فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫عقل معاش میگوید که
شب هنگام خفتن است
اما #عشق میگوید که
بیدار باش...
💠 تنها راه آرامش
گاهی ما آنقدر درگیر بیرون از خود هستیم که از خود غافلیم، مشکلات درونیمان را واکاوی و #پاکسازی نمیکنیم، خودمان را دوست نداریم، به اندازهٔ یک #مناجات آرامبخش برای خودمان وقت نمیگذاریم؛
تا جاییکه فکر میکنیم این درگیری بیش از حد ما با بیرون، مشکلات را حلوفصل میکند!
درصورتیکه نگرانی ما بیمورد است؛ خداست که خلقمان کرده و روزی ما در دست اوست. #تربیت انسانها هم با لطف اوست که به ثمر مینشیند؛
پس بهتر است کمی خود را باشیم؛ ذهن را از افکار منفی، قضاوت و مرور بیحاصل خاطرات خلوت کنیم تا عمق جانمان که متصل به خداست خودش را نشان دهد.
خلوت که شدیم، #توکل، #عشق و #انرژی خوب به سراغمان میآید، روزگارمان شیرین سپری میشود و آرام میگیریم.
❤️#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
موقع #اذان، الله اکبر را که میگفتند، صیاد هم #تکبیر نمازش را میگفت!
این #نماز_اوّل_وقت چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند!
اصلاً جزو متعلقاتش بود!
دیدهاید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛
نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود!
چنان الله اکبر میگفت که انگار #نماز آخرش را میخواند!
چنان با #عشق نماز میخواند که گویی به #آسمان وصل شده است!
می گفت :
هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم. به امامت خودش.
✍به نقل از همسر شهید علی صیاد شیرازی
✳ خدایا دیر آمدم اما...
🔻 دستش را روی شانهام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر میکردم چرا این سؤال را میپرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول میدهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.» گفت: « از امشب بلند شو و #نماز_شب بخوان.» نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما میدانید که من اصلا نماز نمیخوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوهخانه هستم و صبح اصلا بیدار نمیشوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت میکنم.»
🔸... برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب میخوابیدم، در نیمهی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و بهسوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من بهپا شده بود؟ من که بودم؟ #قاسم_فاسق که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمهای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ #عشق تکلم میکرد و میگفت: «خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.»
📚 از کتاب #کهکشان_نیستی | داستانی بر اساس زندگی #آیت_الله_قاضی_طباطبایی
📖 صص ۳۸۳ تا ۳۸۵