eitaa logo
نان و آب و درد
114 دنبال‌کننده
34 عکس
5 ویدیو
0 فایل
کانال اشعار و دلنوشته های رضا حاج حسینی و منتخب شعرا
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله متهم ردیف اول شناسی (1) دیروز بعد از مدت‎ها فرصت تفریح نیم‌روزه‌ای پیدا کردیم و طبق روال رفتیم مزار شهدای گمنام کوهسار و بعد مثل همیشه بالای تپه دنجی بالاتر از شهدای گمنام که هم ماشین‌رو نیست و هم به نسبت سر و صدای کمتری دارد، جایی پهن کردیم و نشستیم. به محض اینکه بالای تپه رسیدیم، نمیدانم کدام‌یک از ماشین‌های جاده‌های بالایی، سیستمش را روشن کرد. روشن‌کردنی که دعا میکنم خدا هیچکدامتان را به آن بلا دچار نکند. چنان صدای موسیقی‌اش (که از نامگذاری موسیقی بر آن گوش‌خراش‌ها شرم دارم) را بلند کرده بود، که بعید میدانم در کل این کوه، گوش کسی (متدینین) از بلندی دوبس دوبس و شعرهای رکیک رپ‌گونه‌اش نرنجیده باشد. چون صدای داد و بیدادمان به آنجا نمی‌رسید، به ناچار به پلیس 110 متوسل شدیم و به دلیل خلاف قانون بودن کارشان (خلاف شرعش پیش‌کش)، خواستیم تا تذکری دهند. با تکرار تماس‌ها هم، چیزی جز چَشم و اعلام می‌کنیم و الان میایند و جملات مشابه، عایدمان نشد. صدای مداحی گوشی موبایلم هم اصلا لابلای آن صدای غیرقابل توصیف گم بود. خلاصه بعد از تحمل حدود یک ساعته‌ی این زجر، مجبور شدیم همراه با سردرد شدید، بساطمان را جمع کنیم و چند دقیقه‌ای کنار مزار شهدا فاتحه خوانده و نخوانده، برویم. نکته جالب این هست که در همان کوه، درست در همان حوالی صدای گوشخراش مردم‌آزار، مرکز پلیس مستقر وجود دارد. عصبانیت و سردردی که گرفتم، مرا به این فکر فرو برد که متهم ردیف اول این مشکلات کیست؟ یا اصلا به طور کلی متهم ردیف اول مشکلات جامعه کیست؟ دنبال پاسخ این سوال بودم که به سرنخ‌های جالبی رسیدم و تصمیم گرفتم خدمت شما هم عرض کنم. منتظر متهم‌های ردیف اول ما باشید... ......................................... https://ble.im/nanabdard https://eitaa.com/nanabdard ادمین: @rezahaji
بسم الله متهم ردیف اول شناسی 2 متهم ردیف اول: دزد یا پلیس؟! پرده اول: حدود 11 سال پیش داخل حرم حضرت معصومه نماز میخواندم. که بعد از نماز متوجه شدم لپ‌تاپم نیست. این اولین رویارویی من با یک فقره دزدی بود. به پلیس مراجعه کردم و امیدوارانه گزارش و شکایت‌نامه را تنظیم کردم و منتظر پاسخ نیروی مقتدر پلیس ماندم. به خیالم (که به شدت خام بود)، به سرعت دوربین‌های حرم کنترل می‌شود و فرد سارق شناسایی می‌شود و تحت پیگرد قرار می‌گیرد و دو سه روز دیگر لپ‌تاپم به من بازمیگردد... . هنوز دو سه روز خیال خامم، تمام نشده است. پرده دوم: اینبار تهران (شرق، رسالت)! حدود هفت سال پیش، صبح زود متوجه دزیده شدن ضبط ماشینم شدم. از همانجا به نزدیک‌ترین پاسگاه رفتم و گزارش دادم. با خودم گفتم این پلیس پایتخت است، با قم فرق دارد. (اصلا همه جای قم که دست می‌گذاری، پر از مشکل و ایراد است، والا). ولی پایتخت یقینا پلیس خبره و پیگیری دارد. اما باز طبق روال معمول پرسیدم که امیدی هست پیدا شود؟ با خیالی تخت گفتند معمولا ضبط ماشین خیلی زود پیدا می‌شود. البته دنبال ضبط ماشین خودت نباش؛ گاهی دویست، سیصد تا ضبط از یک سارق پیدا می‌شود که ما خبرت می‌کنیم و تو مخیری هر کدام را می‌خواهی برای خودت برداری. حالا بعد از گذشت هفت سال و پیگیری‌های چندباره، هنوز خیلی زودشان نرسیده است. پرده سوم: باز تهران (شمال غرب، جنت آباد)! دوباره ماشینم را زدند. اگر چه دیگر ابهت پلیس تهران هم در نظرم شکسته شده بود، اما به خاطر اهمیت کالای مسروقه (باز لپ‌تاپ و کلی اطلاعات مهم و تمام نوشته‌جاتم)، بسیار سخت پیگیری کردم. حتی برای زودتر به نتیجه رسیدن، از هر که می‌توانستم کمک خواستم و خودم هم علاوه بر کلانتری محل، به مرکز پلیس پایتخت هم رفتم و بسیار تاکید بر اهمیت آن لپ‌تاپ کردم. بعد از حدود یکماه تماس گرفتند. از آگاهی بود، بسیار خوشحال شدم که بالاخره لپ تاپم پیدا شد. اما در کمال ناباوری فقط اطلاعاتی از بنده می‌خواستند، برای ثبت در رایانه. تازه فهمیدم بعد از یک ماه و اندی، هنوز پرونده بنده در سامانه پلیس ثبت نشده است. چه سوالی است که می‌پرسید؟! معلوم است که هنوز پیدا نشده. پرده چهارم: باز تهران (همان‌جا)! سه باره ماشین... دوباره ضبط. اینبار با 110 تماس گرفتم تا بیایند گزارش کنند، اما دیگر زحمت به کلانتری رفتن و شکایت‌نامه پر کردن را به خودم ندادم. پرده پنجم: باز تهران (غرب، پردیس کوروش)! چهارباره ماشین، اینبار کیف و مدارک همسرم...! با 110 تماس گرفتم و عرض کردم زحمت اینجا آمدن را نکشید، صرفا خواستم خبر دهم که جزو آمارهایتان ثبت کنید. پرده ششم: باز تهران (همان جنت آباد)! پنج باره ماشین. جالب آنکه ماشین نه ضبطی داشت، نه لپ‌تاپی و نه کیفی؛ به همان شارژر فندکی و عینک دودی و خرده وسایل داشپورت هم رحم نکردند و دزدان محترم، زحمت کشیدند و بردند. سرتان را درد نیاورم، دیگر حتی با پلیس تماس هم نگرفتم. با احترام به تمامی پلیس‌های خدوم کشورم، اما بنده فکر می‌کنم در جامعه‌ای که دزد در آن زیاد است، متهم ردیف اول آن "پلیس‌" است. ادامه دارد... 2 ......................................... https://ble.im/nanabdard https://eitaa.com/nanabdard ادمین: @rezahaji .
پرده سوم: رفیقم امیر؛ برای خرید فرش از اپلیکیشن دیوار، بیعانه‌ای (500 هزار تومانِ یکسال قبل، نه الان) را به فروشنده می‌دهد و بعد از مراجعه حضوری، به جعلی بودن آگهی پی ‌می‌برد. از آن کلاهبردارهای حرفه‌ای بود! از پختگی و چرب زبانی و توان اعتمادسازی، می‌توانست روانشناسی تدریس کند. بعد از مراجعه به کلانتری و پلیس و دادسرا و بانک و صرف هزینه‌های مرتبط و کاغذبازی‌های معمول، سرانجام مشخص می‌شود که ایشان 500 تومان‌های زیادی را در حساب خود در همان یکی دو روزه درج آگهی اندوخته است. اگرچه مبلغ زیادی نبود، اما رفیقمان به جهت تکرار نشدن چنین مواردی برای سایرین، شکایتش را ادامه می‌دهد و منتظر می‌ماند تا نوبت پرونده‌اش برسد. (یکسال بعد...) بالاخره بعد از پر کردن انواع فرم‌ها و شکواییه‌ها و بالا پایین رفتن‌ها توفیق زیارت آقای قاضی را پیدا می‌کند. قاضی هم که گویا شاکی و متهم را اشتباه گرفته، داد و بیدادی به راه می‌اندازد و طی مقدماتی نتیجه می‌گیرد که حقتان است و مگر جواب حماقت شما را ما و دستگاه قضا باید بدهیم. نهایتا هم چنین جمع‌بندی می‌کند که اولا اشتباه کردی پول را به حسابش ریختی، ثانیا اشتباه کردی که وکیل نگرفتی (برای 500 هزار تومان)، ثالثا مدرک قانع‌کننده‌ای نداری، رابعا بر فرض که مدرک هم داشتی و بر فرض حکم جلبش را صادر کنم، می‌توانی بروی پیدایش کنی؟! ایشان بی‌خیال پولشان شدند و آقای کلاهبردار هم (قاعدتا مثل دیگر کلاهبردارها) راست راست در کوچه و خیابان‌های فضای حقیقی و مجازی قدم می‌زند و با خیال آسوده به گرفتن بیعانه‌هایش از مردم عوامی که با این شیادبازی‌ها آشنایی ندارند، ادامه می‌دهد. پرده چهارم: بگذریم. طولانی شد... با کمال احترام به تمام قضات خوب کشورم، اما بنده فکر می‌کنم در هر جامعه‌ای که جرم در آن زیاد است، متهم ردیف اول "قاضی" است. ادامه دارد... 3 ......................................... https://ble.im/nanabdard https://eitaa.com/nanabdard ادمین: @rezahaji .
