eitaa logo
نَمی از باران
323 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
480 ویدیو
9 فایل
از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است ... قدم به قدم با آیات قرآن همراه هستیم . عکسنوشته قرآنی کلیپ آیه گرافی تفسیرکوتاه درخدمتیم @s_zam65 @namiazbaran
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 ؛ بعضی وقتها، برای خاموش کردنِ یک آتیش، یک فتنه، یک کینه، و ... باید از حقّ مسلّم خودت هم بگذری! بشینی و سکوت کنی و .... اجازه بدی، آتیشی که هنوز گُر نگرفته؛ خاموش بشه! گاهی لازمه، حقّت رو رها کنی، بایستی و جلوتر نری... و نترسی از اینکه بگن؛ "فلانی ترسید " آره ؛ گاهی لازمه بترسی، تا بتونی هیولایِ درون کسی یا کسانی رو مهار کنی❗️ این ترس‌ها از نگاه خدا ، تمامِ حقیقت شجاعته! استادشجاعی 🌛 @namiazbaran
♡ می‌گویند که هر روز رزق بندگانت را تقسیم می‌کنی می‌شود رزق هر روز من ... رفاقتی باشد از جنس شهیدان ؛ با عطر شهادت ، با عشق یک شهید ... @namiazbaran
السلام علیک یا سیدالشهداء❤️ @namiazbaran
"خدا چقدر قشنگ میگه : وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ «حواسم هست چی تو دلت میگذره»" ‌ ‌ بسم الله...🌹 به خودش قسم میخورم که هیچکس نمیداند در دلت چی میگذرد، جز خودش! تورا شکر میگویم که حواست به دلِ پرهیاهوی بنده هایت هست،ای دلگرمیِ روزهای سرد... @namiazbaran
💠امام محمد باقر علیه السلام: 🔶 گویا یاران قائم علیه السلام را میبینم که سراسر شرق و غرب عالم را پر کرده اند. همه چیز حتی حیوانات درنده و پرندگان وحشی از آنان اطاعت خواهند کرد و در همه چیز رضایت ایشان را می جویند. 🔷تا آنجا که سرزمینی بر سرزمین دیگر فخر می فروشد و می گوید امروز یکی از یاران مهدی علیه السلام بر من گذشت. 📚 کمال الدین ج ۲ ص ۶۷۳- مکیال المکارم ج ۱ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @namiazbaran
یادمان باشد همه‌ی مشکلات تاریخ انقضا دارند حتی مشکلات عصر غیبت!! پس هر وقت عرصه بر ما تنگ شد، زیاد تکرار کنیم:اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج بی خبر در بزن و سر زده از راه برس اللهم عجل لولیک الفرج •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @namiazbaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍ در تذکره الاولیا آمده است، زرگری نزد ابوالعباس نهاوندی (قرن چهارم) آمد و گفت: می‌خواهم زکات مال خود را بپردازم به چه‌کسی بدهم؟ شیخ گفت: برو اولین نیازمندی که در شهر دیدی به او بده. زرگر آمد و پیر نابینایی در کنار خرابات دید که در زمین نشسته بود. کیسه‌ای زر زکات مال به او داد و نابینا خوشحال شد. روز بعد رفت و دید نابینای دیگری کنار اوست. نابینای زکات‌گیر به او می‌گوید: خدا خیر بدهد دیروز زرگری آمد و کیسه‌ای زر به من داد و من در عشرتکده شهر رفتم و تا صبح مستی و با کنیزکان جوان عشق‌بازی کردم. زرگر این سخن شنید برآشفت و پیش شیخ آمد و گفت: من از تو خواستم راهی نشان دهی که بتوانم زکات مالم را بپردازم٬ این چه راهی بود که حرف تو را گوش کردم و مال را یک‌باره به یک عشرت‌گر دادم! شیخ دیناری به او داد و گفت: حال این یک دینار را ببر و به اولین فقیری دیدی ببخش. زرگر در راه مردی دید که چهره‌ای شکسته داشت. دینار در کف دست او نهاد. مرد علوی (سید) بود. شادمان شد و همان‌جا سجده شکری کرد. زرگر به دنبال آن مرد علوی افتاد، دید در خرابه‌ای رفت و از زیر لباس خود کبوتری مرده را به خرابه انداخت. برگشت و زرگر را دید. پرسید: این چه بود؟ مرد گفت: فرزندانم سه روز است گرسنه هستند و تاب گرسنگی نداشتند، این کبوتر مرده را برای آن‌ها می‌بردم تا بخورند. که خدا تو را حواله من کرد و کبوتر را در خرابه انداختم. خدا را هزاران مرتبه شکر. زرگر با چشمانی اشک بار نزد شیخ برگشت و داستان را تعریف کرد. شیخ گفت: دو زکات بود و دو داستان و یک انسان. هرگز در کار خدا تردید نکن. وقتی می‌خواهی بدانی پولت چقدر حلال است کافی است نگاه کنی که دست چه‌کسی می‌رسد و در چه راهی مصرف می‌شود. @namiazbaran