🌸 🌸
میدونۍچرا #توبهقیمتداره؟!
چونوقتۍمیایڪهمیتونینیاۍ...
← مهماینهڪه
هرجاهستۍوفهمیدۍ
داریراهُاشتباهمیرۍ
برگردۍ....
•• #اناللهیحبالتوابین🌿••
@namiazbaran
📚رمان مذهبی
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#قسمت_دوم
نہ
ایڹ امڪاڹ نداره.
باورم نمیشد.😣
زانو هام خم شد و نشستم رو زمیڹ و زل زدم بہ آسفالت داغ خیاباڹ...
براے اولیڹ بار
بہ ایڹ فڪر فرو رفتم...
یعنے مڹ اینقدر آدم بدے هستم ڪه شہدا نمیپذیرنم؟!😢
.
بازهم هموڹ رو دیدم...
ڪه باتعجب بہ جاے خالے اتوبوس ها نگاه میڪرد...
.
فرمانده بسیج دانشگاه روهم جا گذاشتڹ!😐
بابا ایول اینا دیگہ ڪے هستڹ!!!😅😏
.
داشتم نگاهش میڪردم ڪہ داشت باموبایلش صحبت میڪرد.
_ خداخیرت بده مؤمڹ!فرمانده تونم جاگذاشتے؟!😑
نہ نہ نیازے نیست.
برید ما باماشیڹ پشت سرتوڹ میایم...
.
و بعد بہ دوسہ نفرے ڪہ جامونده بودڹ گفت ڪہ باماشیڹ میریم...
.
_خانوم جلالی؟
سرمو آوردم بالا.
یڪے از هموڹ جامونده ها بود...
_بلہ؟😳
_آقاے صبوری گفتڹ ڪہ شماهم بیاید باما.
فقط یہ چادر نماز از نمازخونہ برداریدو سرڪنید.
و بعد سریع رفت.
.
#مے_طلبد_مرا !😍
باورم نمیشد!😊
.
تا از ایڹ یڪی جانموندم سریع پاشدمو از نماز خونہ یہ چادر سفید برداشتم وسرم ڪردم.
توآینہ بہ خودم نگاه ڪردم
چقدر بهم میومد!😊
اومدم بیروڹ ڪه بازهم دیدمش...👀
یہ لحظہ مڪث ڪردو زل زد بهم...
اما
سریع بہ خودش اومدو زیر لب
گفت:
_لا الہ الا اللہ
و سریع رفت.
وااا
ایڹ چِش شد؟
.
سوار یہ جیپ شدیم و راه افتادیم.
مڹ عقب نشستہ بودم و ساڪم روهم گذاشتہ بودم بیڹ خودم و خودش.
البته خودش خواسته بود...
وگرنہ براے مڹ چنداڹ هم مهم نبود😒...
چند ساعتے بود ڪه در راه بودیم...
هیچ حرفے ردو بدل نمیشد...
و فقط صداے مداح از ضبط صوت،
سڪوت رو میشڪست...
نزدیڪاے ظهر بود ڪہ رسیدیم بہ یہ مسجد.
راننده گفت:
_سید اینجا بمونیم برا نماز؟
.
.
.
پس او #سید بود...
.
.
⬅ ادامه دارد...
✍نویسنده: باران صابری
#رمان
@namiazbaran
☘🌸«اَلیَوم نَختم علی اَفواهِهِم و تُكَلّمنا اَیدیهِم و تَشهَدُ اَرجُلُهم بِما كانوا یَـكسِبُون»؛«امروز دهانهاشان را مهر و موم میكنیم.و دستهاشان با ما سخن میگویند و پاهاشان بدانچه كرده اند گواهی میدهند».
(سورهٔ یس، 65)
🌷از این آیه، جناب مولانا زیبا اثر گرفته :
روز محشر هـر نهان پیـدا شود
هم زخود هر مجرمی رسوا شـود
دست و پا بدهد گواهی با بیـان
بـر فسـاد او بــه پیش مستـعـــان
دست گویدمن چنین دزدیدهام
لب بگویــد من چنین بوسیـده ام
چشـمگوید كردهامغمزهٔحرام گوش گوید چیـدهام سوءالكـلام
#یک_آیه_یک_شعر
#مولانا
@namiazbaran
📚رمان مذهبی
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#قسمت_سوم
بادقت بہ اطراف نگاه ڪرد و گفت:
_آره احمدجاڹ،همیڹ جا نگہ دار تا نماز بخونیم و یڪم استراحت ڪنیم...
.
همہ پیاده شده بودڹ و مشغول وضو گرفتڹ بودڹ.
باخودم در گیر بودم!😑
ڪہ براے نماز برم یانہ...
#سید اومد از تو ماشیڹ حولہ دستے اش رو برداره ڪہ متوجہ مڹ شد...
یڪم خودشو مرتب ڪرد و انگار دو دل بود و در گفتڹ چیزے شڪ داشت...😳
منم خودمو بہ اوڹ راه زدم و مشغول تماشاے محیط بیروڹ از پنجره شدم...
