✍🏻 *خادم ارباب کیست؟*
امام دعا کرد روی و بویش خوش شود و با نیکوکاران محشور شود و با محمد و آلش انیس و همنشین باشد.
پس از سه یا ده روز جسد او را یافتند که سپید و معطر شده بود.
جون چه کرد که مشمول دعای امام شد؟ خصوصیات این خادم چه بود که مورد لطف حضرت قرار گرفت؟
و...
این همه بهانه ای می شود برای شناختن این خادم سید الشهدا در منظومه بحث هر خادم سید الشهدا.
خادم یعنی...
خادم یعنی کسی که کارهای امام را انجام میدهد،کارهای زمین مانده اش را
کارهای امام؟! (مگر امام هم کاری دارد؟)
خادم یعنی اجیر،امور خادم دست اربابش است: مسکن غذا بیمه و ...را همه مدیون ارباب است.
{سوال: اگر از او اطاعت نکند واز شخص دیگری اطاعت کند؟؟؟}
خادم یعنی کسی که هم می نوشد وهم می نوشاند، اگر به مهمانی کسی بروی میگوید بنشین تا برایت غذا بیاورم. اما اگر باتو رفیق صمیمی باشد میگوید: بیا داخل آشپزخانه و خودت از خودت پذیرایی کن وکمک من هم بده. هم مینوشد وهم می نوشاند وهم می رسد هم می رساند.
خادم یعنی موقوفه امام شدن،دربست با امام بودن:
این مدل خادمی، میشود مقدمه بندگی، تا آنجا که: قُل انَ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ العالمینَ{انعام/162} بگو: نماز وعبادات من،و زندگی من ومرگ من همه برای خداوند جهانیان است.
خادم یعنی موقوفه امام شدن خادم دربست امام شدن. ما حقوقمان را گرفته ایم حالا وقت کار است،
در مقام دوستی وعشق که اینگونه سخن نمیگویند:مزد،حقوق،دستمزد و...
قصه ، قصه تکلیف است.
📗 کتاب *خادم ارباب کیست؟*
کتابی با محتوای رفتار شناسی طریقت خدمت در آستان سید الشهداء (ع) بر اساس زندگے جُون خادم ابا عبدالله علیه السلام.
✍🏻 نویسنده سیدعلی اصغرعلوی
Ⓜ eitaa.com/namazi_313
#مبلغ_مجازے
🗓سالروز کودتای ۲۸مرداد
💠رهبرمعظم انقلاب:
در ماجرای نخست وزیری مصدق و ملی شدن صنعت نفت دشمن فهمید که چه چیزی باعث حضور مردم در میدان میشود لذا از ۳۰تیر۳۱ که آقای کاشانی ملت را به صحنه آورد تا ۲۸مرداد۳۲ که عوامل آمریکا مصدق را سرنگون کردند ۱سال طول نکشید چراکه دشمن فهمید راز پیروزی ملت چیست و متأسفانه موفق شدند میان آقای کاشانی و مصدق اختلاف اندازند! ۸۰/۸/۲۰
@namazi_313
#مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
🗓سالروز ۲۸مرداد
💠رهبرمعظم انقلاب
دولت مصدق که توانست با پشتیبانی آقای کاشانی نفت را از چنگ انگلیسیها خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیهی به آمریکا بود. از این سادهاندیشی، آمریکاییها استفاده کردند، کودتای ۲۸مرداد را به راه انداختند و همهی زحماتی را که ملت ایران در ظرف برای ملی شدن صنعت نفتکشیده بودند، بر باد داد! ۹۴/۸/۱۲
Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
#مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
❣﷽❣ 🌴 *#هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 #قسمت7⃣1⃣ عجب! چه اتفاقى افتاده كه ا
❣﷽❣
🌴 *#هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴 *همراه با کاروان از مدینه تا شام*🏴
#قسمت8⃣1⃣
آيا آنها در بيعت خود ثابت قدم خواهند ماند؟
به راستى راز گريه امام چيست؟
* * *
غروب پانزدهم ذى الحجّه است. ما هفت روز است كه در راه هستيم.
اين جا منزلگاه "حاجِز" است و ما تقريباً يك سوم راه را آمده ايم. كمى آن طرف تر يك دو راهى است.
