eitaa logo
نمکتاب
16.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
763 ویدیو
187 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚هندوی شیدا: مسیرعاشقی کردن هم بلدی می خواهد. ماجرای نابلدی این مرد را بخوانید. 💌خلاصه: داستان پسری به نام ناصر که پدر بسیار پولداری دارد و مادری که او را بسیار آزاد می گذارد. تا این که در زندگی دچار خطای بزرگی میشود. ضربه بدی به خانواده می زند. اما این ضربه منشأ خیر و تحولات زندگی ناصر و پدرش می شود. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
نقد کتاب دوازدهم ‼‼‼‼‼‼ قلم علی مؤذنی را خیلی ها دوست دارند و کتاب هایش را دنبال می کنند. اما گاهی بین همه نوشته هایش کتابی هم دیده می شود که به دل نمی نشیند و مخاطب آن را نمی پسندد و این چیز عجیبی نیست. دلیلی هم ندارد که همه نوشته های یک نویسنده مورد تایید قراربگیرد و درست باشد.  بالاخره انسان هرچقدر هم که فکر کند خوب می نویسد، باز هم ممکن الخطا و ممکن الخبط است.  اما رمان دوازدهم علی موذنی انسان را به حیرت می اندازد. اصلاقابل قبول نیست که موذنی به عمد صحنه هایی خلق کرده است در مورد مادر حضرت حجت (ارواحنا له الفداه) که توهین به ساحت ایشان باشد. اما این غفلت از موذنی هم بعید بود. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 مثل تعریفی که او از تسلط امام بر زمان ارائه می دهد.  آن قدر خوب و درست و عمیق هست که بر جان می نشیند. اما از وسط رمان که جلوتر می روی بهتت بیشتر می شود. نشان دادن خلق ناشایست فاطمه خواهر امام، برخورد های عجیب با ملیکا مادر امام، همه اش زائیده ذهن خلاق موذنی است که کاش با طهارت بیشتری به صحنه می آمد.من در تمام تاریخ اهل بیت(علیهم السلام)که در این سال ها خوانده ام و بسیار بسیار زیاد هم خوانده ام، این چنین تندی ها و پرخاش گری های عصبی در خاندان (علیهم السلام) ندیده ام. حتی یک نمونه ی تاریخی هم دارم که این جا می آورم. یکی از محافظان کاروان اسرا که زنان و کودکان را از کربلا تا شام می برد، نقل می کند که در طول مسیر این همه کودکان و زنان را اذیت کردیم، گرسنگی و تشنگی دادیم، زیر آفتاب داغ راه بردیم، شلاق زدیم ناسزا گفتیم اما… اما از آن ها و حتی کودکانشان یک برخورد ناشایست و یا کلام بد نشنیدیم. حرف آخر آنکه هر چند مؤذنی با آوردن پی رنگ های مختلف در رمان سعی در جذاب کردن محتوا داشت اما باز هم کتاب از کشش بالا برای جذب مخاطب و استفاده ی درست از تاریخ برخوردار نبود. به نظر من خود زندگی حضرت آن قدر فراز و نشیب های زیادی دارد که نویسنده را به خاطر کمبود مطلب متوقف نکند. 🙏برای موذنی طلب توفیق از حضرت حجت می کنیم.🌹 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
💦 #جمعه خدا می خواهد که این صبح خودمانی را، خرج #خودی_ترین فرد زندگی ات کنی، #امامت.🌸 بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه:۵۰۰۰ تومان #سفارش از طریق👇 @sefaresh_namaktab