پرده هفتم: درست در همین زمان که رسانه‌ها با تمام وجود، دختران را به بی‌حجابی دعوت می‌کند و از چادر متنفر می‌سازد، طرح گشت ارشاد راه می‌افتد و به اسم اینکه چنین حجابی با اصول دینی ما سازگاری ندارد، دختران بد حجاب را از خیابان‌ها جمع می‌کنند. پرده هشتم: [نا]مسیح [بی]علینژاد این صحنه‌ها را در شبکه‌اش پخش می‌کند و از دختران می‌خواهد که آزادی‌های یواشکی و چهارشنبه‌های سفید و... را راه بیندازند و قدم قدم جلو بیایند و نظام را به زانو درآورند. پرده نهم: به دعوت دبیر ستاد عفاف و حجاب یکی از استان‌ها، برای جلسه و بازدید از نمایشگاه حجابشان به آن استان می‌روم. علاوه بر مانکن‌هایی که در نمایشگاه به عنوان مدل‌های حجاب اسلامی گذاشته شده بود و هیچ کدام حجابشان اسلامی نبود، دبیر این ستاد هم نه تنها چادری نبود، بلکه پوشش اسلامی نیز نداشت. پرده دهم: عضو ستاد عفاف و حجاب استان دیگری می‌شوم. در جلسه‌ای (که اولین و تنها جلسه حضور بنده است) بسیاری از مسئولین استان حضور دارند و از برنامه‌ها و هزینه‌کردهای سازمان‌های متبوع خود می‌گویند. علی القاعده بنده از این حجم فعالیت فرهنگی در خصوص موضوع حجاب شگفت زده می‌شوم و طبیعی است بپرسم بازخوردی هم از میزان افزایش دختران محجبه و کاهش بدحجابی در جامعه دارید؟ رندی (رئیس یکی از سازمان‌های متولی) پاسخ می‌دهد، برای مشخص شدن موثر بودن یا نبودن کارهای فرهنگی حداقل بایستی یه نسل بگذرد... پرده یازدهم: در لابلای چنین شلم‌شوربایی تازه برخی از روحانیون با ژست دین‌گرایانه می‌نشینند و از این می‌گویندکه: راست می‌گویندها! ما نیز هر چه تحقیق و پژوهش کرده‌ایم، مستندی بر اینکه در زمان حکومت‌داری پیامبر اکرم و امیرالمومنین علیهما السلام حجاب اجباری بوده باشد نداریم. حالا انگار تمامی قوانین راهنمایی رانندگی و پزشکی و آموزشی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی کشور را از دل آیات و روایات کشیده‌ایم بیرون که دنبال دلایل قانون حجاب (آن هم نه حجاب اسلامی، بلکه همان یک نوار روی سر) از فقه و شریعتیم. لابد آلمان و انگلیس و فرانسه هم که قوانین پوششی در دانشگاه‌ها و ادارات و سطح شرع دارند، از تورات و انجیلشان گرفته‌اند. نهایتا برای شناخت متهم ردیف اول، از رضا عطاران که حاضر است برای خنداندن مخاطبانش شلوارش را در بیاورد (طبق گفته خودش) انتظاری نباید داشت، مسیح هم که ماسک دشمن است و از دشمن هم که توقعی غیر از این نمی‌رود، دختران کوچه و خیابان هم وقتی متاثر از چنین رسانه‌هایی هستند که ما درست کرده‌ایم و شبکه‌های ماهواره‌ای و رسانه‌های مجازی که ما مجوز ورود و فعالیتشان در کشور را داده‌ایم، گناهی ندارند. لذا با احترام به تمامی فرهنگ‌سازان و فعالان فرهنگی خوب کشورم، بنده معتقدم در هر جامعه‌ای که معضلات اجتماعی و فرهنگی آن زیاد باشد، متهم ردیف اول آن، "متولیان فرهنگی"اند. ادامه دارد... 4 ......................................... https://ble.im/nanabdard https://eitaa.com/nanabdard ادمین: @rezahaji .
