فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عجیب_اما_واقعی
مادر شهید؛ از حسرتی چند ساله گلایه کرد و در توضیح این غصه چنین گفت:
تا چند سال پیش، گاهی اوقات بیهوش می شدم و در همان عالم بیهوشی، پسر شهیدم می آمد و با من گفتگو می کرد. از همه دری سخن به میان می آورد. از وضعیت خوب خودش و رفقایش در آن عالم و از وضعیت همه اعضای خانواده که بعضی هایش را من اصلا خبر نداشتم و او در آن حالت رویاگونه به من اطلاع می داد. و من بی اطلاع از این موضوع که بچه هایم که دور و برم بودند و گفتگوی مرا می شنیدند و متوجه شده بودند، طرف صحبت های من پسر شهیدم، سید حسین است.
تا اینکه یک روز در همان عالم، حسین گفت: مادر! من ناراحتم که راز گفتگو هایمان را فاش می کنی.
گفتم: پسرم! من که بهوش نیستم، خواهر و برادرانت، وقتی من بیهوش هستم، صحبت های ما را می شنوند و بعدا درباره آن با من صحبت می کنند، من هیچ چیز یادم نمی آید.
به حسین گفتم: اگر می خواهی رازت فاش نشود، خب نیا و اینها را به من نگو.
بعد از این ماجرا، دیگر ارتباطم با فرزندم از این طریق قطع شد و حسرت آن گفتگوی های مادر و پسری بر دلم مانده است.
✍️برگرفته از گفتگو با مادر #شهید_سید_حسین_میرباقریفرد
https://eitaa.com/nameghalam