eitaa logo
نَمی از باران
323 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
480 ویدیو
9 فایل
از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است ... قدم به قدم با آیات قرآن همراه هستیم . عکسنوشته قرآنی کلیپ آیه گرافی تفسیرکوتاه درخدمتیم @s_zam65 @namiazbaran
مشاهده در ایتا
دانلود
أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ آیا دیدی کسی را که هوای نفسش رامعبود خود قرار داده؟ مراد از هوى پرستى ناديده گرفتن وظيفه و پيروى از غريزه است. هوى پرستى ابزار شناخت را از كار مى اندازد، نه چشم حقيقت را مى بيند و نه گوش حقّ را مى شنود و نه دل درك صحيح دارد. يكى از عوامل هوى پرستى، گرايش به مادّيات است. 🌟 امام علی (علیه‌السلام) : 🔴 هوای نفست دشمن‌ترین دشمنان تو است. کوشش کن که بر آن غالب و پیروز گردی؛ وگرنه هلاکت خواهد کرد...! @namiazbaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَإِن يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﺳﻴﺐ ﻭ ﮔﺰﻧﺪﻱ ﺭﺳﺎﻧﺪ ، ﻛﺴﻲ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻴﺮﻱ ﺭﺳﺎﻧﺪ [ ﺣﻔﻆ ﻭ ﺩﻭﺍﻣﺶ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭﺳﺖ ] ; ﭘﺲ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ .(سوره انعام١٧) اگر تیغ عالم بجنبد زجای نبرد رگی تانخواهد خدای 🔈بیان شیرین مقام معظم رهبری درباره مقدّرات انسان و تاثیر دعا @namiazbaran
إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا إِلَّا الْمُصَلِّينَ الَّذينَ هُمْ عَلي‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ به راستی که انسان سخت حریص و کم طاقت خلق شده است. هنگامی که صدمه ای به او رسد عجز و لابه کند. و هنگامی خیری به او رسد بخل ورزد.مگر نمازگزاران آنها که نمازها را پیوسته بجا می آورند! (سوره معارج 19-23) @namiazbaran
نَمی از باران
داستان زیبای #نسل_سوخته #قسمت_بیـسـت_سـومـ: ✍چند سال منتظر رمضان بودم اولین رمضانی که مکلف بشم
داستان زیبای : ✍چند شب بعد حال بی بی خیلی خراب شد هنوز نشسته دوباره زیر بغلش رو می گرفتم و می بردمش دستشویی دستشویی و صندلی رو می شستم خشک می کردم دوباره چند دقیقه بعدچند بار به خودم گفتم ... - ول کن مهران نمی خواد اینقدر پشت سر هم بشوری و خشک کنی باز ده دقیقه نشده باید برگردید اما بعد از فکری که توی ذهنم می اومد شرمنده می شدم... - اگه مادربزرگ ببینه درست تمییز نشده و اذیت بشه چی؟ یا اینکه حس کنه سربارت شده و برات سخته و خجالت بکشه چی؟ و بعد سریع تمییزشون می کردم و با لبخند از دستشویی می اومدم بیرون حس می کردم پشت و کمرم داشت از شدت خستگی می شکست و اونقدر دست هام رو مجبور شده بودم بعد از هر آبکشی بشورم که پوستم خشک شده بود و می سوخت حس می کردم هر لحظه است که ترک بخوره نیم ساعتی به اذان درد بی بی قطع و مسکن ها خوابش کرد منم همون وسط ولو شدم ... اونقدر خسته بودم که حتی حس اینکه برم توی آشپزخونه و ببینم چیزی واسه خوردن هست یا نه رو نداشتم ... نیم ساعت برای سحری خوردن نماز شبم رو هم نخونده بودم شاید نماز مستحبی رو می شد توی خیلی از شرایط اقامه کرد اما بین راه دستشویی و حال ... پشتم از شدت خستگی می سوخت دوباره به ساعت نگاه کردم ... حالا کمتر از بیست دقیقه تا اذان مونده بود سحری یا نماز شب؟بین دو مستحب گیر کرده بودم دلم پای نماز شب بود از طرفی هم، اولین روزه های عمرم رو می گرفتم اون حس و یارهمیشگی هم بین این 2 تا اختیار رو به خودم داده بود چشم هام رو بستم - بیخیال مهران ... و بلند شدم رفتم سمت دستشویی سحری خوردن یک - صفر بازی رو واگذار کرد .. خاله اومد مادربزرگ رو تحویل دادم و رفتم مدرسه توی مدرسه مغزم خواب بود ... چشم هام بیدار زنگ تفریح برای چند لحظه سرم رو گذاشتم روی میز و با صدای اذان ظهر ... چشم هام رو باز کردم باورم نمی شد ... کل ساعت ریاضی رو خواب بودم ... سرم رو بلند کردم ... دستم از کتف خواب رفته بود و صورتم قرمز شده بود بچه ها همه زدن زیر خنده و متلک ها شروع شد .. ساعت خواب - چی زده بودی که هر چی صدات کردیم تکان هم نمی خوردی؟ همیشه خمار بودی این دفعه کلا چسبیدی به سقف و خنده ها بلندتر شد یکی هم از ته کلاس صداش رو بلند کرد ... - با اکبری فامیلی یا کسی سفارشت رو کرده؟دو بار که بچه ها صدات کردن دید بیدار نشدی گفت ولش کنید بخوابه ... حالا اگه ما بودیم که همین وسط آتیش مون زده بود - راست میگه با هر کی فامیلی سفارش ما رو هم بکن هنوز سرم گیج بود ... باور نمی کردم که اینطوری بی هوش شده باشم آقای اکبری با اون صدای محکم و رساش درس داده بود ... و بچه ها تمرین حل کرده بودن اما برای من فقط در حد یک پلک بر هم زدن گذشته بود ... قانون عجیب زمان برای اونها یک ساعت و نیم برای من، کمتر از دقیقه رفتم برای نماز وضو بگیرم ... توی راهرو تا چشم مدیر بهم افتاد صدام کرد - فضلی برگشتم سمتش و سلام کردم چند لحظه ایستاد و فقط بهم نگاه کرد حرفش رو خورد - هیچی برو از جماعت عقب نمونی ظهر که رسیدم خونه هنوز بدجور خسته بودم ... دیگه رمق نداشتم خستگی دیشب مدرسه و رفت و آمدش دهن روزه و بی سحری چند دقیقه همون طوری پشت در نشستم تمرکز کردم روی صورتم که خستگی چهره ام رو مخفی کنم رفتم تو خاله خونه بود هنوز سلام نکرده سریع چادرش رو سرش کرد - چه به موقع اومدی باید برم شیفتم برای مامان یکم سوپ آورده بودم یه کاسه هم برای تو گذاشتم توی یخچال افطار گرم کن می خواستم افطاری هم درست کنم جز تخم مرغ هیچی تو یخچال نبود می سپارم جلال واست افطاری بیاره و قدرت اینکه برم خرید رو نداشتم خاله که رفت منم لباسم رو عوض کردم هنوز نشسته بودم که مادربزرگ با شوک درد از خواب پرید... 👈نویسنده:شهیدسید طاها ایمانی ادامــه دارد... @namiazbaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم امید اهل دوعالم بدست اوست یا باب الحوائج ادرکنی❤️ @namiazbaran
زمین سفره‌اش را پهن کرده وبی‌تاب رسیدن بهار است تاسبزشود. این را ازآفتاب 🌤ملایم این روزهامیتوان فهمید. 😭ماسالهاست سفره وجودمان راپهن کرده‌ایم وبیقرارسبزشدنیم. یابن الحسن انگارهمه یادمان رفته بی تو!تعادل دنیا،درنقطه ای فاحش می لنگد. 🌺یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ الغَوثَ اَدرِکنی 🍀آغازسـال شـدودردِفـراقـت آقـا؛شده درسینه تلمبار، به امید فرجت مهدی جان 😭هر دعایی بکنم حاجت دلخواه تویی.اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ فیٖ فَرَجِ مَولاٰناٰ صاٰحِبَ العَصرِ وَ الزَّماٰن"عج" 🌼اللهم اشف جمیع مرضانا بحق محمد وآل محمد🌼 ‏ @namiazbaran
مهدی جان سال نو ، سال تو خواهد بود! اگر شیعیانت بخواهند! @namiazbaran
چند وقتی که گذشت هارون برای عیسی پیغام فرستاد:زندانی ات را بکش! دستور راکه به او رساندند شروع کرد به لرزیدن ... @namiazbaran
خُلق یعنی رفتاری که در تو تثبیت شده! اگر بدخُلق هستی؛ و یک رفتار زشت، در تو تثبیت شده، استغفارت از اون خُلق پذیرفته نیست، مگر اینکه سخت در تلاش باشی تا از خودت دورش کنی! 🔖استادشجاعی @namiazbaran
📚مرا کنار مگذار آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید: تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست داشته باشی؟ آهنگر سر به زیر آورد و گفت: وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید. اگر به صورت دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم. همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ، مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار... @namiazbaran
علی بن یقطین می آمدحج. مدینه رسید،خواست امام راببیند،اجازه ندادند !... @namiazbaran