يك راه به سوى بصره مى رود و راه ديگر به سوى كوفه. اين جا جاى خوبى است. آب و درختى هم هست تا كاروانيان نفسى تازه كنند.
به راستى، در كوفه چه مى گذرد؟ آيا كسى از كوفه خبرى دارد؟ آن طرف را ببين! آنها گروهى از مردم هستند كه در بيابان ها زندگى مى كنند. خوب است
برويم و از آنها خبرى بگيريم.
ــ برادر سلام.
ــ سلام.
ــ ما از كاروان امام حسين(ع) هستيم. آيا شما از كوفه خبرى داريد؟
ــ نه، اين قدر مى دانيم كه تمام مرزهاى عراق بسته شده است. نيروهاى زيادى نزديك كوفه مستقر شده اند. به هيچ كس اجازه نمى دهند كه وارد كوفه شده و يا از آن شهر خارج شود.98
همه، نگران مى شوند. در كوفه چه خبر است؟ اهل كوفه براى ما نامه نوشته اند و ما را دعوت كرده اند. پس آن نيروها براى چه آمده اند و راه ها را بسته اند؟
حتماً مى خواهند از آمدن لشكر يزيد به كوفه جلوگيرى كنند و به استقبال ما بيايند تا ما را با عزّت و احترام به كوفه ببرند.
راستى چرا كوفه در محاصره است؟ چرا همه چيز اين قدر عجيب به نظر مى آيد؟ كاش مى شد خبرى از كوفه گرفت. از آن وقتى كه مسلم براى امام نامه نوشت، ديگر كسى خبرى از كوفه نياورده است.
امام تصميم مى گيرد كه يكى از ياران خود را به سوى كوفه بفرستد تا براى او خبرى بياورد. آيا شما مى دانيد چه كسى براى اين مأموريّت انتخاب خواهد شد؟
اكنون كه راه ها به وسيله دشمنان بسته شده است، فقط كسى مى تواند به اين مأموريّت برود كه به همه راه هاى اصلى و فرعى آشنا باشد. او بايد اهل كوفه باشد و آن منطقه ها را به خوبى بشناسد.
چه كسى بهتر از قَيْس بن مُسْهِر صَیداوی اَسَدى!
او بارها بين كوفه و مكّه رفت و آمد كرده و پيام هاى مردم كوفه را به امام رسانيده است.
نگاه كن! قيس دو زانو خدمت امام نشسته است. امام قلم و كاغذى را مى طلبد و شروع به نوشتن مى كند: "نامه مسلم به من رسيد و او به من گزارش داده است كه شما همراه و ياور من خواهيد بود.
من روز سه شنبه گذشته از مكّه بيرون آمدم. اكنون فرستاده من، قيس، نزد شماست. خود را آماده كنيد كه به خواست خدا به زودى نزد شما خواهم آمد".99
امام نامه را مهر كرده و به قيس تحويل مى دهد تا آن را به كوفه ببرد و خبرى بياورد. قيس نامه را بر چشم مى نهد و آماده حركت مى شود.
امام او را در آغوش مى گيرد و اشك در چشمانش حلقه مى زند.
او سوار بر اسب پيش مى تازد و كم كم از ديده ها محو مى شود.
حسّ غريبى به من مى گويد كه ديگر قيس را نخواهيم ديد!
* * *
ببين چه جاى سرسبز و خرّمى!
درختان فراوان، سايه هاى خنك و نهر آب. اين جا خيلى با صفاست. خوب است قدرى استراحت كنيم. همه كاروانيان به تجديد قوا نياز دارند.
امام دستور توقّف مى دهد و كاروان به مدّت يك شبانه روز در اين جا منزل مى كند. نام اين مكان "خُزَيْميّه" است.
ما ده روز است كه در راه هستيم وامشب شب هجدهم ذى الحجّه است، خداى من! داشتم فراموش مى كردم
كه امشب، شب عيد غدير است!
همان طور كه مى دانى، رسم بر اين است كه همه مردم، روز عيد غدير به ديدن فرزندان حضرت زهرا(س) بروند. ما فردا صبح بايد اوّلين كسانى باشيم كه به ديدن امام حسين(ع) مى رويم.
