eitaa logo
نم قلم ✍
226 دنبال‌کننده
362 عکس
353 ویدیو
0 فایل
محلی برای ارائه آثار قلمی محمد رضائی پورعلمدار ان شاءالله بیشتر از شهدا خواهم نوشت. چون حق حیات بر گردنم دارند. ارتباط با مدیر کانال @pooralamdar🚦
مشاهده در ایتا
دانلود
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ضد خش؛ فیلم کوتاه ۱۳۰ ثانیه‌ای درباره‌ حجاب ✍اگر دیده اید ارزش دوباره دیدن را دارد 🔻اگر در ۴۴ سال گذشته دست کم ۴۰۰ فیلم کوتاه این چنینی (تبیینی) درباره حجاب و فلسفه آن ساخته بودیم، اکنون شاهد گرفتار شدن تعدادی از بانوان در منجلاب خانمان‌سوز بی‌حجابی نبودیم. @sinakhabarr یادمان باشد و اساسش بر محبت است. بر دوست داشتن طرف مقابل است، نه عقده گشایی و خودبرتربینی... https://eitaa.com/nameghalam
دهم اردیبهشت ۱۳۶۰ روح آسمانی شده بال گشود و در عملیات آزادسازی ( بیت المقدس )عند ربهم یرزقون شد. تصاویری که تقدیم نگاه زیباجویتان می کنم؛ مربوط به نامه تاریخ ۳۰ فروردین ۱۳۶۰ این شهید عزیز، خطاب به فرزندان و خانواده اش است که با توجه به تاریخ نامه و تاریخ شهادت، دقیقا ده روز قبل از شهادت این عزیز بوده که فرزند برومندش جناب آقای دکتر فيض الله رحیمی برایم ارسال کرده اند. نامه را خواندم، به شمارش من تعداد ۶۲ نفر را نام برده و سلام رسانده اند، مثلا پدرم را با مادرش و خانواده ذکر کرده ،که من فقط، پدرم و مادرش را شمرده ام، بنابراین اگر تعداد اعضای خانواده ها را اضافه کنیم عددی حدود ۴۰۰ تا پانصد نفر را شامل می شود. اما غرضم این است که شهادت برای بسیاری از، شهدای ما اتفاقی نبوده است، اینان قبل از شهادت ظاهری هم، شهید زیسته اند. مگر می شود مردی در تلاطم آغاز عملیاتی که پایانش معلوم نیست، اینگونه نفس مطمئن و سکینه قلبی داشته باشد که بنشیند و همه فامیل و دوستان و آشنایان و همسایگان را ردیف کند و بگوید به او سلام برسانید. چقدر دل دریایی داشته عمو صادق ما! چقدر وجودش مملو از مهربانی بوده! چقدر مرغ روحش در اوج بوده! نامه را بخوانید، نویسنده معلوم کرده ،دقیقا همانی را که عمو صادق گفته، نوشته است. همان قدر که او ساده و صمیمانه، بخشی از مهربانی اش را نشان داده است. خدایا! زیستی اینگونه و مرگی اینگونه را نصیبمان کن. https://eitaa.com/nameghalam
نم قلم ✍
قبل از عملیات بیت المقدس با تیمی از فرماندهان نظامی در آن سوی کرخه در حال اخرین ارزیابی ها از منطقه
دهم اردیبهشت ماه ۱۳۶۰ یادآور عروج خونین شهید عزیزمان سید مجتبی قریشی فرزند خادم الحسین آقا سید رضا است. مردی عزیز و سخت زحمت کش که رفتن را به ماندن ترجیح داد و نهایتا در (بیت المقدس ) به آرزویش رسید.