پرده یازدهم: "حسین آقا بقال" سوار تاکسی می‌شود. آقای راننده از همان بدو سوار شدن شروع می‌کند به غرغر کردن و نالیدن از دزد بودن مسئولین و بخور بخورهای آن بالایی‌ها و... . حسین آقا که از حرف‌های دیکته شده‌ی ماهواره‌ایش می‌داند به چه کسی رای داده است، می‌گوید ثمره‌ی انتخاب خودمان است دیگر! مسافر بغل دستی‌اش می‌گوید: آره والا! همان بهتر که اصلا رای ندهیم! نهایتا حسین‌آقا به مقصد دو هزارتومانی‌اش می‌رسد و صدا می‌زند: جناب! پیاده می‌شوم، چقدر تقدیم کنم؟ آقای راننده با همان اخم‌های درهم جواب می‌دهد: قابل شما رو ندارد، سه هزار تومان! این بار ضمن احترام به تمامی مردم متدین و با بصیرت سرزمینم، اما بنده معتقدم هر جامعه‌ای که مسئولین فاسد یا ضعیف زیاد دارد، متهم ردیف اول آن جامعه، "مردم"اند.  5 ......................................... https://ble.im/nanabdard https://eitaa.com/nanabdard ادمین: @rezahaji
پرده پنجم: مدتی بعد و باز هم کهیر... اینبار تلفن را بر داشتم و تماس گرفتم با یکی دیگر از اطباء کلاهبردار سنتی اسلامی که باز از شاگردان همان "خود آیت‌الله‌خوانده" بود که صدا و سیما می‌گفت. بدون اینکه ویزیتی بگیرد و درخواستی داشته باشد، پیشنهاد خوردن و شستشوی بدن با عرق کاسنی را داد و باز به طرز شگفت‌آوری یکروزه درمان شدم. پرده ششم: یکی از اقوام! دیسک کمرش عود می‌کند و درد سیاتیک پایش امانش را می‌بُرد و به بیمارستان منتقل می‌شود. یک بیمارستان خصوصی درجه یک با مجرب‌ترین کادر پزشکی. همه پزشکان اتفاق نظر دارند که به سرعت بایستی عمل شود و اتفاق نظر دارند که بیش از 20 میلیون تومان (20 میلیون تومان 8 سال قبل نه الان) هزینه دارد و اتفاق نظر دارند که بعد از عمل و دوران نقاهت 6 ماهه‌اش، باز هم آن کمر، برایش کمر نمی‌شود و تا آخر عمر، مراعات‌لازم است. در همین حال بود که به توصیه یکی دیگر از اقوام و به لطف استخاره و با کلی تهدید و تعهد و امضاء، بالاخره توانست از بیمارستان خارج شود و مستقیم برود پیش یک طبیب طب سنتی و فشاری (چون با فشار دادن نقاطی از بدن، مثل مچ پا و مچ دست، غالب بیماری‌ها را درمان می‌کند اسمش را گذاشتیم طب فشاری). خلاصه در همان جلسه اول، مچ پایش را ماساژ می‌دهد و دردش رو فرو می‌نشاند و آن استراحت ‌مطلقِ توصیه شده‌ی دیگر پزشکان را تبدیل می‌کند به روزی یک ساعت پیاده‌روی اجباری! و در نهایت در دوازده جلسه (هر جلسه 5 هزارتومان) کاملا درمان می‌شود. الان که بیش از هشت سال از آن ماجرا می‌گذرد، هنوز درد کمرش عود نکرده است و تازه گاهی والیبال هم بازی می‌کند. پس از آن ماجرا هم کم نبودند آشنایان دیگری که چنین مشکلی داشتند و رفتند و درمان شدند... پرده هفتم: طبیب پرده چهارم و پرده ششم، بارها به دلیل غیرقانونی بودن کارشان (که احداث هر مطب طب اسلامی و طب سنتی غیرآکادمیک غیرقانونی است) مطبشان پلمپ می‌شود و خودشان روانه‌ی دادگاه! پرده هشتم: دیگر بس است. کمی بی‌پرده صحبت کنیم بهتر است. بی‌پرده اول: شما را نمی‌دانم! اما بنده می‌دانم وقتی چرخه پزشکی، یکی از بزرگترین چرخه‌های اقتصادی دنیا است و سوخت این چرخه چیزی جز "بیماری" نیست، در نتیجه هر چه بیماری بیشتر، جیب کشورهای پیشرو از جمله امریکا پرپول‌تر. بی‌پرده دوم: شما را نمیدانم، اما برای من باورش سخت که هیچ، اصلا محال است باور کنم همان‌هایی که بمب و کشتار شده لذت و سرگرمی هر روزه‌شان و از ریخته شدن خون هیچ غیرخودی‌ای که بتوانند، دریغ نمی‌کنند، همان آمریکا و اسرائیل که استاد جنگ‌های بیولوژیک و طراحی و ساخت انواع ویروس‌های کشنده و آزاردهنده هستند، و از قضا حرف اول علم پزشکی دنیا را نیز می‌زنند، دلشان برای سرماخوردگی بعد از اربعین امثال من سوخته باشد. بی‌پرده سوم: شما را نمی‌دانم، اما بنده به علمی که هر روز خودش زیرآب نظریات روزهای قبل خودش را می‌زند، خوش‌بین نیستم. بی‌پرده چهارم: شما را نمی‌دانم! اما به اعتقاد بنده فرق است، فرقی از زمین تا آسمان، بین طبی که خواستگاهش پیشگیری است و طبی که نانش در بیماری است. بی‌پرده پنجم: شما را نمی‌دانم! اما بنده با کسی دعوایی ندارم و (اگرچه حرف برای گفتن زیاد است) حوصله بحث نظری در مورد اینکه طب اسلامی داریم یا نداریم را ندارم؛ ما و خیلی از دور و بری‌ها رفتیم و رفتند پیش اطباء طب سنتی و اسلامی، درمان شدیم و درمان شدند. از همان سرماخوردگی بعد از اربعین گرفته تا مشکلات حاد دیسک کمر و بیماری‌های معده و ام‌اس و سرطان و...؛ شما هم پیش هر دکتری که ترجیح می‌دهی برو... بی‌پرده آخر: نه می‌گویم تمام پزشکیِ روز "نه" و نه می‌گویم تمام طب اسلامی و سنتی "آری"، اما آنچه مسلم است، تفاوت ماهوی و بنیادین بین این دو طب است که "کلیت" طب اسلامی و طب سنتی را بر پزشکی غربی ترجیح می‌دهد. ... اگرچه سخت است! اما اینبار هم ضمن احترام و قدردانی از تمامی پزشکان خدوم و نازنین میهنم، باید عرض کنم که بنده اعتقاد دارم در هر جامعه‌ای که بیمار در آن زیاد است، متهم ردیف اول آن جامعه "پزشک" است. 6 ......................................... https://ble.im/nanabdard https://eitaa.com/nanabdard ادمین: @rezahaji
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است تَرَک‌های لب این جاده از قحطی باران است به باران فکر کن آری که در چشمان این صحرا هزاران برکه خشکیده، هزاران ماه بی جان است تو شاید نه! ولی بی شک به باران فکر خواهد کرد گلی که تشنه و بی حال روی دست گلدان است چه لطفی دارد اینکه شاخه را محکم بگیرد برگ درست آن لحظه‌ای که شاخه خود در دام توفان است بیا تا شهر، شهر آب و هوای بدتری دارد میان برج ها انگار کل شهر زندان است صدای خش خش برگ است زیر پای عابرها ولی نه! این صدای خِس خِس حلقوم تهران است به هر میدان صدایش می زنند آری... ولی افسوس ولیّ عصر در تهران فقط نام خیابان است کجا باید بگردم؟ صبحدم کو؟ روشنایی کو؟ بگو خورشید امشب در کدامین خانه مهمان است؟ صدای تِک‌تِک ساعت، تکان داده‌ست دنیا را جهان! بیدار شو! بیدار شو! شب رو به پایان است ......................................... https://ble.im/nanabdard https://eitaa.com/nanabdard ادمین: @rezahaji