هوا روشن شده است و امروز عيد است.
همسفر خوبم! برخيز!
مگر قرار نبود اوّلين نفرى باشيم كه به خيمه امام مى رويم.
با خوشحالى به سوى خيمه امام حركت مى كنيم. روز عيد و روز شادى است.
آيا مى شنوى؟ گويا صداى گريه مى آيد! كيست كه اين چنين اشك مى ريزد؟
او زينب(س) است كه در حضور برادر نشسته است:
ــ خواهرم، چه شده، چرا اين چنين نگرانى؟
ــ برادر، ديشب زير آسمان پر ستاره قدم مى زدم، كه ناگهان از ميان زمين و آسمان صدايى شنيدم كه مى گفت: "اى ديده ها! بر اين كاروان كه به سوى مرگ مى رود گريه كنيد". 100
امام، خواهر را به آرامش دعوت مى كند و مى فرمايد: "خواهرم! هر آنچه خداوند براى ما تقدير نموده است، همان خواهد شد". 101
آرى! اين كاروان به رضاى خدا راضى است.
#ادامه_دارد...
✨🌺 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج 🌺✨
#مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
http://eitaa.com/namazi_313
👌جهت پیگیری داستان #عاشورایی #هفت_شهر_عشق به کانال #مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے در ایتا مراجعه نمائید.👆
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀
🏳روز عرفه
✍رهبر معظم انقلاب:
سیدالشهداء در سال ۳هجرت یعنی سال سوم حکومت اسلامی متولد شدند و حضرت اواخر عمرشان در دعای عرفه، خدا را اول بخاطر نعمت ولادت در آن حکومت اسلامی شکر میکند، برای اینکه حکومت انقلابی در تنفس انسان هم اثر میگذارد، ببینید این نعمت چقدر ارزشمند است، شما هم خدا را شکر کنید که در شبیه همچو حکومتی هستید! ۶۰/۱۱/۲۰
Ⓜ️ eitaa.com/namazi_313
#مُـبَـلِـغِ_مَـجـٰازے
هدایت شده از KHAMENEI.IR
✨ طرح | رهبرانقلاب: از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمی است؛ لحظه لحظهی اين ساعات مثل اكسير حائز اهميت است.
🌹 #روز_عرفه را قدر بدانيد!
💻 @Khamenei_ir
❣﷽❣
🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴
🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴
#قسمت9⃣1⃣
ما به راه خود به سوى كوفه ادامه مى دهيم و در بين راه از آبادى هاى مختلفى مى گذريم
.
نگاه كن! آن كودك را مى گويم. چرا اين چنين با تعجّب به ما نگاه مى كند؟ گويا گمشده اى دارد.
ــ آقا پسر، اين جا چه مى كنى؟
ــ آمده ام تا امام حسين(ع) را ببينم.
ــ آفرين پسر خوب، با من بيا.
كاروان مى ايستد. او خدمت امام مى رسد و سلام مى كند. امام نيز، با مهربانى جواب او را مى دهد. گويا اين پسر حرفى براى گفتن دارد، امّا خجالت مى كشد. خداى من! او چه حرفى با امام حسين(ع) دارد.
او نزديك مى شود و مى گويد: "اى پسر پيامبر! چرا اين قدر تعداد همراهان و نيروهاى تو كم است؟".
اين سؤال، دل همه ما را به درد مى آورد. اين كودك خبر دارد كه امام حسين(ع) عليه يزيد قيام كرده است. پس بايد نيروهاى زيادترى داشته باشد.
همه منتظر هستيم تا ببينيم كه امام چگونه جواب او را خواهد داد. امام دستور مى دهد تا شترى كه بار نامه هاى اهل كوفه بر آن بود را نزديك بياورند. سپس مى فرمايد: "پسرم! بار اين شتر، دوازده هزار نامه است كه مردم كوفه براى من نوشته اند تا مرا يارى كنند".