📚قایق راندن به اقیانوس: روایتی خواندنی از سفررهبرمان به یزد نویسنده: 📖خلاصه: مظفر سالاری نویسنده ی رویای نیمه شب در حالی که خودش یزدی است و در سفر سال هشتاد و شش همراه خبرنگاران و عکاسان دعوت میشود تا کتابی از سفر به استان یزد بنویسد. بسیار جامع نوشته. هم با زندگی خود نویسنده کمی آشنا میشویم و هم در غالب خاطرات بسیار شنیدنی جذاب و خنده دار با یزد و علمای آن و زندگی طلاب و جاهای دیدنی یزد آشنا میشویم. از طرف دیگر با نوع استقبال و شور و اشتیاق و لحظات حضور رهبری و سخنان ایشان آشنا میشویم. بسیار جامع، جذاب، لطیف، خنده دار، پرمحتوا و پراطلاعات است. 🖌بریده کتاب: آن ها که شیخ را با عبا و عمامه دیدند چندان تعجب نکردند هنگام سوار شدن شیخ به سید شبیر گفت: از قیافه و چهره من معلوم است چه کاره ام . در استخر هم که باشم به من می گویند حاج آقا . در دوره دبیرستان معروف بودم به شیخ کلاس یکی از رفقا می گفت : تو اصلا شیخ به دنیا آمده ای… ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گروه سرود ولایت تقدیم می کند😊🌹 رهبروم آ سید علی... 🎞 آپارات شب چراغ مرجع کلیپ ها و نماهنگ های مورد نیاز شما:👇 aparat.com/shab_cheragh 🌸 @namaktab_ir
📚بنین : مجموعه داستانی امروزی و شیرین نویسنده: نشر: بریده ای از کتاب: اول کلی خندیدم😃 بعد مرتضی گفت بیا حالشون رو بگیریم و ایستاد کنار در و شروع کرد به اذان گفتن. من هم کم نیاوردم و داد زدم یالا یالا پاشین، عمله های فوق لیسانس! نماز صبحه پاشین، پاشین، قضا شد. 😵امید چشم هایش را مالید و ساعتش را نگاه کرد و عربده کشید خدا لعنتتون کنه! نصف شبی. آخه به تو هم میگن مسئول اردو لامصب. (صفحه ۵۵) ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#سفارش از طریق👇 @sefaresh_namaktab
نقد کتاب حال سگ نوشته ی: ❌❌❌❌❌❗❗❗ زیاد شنیده بودم که در بعضی زندگی ها چنان گره می افتد که تا آخر عمر، با دست که هیچ، با دندان هم باز نمی شود.  رمان “حال سگ”، دقیقا از این دست رمان هایی است که سراسرش، روایت سردرگمی آدم ها دردنیاست.  سختی و رنج شخصیت اول داستان، فرای طاقت است و تمامی ندارد؛ تا جایی که او را در ورطه ی هلاک کردن خودش می اندازد. در این رمان یک شخصیت مثبت و خوب به زحمت پیدا می شود و پس از خواندنش دچار خستگی روحی خاصی می شوی. اما بعد…  👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🖌پیام اصلی داستان: هر که از خدا روی گرداند، زندگی اش در سختی می افتد. ” وَ مَن اَعرَض عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشتاً ضَنکا” و واقعا هم همینطور است. “حال سگ” حال انسان هایی است که در تمام زوایای زندگی شان همه کس را راه می دهند، همه چیزرا تدبیر می کنند، اما تنها کسی که نمی بینند و نمی خواهنش “خدا” است وخب سختی هم محصول خواستن و نخواستن انسان است و البته بی خدا، این رنج ها تو را تا ناکجا آباد می برد و نابود می کند. 📕پیام های فرعی داستان: مثل نتیجه دوستِ بد، جز خواری و زاری نیست.  گول پسرها را نخورید، آن قدرنامردند که تو را بی پناه رها می کنند و می روند.  دنیا، دنیاست، چه در آلمان کنار مامی و شویش زندگی کنی، چه در ایران. اگر اهل ایمان نباشی همیشه حالت خراب است و زندگی ات گره دار.  گاهی نعمت و موقعیت خوبی داری، اما قدرش را نمی دانی.  وقتی دوزاریت می افتد که دیر شده و … شخصیت اول داستان، دختری به نام “جلاله” است که برادرش “ایوب”، پسری به نام  “بیژن” را می کشد. جلاله مجبور می شود با “بهمن” برادر بیژن ازدواج کند تا جلوی به دارآویخته شدن ایوب را بگیرد. جلاله، بهمن را دوست ندارد و بهمن عاشق جلاله است. جلاله دختری معمولی است با هیچ ایده ای و هیچ برتری خاصی الّا زیبایی صورت.  