🍂از ان سو این بزرگ اهل نجران بود می آمد
🍃نگاهش از همان جا محو نوری بهت اور بود
🍂چه میدید اینشکوه بکر این اعجاز دیگر چیست
🍃جهان مست از تکان های لب الله اکبر بود
🍂دو چشم روشن از حق دید از خورشید روشن تر
🍃دو کودک نه دولبخندی که باید گفت محشر بود
🍂کمی نزدیکتر شد دید مریم هست و مریم نیست
🍃زنی بالاتر از آسیه و حوا و هاجر بود
🍂نمی دانم چرا برگشت وقتی مرتضی را دید
🍃نمیدانم چرا هی رفت و برگشتش مکرر شد
🍂سرشچرخیدو حیدر رانشان میداد و هی میگفت
🍃که ای نجرانیان دیدم خودم حق با پیمبر بود
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
سلام علیکم ✋🏻
عیدتون مبارک 💕💕💕
#مباهله
#پیام_صبحگاهی
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
13880922_6174_64k.mp3
904.3K
#پادکست
📝 مباهله؛ صحنه تمایز حق و باطل
🎤#مقام_معظم_رهبری
🔹«روز مباهله، روزی است که پیامبر مکرم اسلام، عزیزترین عناصر انسانی خود را به صحنه می آورد.»
▫️ ویژهٔ روز #مباهله
🔸🌸🔸🌸🔸🌸
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
تمامِ محمد.mp3
7.66M
#تلنگری
✦ تمــام حقیقتِ مباهله یک اصل بود!!!
که آن هم، نه مردم آن زمان درک کردند و نه مردمان زمانهای بعد...
💥اما این فرصت برای ما در آخرالزمان وجود دارد...!!!
- چه کنیم تا در دسته مردمانی قرار نگیریم که " کلاِم خدا " را سبک شمردند و زمین گذاشتند؟!!!
#حجةالاسلام_قرائتی
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
🤲 اعمال روز مباهله
| ویژه روز #مباهله |
•[ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ]•
•~ 💚🍃~•
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕯شب جمعه است
🥀به یاد آنهایی
🥀که دیگر میان ما نیستند
🥀و هیچکس نمیتواند
🥀جایشان را در قلب ما پر کند
🥀نثار روح، علما، شهدا، صلحا،، پدران و مادران آسمانی
🥀فرزندان خواهران وبرادران درگذشته
🥀و همه در گذشتگان بخوانیم
🕯فاتحه و #صلوات
روحشون شاد یادشون گرامی
خداوند بیامرزدشان و بیامرزدمان
حـاجـتــღ ࢪوا بـاشـےد🤲
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡💫نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤️❤️
🧡💫خـــــدایـــــا🤲
🤍💫دل نـگـرونـی هـامـونـو بـگـیـر
🧡💫و آرامش هدیه کن به قلب تک تکمون
🧡💫خـدایـا ؛ در ايـن شـب زیبا
🤍💫لطفت رو از زندگیمون کم نکن
🧡💫آمــــیــــن یــــا رَبَّ🤲
🧡💫شبتون پرازعشـــــق به خدا
🤍💫شمـــع وجــــودتون همیشــــه فــــروزان
🧡💫الهی که بهترین اتفاقات سهم زندگیتون بشه
🤍💫شـــبـــتـــون نــــورانــــی
#شب_بخیر
─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅─
ڪپےبہنیتظہوࢪ امام_زمان
╭━━━⊰•🍃⃟🕊•⊱━━━╮
https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a
╰━━━⊰•🍃⃟🕊•⊱━━━╯
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
هر وقت پدرم این ترانه را میخواند که وقتی بچه بودی عادت داشتی روی دوشم بنشینی پدر نردبان بچههایش است دلم میگرفت و برای پدرم غصه میخوردم