بیا مثل گلستان باش، ادا کن حق باران را که باران فرق نگذارد بیابان و گستان را اگر کم لطفی است از ماست، بارانی که من دیدم کمر بسته گلستانی بسازد هر بیابان را همین باران، همین آب حیات، این خیر محض، این رود اگر پایش بیفتد زنده خواهد کرد بی‌جان را بیا و این سیاهی را به پای ابرها مگذار که باران آرزو دارد ببیند سبز تهران را چقدر از چتر دلگیرم، اگرچه سخت می‌میرم من از او گل نمی گیرم که خشکانده ست گلدان را ببار ای حضرت باران که ما آماده ایم آری و دریا جمع کرده قطره قطره سیل یاران را ......................................... https://ble.im/nanabdard https://eitaa.com/nanabdard ادمین: @rezahaji
پرده علمی‌تخیلی چهارم: می‌روم پیش پزشک. همان پزشک متهم ردیف اول شناسی 6. (10 ثانیه برگشت به عقب، اصلاح می‌شود) نمی‌روم به پزشک، بلکه وارد سامانه بهداشت می‌شوم و علائم بیماری‌ام را ثبت می‌کنم و سوالات عمومی را پاسخ می‌دهم. سامانه سوابق پزشکی‌ام را در می‌آورد و از طریق هوش مصنوعی، احتمالات بیماری‌ و احتمالات درمانی‌ام را به پزشک همیشگی‌ام می‌رساند. (پزشکم را خودم انتخاب کرده‌ام. بر اساس سوابق عملکرد و انصاف و نظرات بیماران سابقش. البته زمانه فرق کرده است و به دلیل آنکه تمامی سوابق پزشکان، ثبت و رصد می‌شود و نتایج مصرف داروها را در بیمار اندازه می‌گیرد و هر پزشک در هر روز بیش از تعداد خاصی نمی‌تواند مریض ویزیت کند، خیلی از مشکلات قدیم (سال 98) را دیگر نمی‌بینی. راستی! پزشکم، پزشک طب اسلامی است، چون هوش مصنوعی، آنقدر استقبال و میزان تاثیرگذاری و رضایت این طب را بالا می‌داند، که همیشه از پیشنهادهای اولی‌اش اطباء طب سنتی و اسلامی هستند. ضمنا پزشکم مرد هم هست. سامانه به صورت خودکار، در صورتی که پزشک همجنس در دسترس باشد، غیر همجنس پیشنهاد نمی‌کند.) خلاصه، پزشک از طریق گوشی هوشمندم، ضربان قلب و فشار خون و میزان تبم را می‌سنجد و با دوربین و چراغ‌قوه گوشی‌ام وضعیت گلویم را بررسی می‌کند. چون عفونتم کمی شدید است، برای آنکه خیالش تخت شود، از طریق همان سامانه بنده را به نزدیک‌ترین آزمایشگاه معرفی می‌کند و آزمایش می‌گیرند و نتیجه را برای دکتر، در همان اپلیکیشن ثبت می‌کنند. پزشک هم نهایتا نسخه‌ی پیشنهادی هوش مصنوعی را که آب و عسل و لیموی تازه هر روز صبح و پرهیز از سرخ‌کردنی‌ها است، تایید می‌کند و با اعلام نیاز، از داروخانه و سوپر میوه سر کوچه سفارش آنلاین می‌دهد و نیم ساعت نشده، دارو به دستم می‌رسد. ... قبل‌ترها را نمی‌دانم، اما امروزه در هر جامعه‌ای که نابسامانی‌اش زیاد است، متهم ردیف اول‌ترش "مسئولان فضای مجازی" هستند. یا به تعبیر صحیح‌ترش، تا زمانی که نابسامانی‌ها در ایران زیاد است، شاید متهم ردیف اولش آنهایی باشند که ذکر خیرشان بود، اما متهم ردیف اول‌تر "مائیم". بله! خودِ خودِ "ما"، من و شما... پی‌نوشت‌ها: 1. چون فضای مجازی یک مقوله میان‌رشته‌ای و دارای ابعاد و حوزه‌های مختلف است، کمتر دانشجو، طلبه، نخبه یا مدیری است که جزو "مسئولان فضای مجازی" یا همان "ما" نباشد. 