📗*کتابِ آه*
🔥 #بازخوانی مقتل امام حسین علیهالسلام
#قسمت_نود_و_یک
ابو ثُمامه صائِدی، به امام عرض کرد:
_ یا ابا عبدالله! جانم فدای تو باد.
این مردم به شما خیلی نزدیک شدهاند؛ دوست دارم آخرین نماز را با شما بخوانم و پیش از شما کشته شوم.
امام سر برداشت و فرمود:
نماز را یادآوری کردی. خداوند تو را از نمازگزاران و ذاکران حقیقی قرار دهد.
سپس فرمود:
_این قوم را بگویید دست از ما بردارند تا نماز بخوانیم.
حصین بن نمیر گفت:
_ نماز شما مقبول نیست!
حبیب بن مظاهر پاسخ داد:
_ ای حِمار! گمان میبری که نماز آل رسول خدا مقبول نیست و نماز تو مقبول است؟
حصین بر آنها تاخت و حبیب بن مظاهر برای نبرد با او پیش رفت و روی اسب او را با شمشیر زد و حصین را بر زمین انداخت. یارانش آمدند و او را از دست حبیب رها کردند.
حبیب در نبرد خود این ابیات را میخواند:
_ ای که بدگوهرترین و ضعیفترین مردمید!
اگر ما به تعداد شما یا حتی به تعداد نصف شما بودیم، شما از نبرد با ما میگریختید.
من حبیبم و مظاهر پدرم!
سوارکاری دلاورم هنگامه نبرد!
گرچه به شماره، بیشتر از مایید و گرچه غرق در ساز و سلاحید؛ اما ما به پیمانی که بستهایم، پایدارتریم و از شما شکیباتریم
دلیلهای روشنی داریم برای جنگ با شما و تقوایی داریم که شما ندارید.
حال آنکه شما در پیشگاه خدا عذری ندارید.
حبیب آن روز نبردی سخت کرد و ۶۲ مرد را هلاک کرد.
بالاخره مردی به نام بُدَیل بن صریم بر پیکرش نیزهای فرو برد که حبیب بر اثر آن بر زمین افتاد؛ خواست برخیزد که حصین بن نمیر بر سرش شمشیری زد و حبیب افتاد... محاسنش به خون سرش خضاب شده بود...
بدیل در آن لحظه سر حبیب را جدا کرد...
شهادت حبیب برای امام، سخت و دشوار بود؛ دلش شکست و با چشمانی اشکبار فرمود:
_ امید من خداوند است تا خود و یارانم را پاداش دهد و حمایت کند...
یا حبیب! خدا تو را برکت داد! چه مرد برگزیدهای بودی! در یک شب قران را ختم میکردی...
حصین بن نمیر به بُدَیل گفت:
_ من در کشتن حبیب با تو شریک بودم.
بُدَیل بن سلیم گفت:
والله غیر از من کسی او را نکشت!
حصین گفت:
_ آن سر را به من ده تا آن را بر گردن اسب خود بیاویزم و مردم ببینند و بدانند در کشتن او شریک بودم؛ سپس آن را به تو میدهم تا پیش عبیدالله ببری و جایزه بگیری!
من نیازی به آن انعامی که به تو میدهند ندارم.
بدیل نپذیرفت؛ اما با وساطت برخی دوستان، در نهایت همان شد که حَصین خواسته بود.
چون به کوفه آمدند، بُدَیل سر را به گردن اسب آویخت و رو به قصر عبیدالله حرکت کرد.
قاسم بن حبیب او را دید و سر پدرش را شناخت. در آن هنگام نوجوانی نابالغ بود. با آنها آمد تا قصر و پیوسته ملازم و همراه او بود.
بدیل به او بدگمان شد و گفت:
_ پسرک! چرا در پی من افتادهای؟
_ این سر که با توست، سر پدر من است؛ میدهی تا به خاکش بسپارم؟
_ امیر راضی نیست! من میخواهم به پاداش کشتن او از ایشان انعامی نیکو بگیرم!
_ خدا پاداشت ندهد مگر بدترین عذابها... بخدا قسم کسی را که کشتی بهتر از خودت بود...
و قاسم بسیار گریست!
آن پسر صبر کرد تا بالغ شد و در تمام این مدت همّی نداشت غیر از آنکه در پی قاتل پدرش رود و او را قصاص کند.
بالاخره در زمان مُصعَب بن زُبَیر، در جنگی در سرزمین جُمیرا( در دُبی کنونی)، قاسم بن حبیب که در سپاه مصعب بود، قاتل پدرش را در چادری دید. مراقبش بود تا او را به سزای عملش برساند. بالاخره روزی در میانه روز، او را در چادر دید که خوابیده...
وارد شد و او را با تیر کشت.
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
ali-fani-27.mp3
19.43M
سلامُُ علی آلِ یاسین...🕊
✨🌱 السَّلامُ علیکَ أَيُّهَا الْإِمامُ الْمَأْمُونُ
سلام بر تو ای پیشوای امین✨♥️🌱
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
نماز محبوبم 💐
سلامُُ علی آلِ یاسین...🕊 ✨🌱 السَّلامُ علیکَ أَيُّهَا الْإِمامُ الْمَأْمُونُ سلام بر تو ای پیشوای ا
سلام. صبحتون بخیر🌺
این فراز دعا کمی نیاز به توضیح داره
به نطرتون امانتداری و امین بودن چه معنایی داره و چرا یکی از القاب خاص امام زمان روحی فدا هست؟
قبل از هر چیز یادمون باشه امین کسیه که میشه با خیال راحت هر چیزی رو بهش سپرد و از هر جهت بهش اعتماد کرد که اهل دروغ و خطا و فراموشی و خیانت نیست
به خاطر همینم هست که خداوند آیات الهی قرآن رو به پیامبر امین خودش حضرت محمد صلی الله علیه و آله سپرد تا دقیق و بدون خطا به مردم برسونه
پس👇
مأمون به طور مطلق، همان مقام عصمت و ایمن بودن از هرگونه لغزش و گناه و سهو و اشتباه و خیانت در انجام وظیفه دینی و تبلیغ معارف الهی است.
اگه دقت کرده باشید، در زیارت #جامعه_کبیره در مورد همه ائمه این تعبیر امین بودن اومده:
«اُمَناءُ الرَّحمان، آمَنَکمْ مِنَ الْفِتَنِ، اَلْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَةُ، فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَکمْ عَلَی سِرِّه» و...