کودک بود اما شیطنت از سر و رویش می بارید، مادر به او فرمانی می دهد. کودک بازیگوش، مادرش را فحش می دهد. مادر به همکلاسی کودکش می گوید: به آقا معلمت بگو که ابراهیم به مادرش فحش داد. کودک دوباره زبان به دشنام می گشاید ،اما این بار به آقا معلم. همکلاسی، فردایش که آقا معلم سر کلاس آمد؛ می گوید: آقا! ابراهیم به مادرش فحش داد. مادرش گفت که به شما بگویم. آقا معلم ناراحت می شود، می پرسد : ابراهیم! این راست می گوید؟ ابراهیم باز لجبازانه می گوید : حقش بود. آقا معلم به سبک اون روزها، می بردش پای تخته و چوب به کف دستانش می زند ،شاید تأدیب و تنبیه شود. همشاگردی قصه ما، اینبار شیطنت می کند و برای اینکه؛ ابراهیم کتک بیشتری بخورد، می گوید:آقا! به شما هم فحش داد، فحش پدر. آقای تا این جمله را شنید، دست از تنبیه کشید. رفت پشت میزش نشست و سرش را با دو دستش گرفت. لحظاتی ساکت ماند، بچه های کلاس فکر می کردند او حالا عصبانی تر شده و ابراهیم را فلک می کند. سکوت کلاس و نگرانی ها را آقا معلم با طنین صدایش می شکند. بچه ها! بارها گفتم، برای آخرین بار می گویم؛ باید احترام پدر و مادرهاتون را داشته باشید. اونا زحمت شما را می کشند، اونا .... و آقا معلم انگار اصلا نفهمیده بود که ابراهیم به او هم فحش داده.... ابراهیم بعدها گفت:فکر می کردم، آقای میرباقری، منو از کلاس بیرون می کنه و دیگه راهم نمیده، بخاطر فحشی که بهش دادم. ولی آقا معلم بیرون از کلاس هم به من فقط درباره حفظ احترام پدر و مادر گفت. https://eitaa.com/nameghalam
بچه ها باید شعر حفظ می کردند. شعر درختکاری بود. علی که رفت پای تخته، گفت: من حفظ نکردم. اصلا نمی تونم شعر حفظ کنم. ذهنم نمی کشه، درس و مدرسه را دوست ندارم و ... . اما آقا معلم ول کن نبود و به علی گفت: هر شعری یا هر چیزی میتونی برامون بخون. علی لبخندی با خجالت زد و گفت: آقا هر چی باشه طوری نیست؟! هر جوری بخونم مشکلی نداره؟! آقا معلم پاسخ داد: هر چیزی بلدی، بخون. علی، اما یک شعر خواند، آنهم یک ترانه که آن‌روزها معمول بود توی عروسی ها می خواندند. با صدای بلند و آواز. آقا معلم حواسش به علی بود و با یک لبخند رضایت به علی روحیه می داد که ادامه دهد. آقا جعفر فراش مدرسه، در را باز کرد، دید آقا معلم سر کلاسه، گفت: ببخشید آقا سید! فکر کردم شما نیستید ... . ترانه تمام شد. آقا معلم رو به علی کرد و گفت: دیدی ذهنت می کشه؟ دیدی شعر میتونی حفظ کنی؟ حالا همین شعر را برو حفظ کن و فردا بیا بخون، با آواز هم بخون. علی، فردایش آمد و آن شعر را از حفظ و با آواز دشتی برای کلاس خواند. بعدا مد شد که بچه ها، هر کس می خواست، شعرهای کتاب را با آواز برای کلاس می خواند. آقا معلم که شهید شد، علی اما ترک تحصیل کرد. رفت پی کار کشاورزی و دامداری و ... یک روز که خاطرات آن‌روزها را با علی، مرور می کردیم، با حسرت گفت: اگر آقای شهید نمی شد، منم درس را ادامه داده بودم. https://eitaa.com/nameghalam
