eitaa logo
ننه ابراهیم🦥
29.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
191 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یه پسری رو به یکی از دوستام معرفی کرده بودیم... یکی از دوستای دیگم متوجه شد و بهم گفت این پسره خیلی مشکوکه، خواستگار من بوده و همون جلسه ی اول بهم گفته من شغلم حساسه و یه جای مهم تو سپاهه و یه سری چیزایی درباره شغلش تعریف کرده که هیچ آدمی که شغلش حساس باشه، جلسه اول نمیگه! دیگه منم دلشوره گرفتم که نکنه دوستم بدبخت شه😕 به دوستم گفتم با یه بهانه ای، کدملی اش رو بگیر! خلاصه کدملی پسر رو گرفتیم و استعلام کردیم و متوجه شدیم که بله! ایشون اصلا تو سپاه نیست! و هرچی گفته دروغه😵‍💫 @naneebrahim
خلاصه ما به یه بنده خدایی زنگ زدیم و گفتیم ایشون دروغ گفته و قضیه اینجوریه؛ گفت شماره اش رو بدید به من، من به بهانه ی اینکه از بستگان دختر هستم و میخوام ازش تحقیقات کنم باهاش قرار میذارم و بقیه اش رو بسپرید به ما🥸 قرار شد دختر هم عادی رفتار کنه و چیزی به روی خودش نیاره اما قبل از اینکه قرار منعقد بشه، دختر خانم طاقت نیاورد و به پسر گفت که جوابم منفیه و برات متاسفم که انقدر بهم دروغ گفتی و خونِ شهدا گردنته😶 که انقدر درباره ی شهدا حرف زدی تو جلسات! و حتما هم به حسابت رسیدگی میشه و ولت نمیکنیم! @naneebrahim
بعد پسره کاملا انکار کرد و گفت من دروغ نگفتم که!! ما هم گفتیم پس چرا تو سامانه، اصلا کدملی شما رو بالا نیاورد؟ پسر هم همش میگفت: توضیح میدم‌. صبر کنید توضیح میدم‌ ما هم گفتیم آره داره فکر میکنه که دروغای جدید تحویلمون بده😏😏 بعد پسر گفت من آدرس محل کارم رو میدم که پدرتون بیان برای تحقیقات! و آدرس رو داد🚶‍♀️ @naneebrahim
خیلییییی دلم میخواست آخر داستان اینجوری تموم شه که بگم ما یه جاسوس موساد رو گرفتیم و جاسوسِ موساد، عاشقِ دختر مذهبیِ داستان ما شده بود😶و وقتی فهمید ما حقیقت رو فهمیدیم دست کرد تو موهای پرپشتِ خرمایی رنگش و اشک تو چشمایِ درشت عسلیش جمع شد و قسمم داد که از موساد میام بیرون، فقط بذار به عشقم برسم😕 ولی من کوتاه نیومدم و منو گروگان گرفتن و اینا... ولی خب تهِ داستان اینجوری تموم شد که بابای دختر رفت تحقیقات و همه چی درست بود🐒 و چون واقعا شغلش یه جایِ حساس تو سپاه بود، کدملیش تو استعلام نشون داده نشده بود🙊 قسمت اینجوری بود که تهِ داستان با خیط شدن من و دوستم تموم شه و همگی سینه خیز رفتیم از پسره حلالیت گرفتیم👩‍🦽👩‍🦽 @naneebrahim