همین هیچ بودن او باعث می شود که نتواند زندگی اجباری اش را خوب اداره کند. بهمن با اصرار مادر و خواهرش می رود سراغ دختری دیگر و جلاله از ایران فرار می کند و اسیر مردی دیو صفت می شود. این رمان ها فقط جهت پر کردن فرصت ها خوبند و چندان بار فکری و معنوی ندارند.  به هر حال، واقعا حالِ غیرخدایی بدی در کل رمان جریان دارد. 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚حرمان هور : اول تا اخر زندگی نفر اول کنکور پزشکی که وصل به بی نهایت می شود… نشر 📚معرفی: اگر به تو بگویند که این کتاب خاطرات و دست نوشته های نفر اول کنکور پزشکی است که خیلی تیزهوش، خیلی پراحساس، خیلی ریزبین و عاشق پیشه بوده است دلت می آید که نخوانی و مسیر بی نهایتی که او طی کرده را ندانی. شاید تو هم بخواهی مثل او بی نهایت شوی. ✏بریده کتاب: این کیست که امشب اینگونه آرام به چشمان خیس شما قدم می گذارد؟ لحظه ای می نشیند مکثی می کند و می رود. این کیست که بعد از مدت ها احساست را به ضیافت می خواند و پرواز خیالت را به سوی شمع وجود خویش می کشاند؟ کمی تامل می کنی که این کیست که باز هم خانه خلوت تو را دق الباب می کند …چمران می گفت که ارزش انسان و شخصیت انسان به ناگفتنی هایش است و من می دانم که تو ناگفته هایت بیش از آن بود که بشود باور کرد. با تمام این حرف ها گاهی اوقات انسان دوست دارد درد دل کند. دوست دارد با کسی از ته قلب حدیث نفس کند. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
ستون خانه را… «محکم ترین» جزء خانه می سازند.. تا هر کجا خواست فرو بریزد… به ستون تکیه کند.. و بایستد.. هرجا خواستی بشکنی.. یاد «پدرت» بیفت.. که سالها قبل از توآمده است.. تا پناه سختی های روزگارت باشد.. واین کتاب.. حکایت «پدرانه هاست».. تا تکیه کنی.. تا بایستی... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✨۲۷ روز تا عید بزرگ از طریق👇 @sefaresh_namaktab
تق...تق... 🏠صدای در خونه بود.. . همسایه بود... 🍲دم در نذری آورده بودن،یه کاسه ی بزگ شله زرد.... کاسه رو گرفتم و آوردم تا بشورمش... شستم و خواستم که برم دم در تا کاسه رو پس بدم،یهو به فکرم رسید که کاسه رو خالی پس ندم...🤔 📚 خیلی زود رفتم سمت کتابخانه ام... إإإإ...بذار ببینم... آهان.. 📘کتاب اون رو گذاشتم داخل کاسه و رفتم دم در و کاسه رو پس دادم همسایه مون انقدر از این هدیه ی زیبا خوشش اومده بود که کلی تشکر کرد...🌹 **** امام رضا (علیه السلام): خدایا...(در زمینه ی خدمت و یاری رسانی به امام زمان)،شخص دیگری را جایگزین ما نکن،که این تبدیل هرچند بر تو آسان است ولی بر ما بسی گران خواهد بود. 💓اللهم عجل لولیک الفرج💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من عادت کرده ام برکت روزی ام را از یک خوب بگیریم یک وقت هایی هست یک جاهایی دلت نمیخواهد زمان بگذرد حتی دلت نمیخواهد قدم برداری یا اگر مجبور هستی بروی قدمهایت را کوتاه برمیداری دوست داری پاهایت به همین نقطه از زمین بچسبد و تو مجبور شوی بمانی ساعتها باید بیاید و برود اما تو همین جا که هستی بمانی تمام ایران را که بگردی و از همه سیوال کنی کجا این حال و هوا را دارد میگویند: حرم امام رضا السلام علیک یا امام رئوف
