اینا اگ از واسطه زخم خوردن
دوست من بعد ۸ سال رفاقت صمیمی ب من گف میشه بیای حرم داداشم ببینتت و آشنا شید و....
گفتم ب مامانم بگم و...
مادرمو راضی کردم و رفتم، منو دوستم کلی عکس از قبل داشتیم با هم، همهههههه زندگی منو میدونست
و این پیشنهاد رو داد.
در نهایت با برادرش صحبت کردم و اومدم خونه
و الان بعد ۵ ماه هیییییچ خبری ازشون نیست
در صورتی ک پسره گف ببخشید ک اینجا قرار گذاشتیم، من خواستم بیاییم خونتون ولی اصرار خواهرم بود
ان شالله جلسه بعدیو منزلتون خدمت میرسیم.
و دوستمم کلی ذووووق ک تو قراره بشی زن داداشم و....
کلی از داداشش برام تعریف کرده بود و....
و خودش سالها بشدت از بی فرهنگی خانواده شوهرش برام درد دل میکرد و میگف شعور ندارن.
بعد اون چند بار با هم تلفنی حرف زدیم ولی هیییییچ اشاره ای ب اون مبحث نکرد، انگار اصلا همچین اتفاقی نیوفتاده، شتر دیدی ندیدی
و من همچنان حس میکنم خوابم
مگ میشه😲😲
بماند ک از جهت کفیت خانواده من و خودم بالاتر بودیم.
ولی من روم نشد درخواست دوست صمیمیم رو رد کنم.
من میگذرم ازشون
و دعا میکنم شفا پیدا کنن تا بقیه مردم اذیت نشن
#پیام_مخاطب
#این_خیلی_بد_بود