_اممم
چیزه😶
برگشتم سمتش و گفتم:
_مشڪلي پیش اومده آقای صبورے؟😳
_نہ فقط خواستم بدونم شما پیاده نمےشید؟
_خب دلیلے نداره ڪہ پیاده شم
_نماز...
یعنے نماز نمے خونید؟
_نہ
چوڹ بلد نیستم...😢
یہ لحظہ سرشو آورد بالا و تعجب رو میشد تو حالت چهره اش دید
اما سریع سرشو انداخت پاییڹ و ادامہ داد:
_اگہ مایل بودید
میتونید از مڹ ڪمڪ بگیرید.
و سریع رفت...
.
تو شوڪ بودم...
ڪاراش خیلے عجیبہ...
.
مڹ ڪہ تااینجا اومدم
بد نیست نمازخوندنم امتحاڹ ڪنم...
.
چادرمو سفت گرفتم و از ماشیڹ پیاده شدم
اصلا چادر سر ڪردڹ بلد نیستم!😐
میدونستم الاڹ قیافہ ام خنده دار شده با ایڹ طرز چادر سرڪردنم...
.
بہ سمت وضوخونہ بانواڹ رفتم.
خداروشڪر وضو گرفتڹ یادم مونده بود!😓
.
شالمو سفت ڪردم و چادرم و سرم ڪردم
اومدم بیروڹ...
#سید ڪنار یہ آب سرد ڪن ایستاده بود و داشت آب میخورد.
رفتم سمتش و گفتم:
_آقا سید مڹ حاضرم.
ناگهاڹ آب پرید تو گلوش و
مڹ تازه متوجہ شدم چے گفتم...!!!😫😓
برای #اولیڹ بار چیزے بہ اسم خجالت در مڹ نمایاڹ شدو سرم انداختم پاییڹ.😌
دهانشو با چپیہ روے دوشش پاڪ ڪرد و
مڹ زیر لبے ببخشید حواسم نبودے گفتم...😐
_خب خانوم جلالے
چوڹ مڹ نمیتونم بیام قسمت خانوم ها مجبوریم همینجا نماز بخونیم...
و بعد چپیہ دور گردنش رو برداشت و انداخت رو زمیڹ و یہ چپیہ دیگہ برداشت و یڪم عقب تر از اوڹ یڪے انداخت
و رو هرکدوم یدونہ مهر گذاشت.
_ شما رو ایڹ عقبیہ وایستید و هرڪارے مڹ ڪردم بڪنید و هر ذڪرے ڪہ مڹ گفتم و آروم زیر لب تڪرار ڪنید...
_چشم
قبل از اینڪہ نمازو شروع ڪنہ
سرمو سمت آسموڹ گرفتم آروم گفتم:
_نماز میخوانم
قربة الے اللہ...😍
.
•°•°•°•°
⬅ ادامه دارد...
✍نویسنده: باران صابری
#رمان
@namiazbaran
#خـــــودسازے ✨
🔶امام زمان ارواحنافداه در یڪ تشرفی فرموده بودند ڪه : فعلت را فعل امام زمان قرار بده، عملت را عمل امام زمانے قرار بده•••
🔷باید ببینیم در طول روز چند عمل از ما صادر مےشود ڪه امام زمانے است ⁉️
✔️بتوانیم به قطع و یقین بگوییم ڪه این ڪارے ڪه من الان انجام دادم ڪار امام زمانے است. یعنے اگر امام زمان ارواحنافداه و مولا امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام هم جاے من باشند همینڪار را انجام مے دهند!
😇انسان سر خودش را ڪلاه نگذارد. بنشیند محاسبه ڪند ڪہ الان در این وضعیت، آیا این عمل و فعل من، فعل امام زمانے است؟!
°•|استاد حاج آقا زعفری زاده|•°
#مهدویت
#اخلاقی
@namiazbaran
🙏سلام رسول مهربانیها
آغاز هفته مان را بانام ویاد شما مزیّن میکنیم🌸
یا رحمة للعالمين
@namiazbaran
👌نکاتی بسیار شنیدنی در مورد شرق وغرب عالم هستی در آیات قرآن
🌅فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ (سوره معارج40)
به پروردگار مشرقها و مغربها سوگند مى خورم كه ما تواناییم.
🔹تفسیر کوتاه🔹
در باره ى مشرق و مغرب، در قرآن سه گونه تعبیر آمده است:
🔸به صورت مفرد: (المشرق و المغرب) به صورت تثنیه: (المشرقَین و المغربَین) و به صورت جمع. (المشارق و المغارب)
۱_در نگاه كلّى یک سمت مشرق و یک سمت مغرب است.
۲_در نگاه دیگر، تغییر مدار در تابستان و زمستان است كه مدار تابستان در شمال و مدار زمستان در جنوب است پس خورشید، دو مشرق و دو مغرب دارد.
۳_در نگاه دقیقتر، هر روز یک نقطه طلوع و غروب دارد كه در واقع ۳۶۵ مشرق و ۳۶۵ مغرب مى شود.
#تفسیر_کوتاه
#مشرق_مغرب
#شگفتی_آفرینش
@namiazbaran