نشر کتاب برای خواب بهتر : کاوشی در آداب خوابیدن از نگاه اهل بیت(ع) معرفی: خوابیدن به معنای معالجه شدن است. کمبود خواب مقاومت بدن را در برابر انواع سموم، هجوم میکروب ها، اختلالات آب و هوایی کاهش می دهد. گروهی از بیماری های جسمی مستقیماً به بی خوابی مربوط می شود. برخی از بیماری های قلبی، گوارشی، پوستی، کبدی، ناراحتی ها گردش خون و بسیاری از بیماریهای عصبی. کسی که خوب نخوابیده است، انرژی بسیار بیشتری از دیگران درطول روز مصرف می کند و این مقدار حداقل ۲۵ درصد بیشتر است. خواب بهترین داروی ضد چین و چروک است. بریده کتاب(۱): مردی مضطرب و نگران خدمت پدر علامه مجلسی رسید و گفت: شب گذشته خواب دیدم شیر سفیدی که یک مار سیاه دور گردن او حلقه زده بود به من حمله کرد و می خواست مرا بکشد. آن عالم بزرگ در پاسخ فرمود: شاید دیشب پنیر و رب انار خورده ای. مرد گفت: آری شب گذشته پنیر و رب انار خوردم. پدر علامه فرمود: آنچه در خواب دیده ای تصویری از غذاهای مضری بوده که دیشب خورده ای. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
نقد رمان جک جنگلی 📝 ✅✅✅ 📚 نوشته ی🖊: 🔺🔻🔺🔻🔺🔻 جک جوانی ست که زندگی حیوانی و پر از و و تجمل هم نوعان غربی خودش را نمی پسندد و فرار کرده و به جنگل پناه می برد. آنها متهم هستند به وحشی گری. در حالیکه مردم داخل شهرها خوی حیوانی دارند و به انسان ها و کوچک و بزرگ رحم نمی کنند و با این که همه جور امکانات دارند باز هم به جان هم می افتند. اما جک و دوستانشان، نه تنها وحشی نیستند بلکه از همین مردم شهرها هستند که از بی عدالتی ها خسته شده اند، انسانیت دارند و دور از ظلم زندگی می کنند. به هر حال از زبان خود غربی ها، آینده ی زندگی به سبک اروپا و زشتی هایش را خواندن لطف دیگری دارد. 💠namaktab.ir 🔷namaktab.blog.ir 🔶 @namaktab_ir
کتاب گل سنگ: داستان جوانی که متفاوت از هم سن و سال هایش دست به کارهای سخت و هیجان آور می زند… نوشته ی🖊: نشر معرفی: نوجوانی و جوانی یعنی شور و هیجان، نوجوانها و جوانها دوست دارند متفاوت از دیگران خودی نشان بدهند. این رمان داستان جوانی است که متفاوت از هم سن و سالهایش دست به کارهای سخت و هیجان آورمی زند... 📜خلاصه کتاب: داستان جوانی است که در بازار تهران همراه بازاریان با شاه مبارزه میکند. ساواک یکی از نیروهایش را به داخل بازار نفوذ میدهد تا آنها را شناسایی کند و اتفاقات جالبی که برای پیدا کردن آنها میافتد... ✂️بریده کتاب📖: مرد ویلون زن🎻 همراه یک زن که لباس مردانه به تن داشت روی سکوظاهرشد. مرد می نواخت و زن می رقصید و می خواند. برات به شانه نبی زد و با لب های روغنی خندید و گفت: نگاه کن فیض ببر. رنگ نبی سرخ و کبود می شد. به اداواطوار زن نگاه می کرد و چشم هایش سیاهی می رفت. برات ازاینکه نبی مطیع بود، راضی به نظرمی رسید. روبه نبی گفت: بستنی می خوری یا فالوده یاهردو؟ نبی با نهایت غضب به برات نگاه می کرد. برات هم چشم درچشم اوشدوبه پیشخدمت گفت:دوتابستنی، دوتافالوده. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
اگر بابا بمیرد 📚 نوشته ی🖊: نشر  اگه یه مشکل سخت برات پیش بیاد چیکارمی کنی ؟چجوری حلش می کنی؟  میخوای بدونی اسماعیل چیکارکرد؟ با اینکه فکر میکرد کاری ازش برنمیاد اما.... بخون تا کیف کنی. 📜خلاصه کتاب: داستان پسر نوجوانی که در روستایی زندگی می کند کی خیلی برف باریده و راه های ارتباطی بسته شده و پدرش هم به شدت مریض است او فقط برای خوب شده پدرش دعا می کند تا اینکه می فهمد دعای خالی نتیجه ندارد و باید برای حل مشکل تلاش هم کرد. ✂️برشی از کتاب📖 : سوز سردی می وزید.قرچ قرچ فشرده شدن برف ها زیر پایمان و هن و هن نفس نفس های مشهدی  قاسم, تنها صدایی بود که به گوش می رسید. ناگهان زوزه بلندی سکوت شب راشکست و به دنبالش چند زوزه دیگر.... سر جایمان میخکوب شدیم.وحشت سرتاپایمان را گرفت. مغزمان فلج شد. چندلحظه مثل مجسمه های  سنگی ایستادیم وگوش دادیم. مشهدی قاسم با لحنی که آهنگ گریه داشت گفت: تمام شد! ازچیزی که می ترسیدم به سرمان آمد,گله گرگ ها! ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
