هدایت شده از ساحل رمان
🖤•📓•🖤•📓•🖤
📓•🖤•📓•🖤
🖤•📓•🖤
📓•🖤
🖤
میدانی عزیزدلم؛
دارم فکر میکنم که اگر تو مدینه بودی و مردم با بانویم فاطمه‹س›،
آن میکردند که کردند برحال تو چه میگذشت؟...
❥
مردم مدینهای که در غدیر بودند و دیدند و شنیدند که پیامبر‹ص› فرموده بود:
❥
- به خدا قسم!
هیچکس باطن قرآن را برای شما روشن نمیکند و تفسیرش را برایتان آشکار نمینماید،
❥
مگر کسیکه اکنون دستش را گرفتهام و او را به سوی خود بالا میآورم،
بازویش را بلند میکنم و به شما اعلام میدارم که...
❥
﴿من کنت مولاه فهذا علی مولاه﴾
❥
اسم بازو آوردم، حالم دگرگون شد؛ بازوان تو ارث الهی پدرت بود...
❥
دست راستت، دست چپت،
دست علمدارت، دست بیعلمت،
دست قلم شدهات...
🖤| #مادر_ادب
📖¦ #میروعلمدار
✍| #نرجس_شکوریان_فرد
ا🖤
ا📓•🖤
ا🖤•📓•🖤
ا📓•🖤•📓•🖤
ا🖤•📓•🖤•📓•🖤
•{☹️~😇}•
┃رعنا┃
گاهے ناامیدے...
.
.
.
💠 زندگی دختری با خنده ها و گریه هایش، عاشقی ها و شکست هایش...
📚•• کتاب #رعنا
✍🏻•• مژگان شیخی
❒خرید از طریق(ایتا)👇🏻:
@ketab98_99
❒خرید با چند کلیک ساده از سایت🌺👇🏻:
http://namaktab.ir/
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
#آلبوم
⌈🌿° @namaktab_ir ○°.⌋
نمکتاب
┃رعنا┃
🌯. لقمهایازڪتاب
مادرم که دیگر خیلی عصبانی شده بود😤
کتاب و دفترم را برداشت و توی برف های حیاط انداخت.📚
بعد هم دست مرا گرفت و انداخت بیرون...
لباس های مدرسه و کفش هایم را از توی اتاق پرت کرد توی حیاط و فریاد زد:🗣
«برو خونه ی بابات. دیگه هم اینجا نیا. برو گم شو. دیگه نمی خوام تورو ببینم. دختره ی پروو»😡
کتاب ها و لباس هایم توی برف ها خیس شده بود.❌
وسایلم را جمع کردم، جلوی در رفتم و فریاد زدم: « مگه من چی گفتم؟
در رو باز کن مامان… تورو خدا!»😭
📚•• کتاب #رعنا
✍🏻•• مژگان شیخی
❒خرید از طریق(ایتا)👇🏻:
@ketab98_99
❒خرید با چند کلیک ساده از سایت🌺👇🏻:
http://namaktab.ir/
◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب
⌈🌿° @namaktab_ir ○°.⌋