كودك با شنيدن اين سخن، خوشحال شده و لبخند مى زند. سپس او براى امام دست تكان مى دهد و خداحافظى مى كند. كاروان همچنان به حركت خود ادامه مى دهد.102
* * *
غروب يكشنبه بيستم ذى الحجّه است. اكنون دوازده روز است كه در سفر هستيم. كاروان به منزلگاه "شُقُوق" مى رسد. بركه آب، صفاى خاصّى به اين منزلگاه داده است.103
نگاه كن! يك نفر از سوى كوفه مى آيد. امام مى خواهد او را ببيند تا از كوفه خبر بگيرد.
ــ اهل كجا هستى؟
ــ اهل كوفه ام.
ــ مردم آنجا را چگونه يافتى؟
ــ دل هاى مردم با شماست، امّا شمشيرهاى آنها با يزيد.104
ــ هر آنچه خداى بزرگ بخواهد، همان مى شود. ما به آنچه خداوند برايمان مقدّر نموده است، راضى هستيم.105
آرى، امام حسين(ع)، باخبر مى شود كه يزيد به ابن زياد نامه نوشته و از او خواسته است تا كوفه را آرام كند و اينك ابن زياد، آن جلاّد خون آشام به كوفه آمده است و مردم را به بيعت با يزيد خوانده است.106
ابن زياد براى اينكه خوش خدمتى خود را به يزيد ثابت كند، لشكر بزرگى را به مرزهاى عراق فرستاده است. آن لشكر راه ها را محاصره كرده اند و هر رفت و آمدى را كنترل مى كنند.
آن مرد عرب، اين خبرها را مى دهد و از ما جدا مى شود. اين خبرها همه را نگران كرده است. به راستى، در كوفه چه خبر است؟ مسلم بن عقيل در چه حال است؟ آيا مردم پيمان خود را شكسته اند؟ معلوم نيست اين خبر درست باشد. آرى اگر اين خبر درست بود، حتماً مسلم بن عقيل نماينده امام، از كوفه بازمى گشت و به امام خبر مى داد.
ما سخن امام را فراموش نكرده ايم كه وقتى مسلم مى خواست به كوفه برود،
به او فرمود: "اگر مردم كوفه را يار و ياور ما نيافتى با عجله باز گرد". پس چرا از مسلم هيچ خبرى نيست؟ چرا از قَيْس هيچ خبرى نيامد؟ اكنون اين دو فرستاده امام، كجا هستند و چه مى كنند؟
* * *
امروز، دوشنبه بيست و يكم ذى الحجّه است.
ما در نزديكى هاى منزل "زَرُود" هستيم. جايى كه فقط ريگ است و شنزار. چند نفر زودتر از ما در اين جا منزل كرده اند. آن مرد را مى شناسى كه كنار خيمه اش ايستاده است؟
او زُهيْر نام دارد و طرفدار عثمان، خليفه سوم است و تاكنون با امام حسين(ع) ميانه خوبى نداشته است.
صداى زنگ شترها به گوش زُهيْر مى رسد. آرى، كاروان امام حسين(ع) به اين جا مى رسد. زُهير با ناراحتى وارد خيمه مى شود و به همسرش مى گويد: "نمى خواستم هرگز با حسين هم منزل شوم، امّا نشد. از خدا خواستم هرگز او را نبينم، امّا نشد".107
همسر زُهيْر از سخن شوهرش تعجّب مى كند و چيزى نمى گويد. ولى در دل خود به شوهرش مى گويد: "آخر تو چه مسلمانى هستى كه تنها يادگار پيامبرت را دوست ندارى؟"، امّا نبايد الآن با شوهرش سخن بگويد. بايد صبر كند تا زمان مناسب فرا رسد.
وقتى همسر زُهيْر زينب(س) را مى بيند، دلباخته او مى شود و از خدا مى خواهد كه همراه زينب(س) باشد. او مى بيند كه امام حسين(ع) ياران كمى دارد. او آرزو دارد كه شوهرش از ياران آن حضرت بشود.
به راستى چه كارى از من بر مى آيد؟ شوهرم كه حرف مرا نمى پذيرد. خدايا! چه مى شود كه همسرم را عاشق حسين(ع) كنى! خدايا! اين كاروان سعادت از كنارمان مى گذرد. نگذار كه ما بى بهره بمانيم.
#ادامه_دارد...
✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨
http://eitaa.com/namazi_313
#مبلغ_مجازي
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