دل خسته را می‌گویم که همه‌ی زار و نزار دنیا را ریخته دور و حالا دل، می‌خواهد، یک کسی را داشته باشد که نورانی باشد؛ سرعت نور حضورش و قدرت تابش وجودش، وجود را روشن کند، ذهن را آرام کند، تپش قلب را منظم کند، اشک چشم را راه بیندازید و… 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✨ ۲۲ روز تا عید بزرگ ✨ 🌹کسی که عید غدیر را گرامی بدارد خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می بخشد و اگر از دنیا برود در زمره شهدا خواهد بود.‌‌.. (امام رضا علیه السلام) 🔖در عید غدیرخم به نیت فرج میخواییم کتاب نذری بدیم:😍 شماره کارت ۶۱۰۴۳۳۷۸۷۰۵۳۰۰۲۷ از طریق👇 @sefaresh_namaktab
نقد کتاب آبنبات هل‌دار ❌❌❌ 📚 نوشته ی🖊: نشر رمان طنز گونه که خنده را به لب ها می نشاند و علامت سوال❓ زیادی را در ذهن ایجاد می کند. شاید باید مثل اسمش آب نبات🍭 می بود یعنی شیرین و خوشمزه😋 و مناسب برای سوغات. اما هر چه که بیشتر جلو می روی تلخی یک چیز آزارت می دهد🚫 و آن هم ترسیمی از فرهنگ پایین مردم❗️ در خلال داستان… این رمان بیان زندگی مردم از زبان نوجوانی ۱۱،۱۰ ساله است که از دیدگاه خودش همه چیز را صادقانه و درست تعریف می کند درباره: پدر، مادر، خواهر، برادر، مادر بزرگ، فامیل ها، همسایه ها، دوستان، معلم و مدیر، مغازه دار و … کتاب آب نبات هل دار داستان نوجوانی است که تنبل😖 و دروغگو و بد دهن😵 است. پدر و مادر بزرگش انسان های عوام پول دوستی💰 هستند. مادربزرگ علاوه برخصلت پول دوستی بدبین است و البته کمی هم بد جنس😠 و … 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️ هر چه شخصیت از کوچک و بزرگ و پیر و جوان هست غالبا از لحاظ فرهنگی ضعیف❌ است الا: برادرش محمد که او هم به قول داستان سرش پایین است و الا او هم بله… خلاصه این که به زبان طنز به وضعیت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مردم منطقه ای از ایران می پردازد و منصف هم باشیم طنز را شیرین جلو می برد. نویسنده در ۵۰،۴۰ صفحه ی آخر تلاش می کند که همه چیز را به صلاح برساند✅ و به خواننده بگوید که با تلاش فراوان، نوجوان داستان شاگرد دوم شد و مودب و مهربان و خلاصه همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد. تنها دلیلی که باعث شده است این کتاب را انتشاراتی مثل سوره مهر چاپ و خندوانه آن را معرفی کند، قالب طنز آن است و الا ۵۰ صفحه ی آخر هم، ذهن را از بی شعوری عامه ی مردم پاک نمی کند. به هر حال برای یکبار خواندن هم توصیه نمی شود. ❌❌❌ 💠namaktab.ir 🔷namaktab.blog.ir 🔶 @namaktab_ir
📚 تن های تنها: طلاق عاطفی نوشته ی🖊: نشر: (ره) معرفی: ازدواج کرده ایم که دیگر تنها نباشیم اما پس از زمان اندکی تنهاتر از هر موقعی هستیم راستی چه کنیم تا اینگونه نشود؟ یا اگر بین ما جدایی افتاده، دوباره درست شود. 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir