✾ "✾ ════╗
🤩@namaktab_ir
╚════ ✾" ✾" ✾
اطلاع از دنیای کتاب های نوجوان در سایت نمکتاب👇🤩
🌐 https://namaktab.ir/category/age-category/teen/
🔰 فهرست کتب نوجوان
#فهرست_کتب_نوجوان
👇👇👇👇👇👇😄😄😄
#نوجوان_رمان
#زمانی_برای_بزرگ_شدن
#شاهین_و_بشکه_ی_باروت
#پسران_جزیره
#زایو
#ایرج_خسته_است
#تو_را_خانه_ای_هست
#مترسک_مزرعه_آتشین
#مسافر_کربلا
#کودک_اندلسی
#بچه_مثبت_مدرسه
#تپه_تاپالای
#اگر_بابا_بمیرد
#امیرحسین_و_چراغ_جادو
#سایه_ملخ
#و_دست_ها_از_خاک_روییدند
#ماجراهای_پسر_سرکار_عبدی
#اصیل_آباد
#دلاوران_عالی_قاپو
#به_هم_رسیدن_در_میانسی
#جستجوگران_شمشیر_عدالت
#پایگاه_سری
#گل_آخر_دقیقه_۹۰
#نگهبان_قوچ_های_وحشی
#لبخند_در_غربت
#آن_مرد_با_باران_میآید
#مهربان_تر_از_مادر
#هیچکس_به_من_نگفت
#پدری_مهربان_برای_همه
#فواره_گنجشک_ها
#سفری_که_پر_ماجرا_شد
#مهمانی_باغ_سیب
#برادر_من_تویی
#حرف_های_آبدار
#زیر_شاخه_زیتون
#بنین
#بهشت_برای_همسایه
#گرداب_سکندر
#شازده_کوچولو
#مثبت_هفده
#دنیای_دیدنی
#یک_شب_رویا_یک_شب_کابوس
#پیکار_سرنوشت
#رفاقت_به_سبک_تانک