2. منظورمان از سیستمی کردن و اشراب فرایندها و قوانین به سامانه‌ها، سلب آزادی و اختیار عمل از نیروها و مدیران نیست، بلکه قائل به انعطاف و اختیار عمل در چارچوب‌ها هستیم، یعنی همین‌که بازدارندگی از ‌هرزه‌گی سازمانی و نهادی داشته باشد، کلاهمان را می‌اندازیم بالا. 3. کمرنگ شدن اخلاص و تلاش برای کسب امتیاز بیشتر یا نمایش فعالیت‌ها و...، از آفات اینگونه سیستم‌هاست که باید برایش چاره اندیشید. اگرچه در همین وضعیت کنونی هم... بگذریم. 4. در پایان از همه دوستان به ویژه دوستانی که این هفت دردگویه را دغدغه‌مندانه دنبال کردند و ما را از نظراتشان مستفیض کردند، کمال تشکر را دارم و از همه کسانی که به نحوی خاطرشان مکدر شد، حلالیت می‌طلبم. 7 ......................................... https://ble.im/nanabdard https://eitaa.com/nanabdard ادمین: @rezahaji
بسم رب الزهرا سلام الله علیها جهان زیباست اما برگی از دیرینه زیباتر نبیند تا ابد تاریخ از آن پیشینه زیباتر به پیغمبر خدا یک دختر زیبا عطا کرده ست که او از هر چه که زیباست، هرآیینه زیباتر کلامش دُرّ، نگاهش لولو و مرجان، دلش یاقوت کجا در عالم امکان از این گنجینه زیباتر نگاهی فاطمه بر چشم زیبای علی انداخت و این از انعکاس نور در آیینه زیباتر شبیه پینه‌ی نورانی پیشانی حیدر به دستش پینه ی دستاس... از این پینه زیباتر؟ یهودی ها به نور چادرش اسلام آوردند که آن چادر نشان داده به آنها دینِ زیباتر همان چادر که روزی سوخت، روزی روی خاک افتاد... که از هر چادری آن چادر پشمینه زیباتر ولی از ماجرای داغِ در چیزی نمیگویم که برخی رازها باشد اگر در سینه زیباتر ... به لطف حضرت زهرا تمام روزها زیباست و در بین تمام روزها، آدینه زیباتر .......................................... https://eitaa.com/nanabdard https://ble.im/nanabdard ارتباط با ادمین: @rezahaji
- خنده ی درخت لحظه های دردناکِ مرگ پیش چشم بی‌تفاوتِ هزار برگ بی دلیل نیست... آنچه سال‌ها به دست خود بزرگ کرده بود دسته‌ی تبر شده‌ست شاخه‌ای که فکر کرده از درخت سر شده‌ست آه! خنده‌ی درخت بی‌دلیل نیست... راستی! خنده‌های من از این قبیل نیست؟! .......................................... https://eitaa.com/nanabdard https://ble.im/nanabdard ارتباط با ادمین: @rezahaji
بی‌ضریح و بارگاه نیست... صحن او وسعت تمام سینه‌هاست چارگوشه‌ی ضریح او چارگوشه‌ی تمام قلب‌ها ای جهان! ای جهانِ زیر سایه‌ی امام ای جهانِ دائم‌السلام ای همیشه زائر مدینة‌الرسول در جوار بقعه‌ی بقیع در هوای جای خالی حرم زیر نور چلچراغ آسمان لحظه‌لحظه‌ی زیارتت قبول... ......................................... @nanabdard