‏سلام بر تو ای وهب، ای کسی که حق را در زمانی که یاور اندک بود، یاری دادی. و وهب زنده است و نمرده و مؤمنین و جهادگران، همیشه او را یاد می‌کنند و در دل‌هایشان جای دارد. https://eitaa.com/nameghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرامی باد یاد و خاطره شهدای ماه شهر ونک در سال های دفاع مقدس شهید سید عبدالکریم تقوی، دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ شهید صادق رحیمی ، دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ شهید سید مجتبی قریشی، دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ شهید علی یار احمدی ، دوازدهم اردیبهشت ۱۳۶۵ معلم شهید سید حسین میرباقری فرد، بیستم اردیبهشت ۱۳۶۱ شهید موسی رضائی ، بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۶۳ شهید صفرعلی نجفی، بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۶۱ https://eitaa.com/nameghalam
ضمن ادای احترام به همه عزیزانی که در صنوف مختلف کارگری ،عرصه تلاش و مجاهدت برای معاش خانواده را برگزیده اند، به مقام شامخ شهدای کارگر درود می فرستیم و گرامی میداریم یاد و خاطره کارگر ذوب آهن اصفهان را. امید که همه ما قدردان تلاش اقشار مختلف کارگری در عرصه تولید و خودکفایی باشیم. https://eitaa.com/nameghalam
سپاس و ستایش خدایی را که مرا ثناگوی معلمی از جنس اندیشه های ناب اسلامی بر آمده بر شاخه های اخلاق نیکو قرار داد. رادمردی که آنچه از دامان مادر و مهر پدر آموخته بود را در حریری از اخلاق اسلامی بر ما عرضه کرد و تا ابد ما را عاشق و دلباخته راه و مرامش نمود. معلمی که بجای تجویز اندیشه ها، اندیشیدن و تحلیل را به ما آموخت و حق طلبی و عدالت خواهی را در عنفوان کودکی در وجود شاگردانش نهادینه کرد. مردی که در مدتی کوتاه ،اثراتی بزرگ و شگرف در محیط فرهنگی دیارم ونک ایجاد نمود و ما عاشق و دلباخته اول معلمش، جدش، پیامبر رحمت و مهربانی تربیت کرد. اینک در روز معلم و در آستانه سالروز شهادتش، جبهه سپاس به درگاه خداوند منان، می ساییم که اجازه داد تا محضر مادر معلم شهیدمان ، را درک و از نصایح و دعای خیر این اسوه زینبی عصر ما، بهره ببریم. ضمن ادای احترام به همه معلمین عزیزی که بر ما منت علم آموزی دارند، یاد و نام آن معلم شهیدمان را گرامی می داریم. https://eitaa.com/nameghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادر شهید؛ از حسرتی چند ساله گلایه کرد و در توضیح این غصه چنین گفت: تا چند سال پیش، گاهی اوقات بیهوش می شدم و در همان عالم بیهوشی، پسر شهیدم می آمد و با من گفتگو می کرد. از همه دری سخن به میان می آورد. از وضعیت خوب خودش و رفقایش در آن عالم و از وضعیت همه اعضای خانواده که بعضی هایش را من اصلا خبر نداشتم و او در آن حالت رویاگونه به من اطلاع می داد. و من بی اطلاع از این موضوع که بچه هایم که دور و برم بودند و گفتگوی مرا می شنیدند و متوجه شده بودند، طرف صحبت های من پسر شهیدم، سید حسین است. تا اینکه یک روز در همان عالم، حسین گفت: مادر! من ناراحتم که راز گفتگو هایمان را فاش می کنی. گفتم: پسرم! من که بهوش نیستم، خواهر و برادرانت، وقتی من بیهوش هستم، صحبت های ما را می شنوند و بعدا درباره آن با من صحبت می کنند، من هیچ چیز یادم نمی آید. به حسین گفتم: اگر می خواهی رازت فاش نشود، خب نیا و اینها را به من نگو. بعد از این ماجرا، دیگر ارتباطم با فرزندم از این طریق قطع شد و حسرت آن گفتگوی های مادر و پسری بر دلم مانده است. ✍️برگرفته از گفتگو با مادر https://eitaa.com/nameghalam