پدر به چشم پسرش بزرگترین و قوی ترین مرد دنیا است، پدر من یک سرباز بود او در زندگیاش هم مثل یک سرباز قوی و با اراده بود او شخصیتی نیرومند داشت و سختیهای روزگار موهایش را سفید کرده بود
از نوجوانی برای تأمین زندگی خانوادهاش دوندگی و کار و کسب درآمد را شروع کرد همیشه تا دیر وقت کار میکرد اما هرگز گله نمیکرد
علیرغم سختیهایی که در بیرون تحمل میکرد در خانه همیشه چهرهای خندان داشت
با وجود آنکه پدرم هر روز از صبح زود تا دیر وقت شب دوندگی میکرد اما تحصیل من و برادرم در مدرسه فشار مالی خانواده را سنگین کرده بود و خانوادهام زندگی را به سختی میگذراند
پدرم برای بهبود دادن به معاش و درآمد خانواده، یک حوضچه پرورش ماهی کرایه کرد پولش را قرض گرفت بچه ماهی خرید و هر روز به تغذیه آنها مشغول شد چشم گذاشته بود که بچه ماهیها زود رشد کنند
چادری کنار حوضچه زد و هر روز از صبح تا شب به آن که امید خانواده شده بود رسیدگی کرد، مادر مترصد بود که بعد از فروختن محصول چند اسباب جدید به خانه اضافه کند، من و برادرم هم امیدوار بودیم کتابهای جدیدی بخریم
اما یک روز با خبر غیر منتظرهای که پدر به ما داد هم رؤیاهایمان رنگ باخت هم ماهیها مرده بودند، سکوت مرگباری خانه را فرا گرفت صدای گریه مادرم را از اتاق میشنیدم که با خودش نجوا میکرد: همه چیز تمام شد! این همه پول از دیگران قرض گرفته بودیم
در این هنگام پدرم لبخندی به مادرم زد و گفت: عیبی ندارد مؤفقیت که قرار نیست به آسانی به دست بیاید این شکست برای ما درس میشود
بعداً از پدرم پرسیدم: وقتی ماهیها مردند همه ما گریه میکردیم چرا شما گریه نکردید؟
پدرم جواب داد: مردها نباید گریه کنند
فوق فوقش باید از اول شروع کنند
پدرم برای جبران زیان مالی که بر خانواده وارد شده بود خود را روزانه بیست و چهار ساعت وقف کار در کنار حوضچه کرد دیگر کم پیش میآمد که او را ببینیم
چینهای روی صورتش عمیق تر شد موهایش سفیدتر شد و خیلی پیرتر از سنش به نظر میرسید طوری که گاه از خودم میپرسیدم
آیا این مرد که میبینم، پدر من است؟
آیا او واقعاً کمتر از ۵۰ سال دارد؟
کم کم که بزرگ میشدم عزمم را جزم کردم که برای بهتر و آسانتر شدن زندگی برای پدرم تلاش بیشتری بکنم و در زندگی مؤفق باشم
در پایان سال ۱۹۹۸ خدمت سربازی را تمام کردم و وارد دانشگاه ارتش شدم حوضچه پرورش ماهی پدرم هم چند سال متوالی محصول خوبی داد
در تعطیلات زمستانی بعد از نیم سال اول تحصیلم در دانشگاه با حقوقی که گرفته بودم یک ریش تراش برقی برای پدرم هدیه خریدم وقتی آن را به او دادم پدرم ریش تراش را در دو دستش گرفت و مدتی طولانی به آن خیره شد متوجه شدم که چشم هایش پر از اشک شد
پدرم که مردی دارای شخصیت محکم و قوی با هدیه کم ارزشی که از پسرش گرفته بود متأثر شد و اولین بار گریه کرد عشق پدر به فرزندان عشقی عمیق و بزرگ است من هرگز اشک پدرم را فراموش نخواهم کرد
https://eitaa.com/joinchat/1782382904C4d9cd94bb9
✧✾════✾✰✾════✾✧
🕊⃟🇮🇷 •••❥⊰🥀↯