📋 #داستانطلببارانحضرتموسی(ع)
#سبک_مناجات
#گریز_به_روضه_حضرت_زهرا (س)
با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چند وقتی بود بارون نباریده بود. مردم جمع شدند موسی رو خبر کردند. حضرت اومد.
همه مردم رو جمع کرد بالای بلندی دست به دعا بلند کرد. تا اومد دعا کنه از طرف خدا صدایی اومد:« موسی صبر کن! قبل از اون که دعا کنی بگم اینو... تو این جمع یه گنهکار وجود داره تا اون گنهکار از جمع بیرون نره دعای هیچ کسی مستجاب نمیشه.» موسی بالای بلندی فریاد زد [این مطلب رو] آی مردم! آی اونهایی که صدای منو میشنوید! من دارم الان اعلام میکنم و اونی که فهمیده گنهکاره خودش میفهمه. ( اگر من باشم میفهمم دیگه منم اون گناهکاری که الان دارند داد میزنند.
من الآن میخوام مثل موسی داد بزنم از اون طرف هم اون گنهکاره خودمم. اون گنهکاره منم )
آی مردم ! خدا می فرماید تا اون فرد گنهکار از جمع بیرون نره دعای هیچ کسی مستجاب نمیشه. یهو پچ پچ ها شروع شد. همه دارند به هم دیگه نگاه میکردند اون یه نفر کیه؟ یهو اون شخصی که مثل من بیچاره بود سرش رو پایین انداخت شروع کرد با خدا حرف بزنه.
(ها خدا دمت گرم آبرومون رو نبردی نبردی گذاشتی همه جمع شند حالا آبرومون رو ببری...
الآن همه دارند منو میبینند. من سرم رو پایین انداختم. خدایا من گنهکارم قبول. اما اینجوری آبرومو نبر. اگر هم میخوای بزنی منو یه گوشی تنهایی بزن گ.تو جمع منو اینجوری ضایع نکن . خدایا من به غلط کردن افتادم سرمو بالا نمیارم. همه دارند منو میبینند من گنهکارم...)
یهو شروع شد باران باریدن. اون گنهکاره سرش رو آورد بالا.
( آی قربون معرفتت برم. نوکرتم که آبرومو دوباره خریدی. نوکرتم که دوباره آبرومو نبردی.)
[ تو این عالم فقط آبروی یه نفر رفت اونم در خونه همچین که داشتند همسرشو چهل نفر میزدند سرشو پایین انداخت. زهرا جان! حلالم کن!
آبروی یه نفر دیگه هم علقمه رفت. همچین که دید یه تیر به مشکش خورد هی از زیر چشم به این مشک نگاه میکرد. «ای مشک! مریز آبرویم»]
شروع کرد بارون بباره یهو موسی عرضه داشت «خدا پس چرا اینجوری شد؟ کسی از این جمع آخه بیرون نرفت. کی الان از این در بیرون رفت؟ هان؟ » خدا فرمود «موسی ! بنده ام رو بخشیدمش. آخه توبه کرد. پشیمون شد. همین که من گفتم یه عده یهو به خودشون اومدند پشیمون شدند یعنی خدا بخشیده»
_ میشه اون بندت رو به من نشون بدی من برم ببینمش بغلش کنم تبریک بهش بگم که تو بخشیدیش؟
_ موسی! اون وقتی که گنهکار بود بهت نشونش ندادم. حالا که بخشیدمش چه انتظاری از من داری آبروشو پیش تو ببرم؟
یعنی من از این داستان از این روایت اینو گرفتم. قیامت آبروی ما رو جلو مادر نمیبری... قیامت آبروی ما رو جلو ابی عبدالله نمیبری... قیامت آبروی ما رو جلو امیرالمومنین نمیبری...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کانال مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @seyedrezanarimani ]
کانال اشعار مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
[ @narimani_matn ]