eitaa logo
🌹🕊گلهای باغ زندگی(محتوایی برای کودک و نوجوان)🕊🌹
38 دنبال‌کننده
143 عکس
131 ویدیو
27 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
12.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸چگونه فرزندانی باشخصیت تربیت کنیم؟ 🔹استاد پناهیان
51.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 برا هدف می جنگیم 🍃 برا هدف میمیریم 🎤 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
✨✨✨✨ ✨🌙⭐️ ✨⭐️ ✨ ✨✨✨ ✨✨✨ مدرسه ای اقدام به بردن دانش آموزانش به اردو میکنه، که در مسیر حرکت اتوبوس به یک تونل نزدیک می شوند که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود که حداکثر ارتفاع سه متر، و ارتفاع اتوبوس هم سه متر. ولی چون راننده قبلا این مسیر رو اومده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود و ولی سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می شود و در اواسط تونل توقف میکند. پس از آروم شدن اوضاع مسئولین و راننده پیاده میشوند. پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدیدی روی جاده کشیده شده که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و ... اما هیچکدام چاره ساز نبود. پسر بچه ای از اتوبوس پیاده شده و گفت که راه حل این مشکل را من میدونم، که یکی از مسئولین اردو بهش گفت که برو بالا پیش بچه ها و و از دوستات جدا نشو!! پسر بچه با اطمینان کامل گفت که به خاطر کوچکیم دست کمم نگیر و یادت باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک بزرگ در می آره مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه حل از او خواست. بچه گفت که پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چه جوری عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در اینصورت می توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم. مسوول به او گفت که بیشتر توضیح بده. پسر بچه گفت : که اگر بخواهیم این مساله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند . پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت؛ رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است .
سین مثل یک مثل یعنی همیشه تو در یاد می‌ مانی من خوب می‌ دانم جنگیده‌ ای روزی با هرچه دشمن بود تا روز پیروزی سین مثل یک سردار پ مثل پروانه آنکه به دور یار می‌ گشت جانانه ای کاش من بودم مانند آن سردار تا اینکه جان من می‌شد یار
🔹️نماز را برای یاد من بپادار.
🔴یکی از معایب بزرگ ✍یکی از معایب بزرگ ، وقت‌گیر بودن آن است. برخلاف تصور برخی که گمان می‌کنند بچه‌های زیاد وقت بیشتری را از والدین می‌گیرند، وجود بچه‌های زیاد موجب می‌شود والدین وقت کمتری را برای بازی با بچه‌ها بگذارند.🤔 🌿بهترین کسانی که وقت بچه‌ها را پر می‌کنند، خود بچه‌ها هستند؛☺️ البته تعداد زیاد بچه‌ها در صورتی می‌تواند در وقت والدین صرفه‌جویی کند که فاصلۀ سنی آن‌ها زیاد نباشد. ❌فاصلۀ سنی زیاد موجب می‌شود، درک بچه‌ها از موقعیت سنی یکدیگر کم شده و نتوانند هم‌بازی هم باشند.
بادبان را باید محکم کرد ⛵️زندگی پیچ در پیچ است و گاه امواج گوناگون این کشتی را از این سو به آن سو می کشاند. 💡در این هنگام باید بادبان را محکم کرد و با ندای ملکوتی قرآن و مناجات و توسل، آن را به ساحل سعادت رساند و از فضایی که انسان را درگیر می‌کند و آرامشش را می‌گیرد؛ به فضای معنوی روی آورد تا روح و جسم آرامش خویش را در آن لحظات حساس و مواج حفظ نماید.🌱
به مناسبت روز استاد «ن وَالْقَلَمِ وَمَایسْطُرُونَ؛ ن ،سوگندبه قلم وآنچه می نویسند .» آری سوگند به قلم و آنچه که می نگارد ؛ تا برای همیشه ماندگار بماند و یاری گر انسانها در گذرگاه زمان باشد . به نام او که می آفریند انسان را در جوهره ذات انسانیت با شخصیت ملکوتی و انسانی تا طریقه ره یافتن به بارگاه دوست را چند صباحی در این کره خاکی بازجوید ؛تا شاید ره به سوی خیر و سعادت رهنمون نماید . دلنوشته ای است از شخصیتی که قلم را یارای نوشتن نیست و زبان قاصر از بیان جملات است که اگر دریا مرکب شود و برگ های درختان قلم گردد ،در مقابل آن به انتها خواهد رسید ، اما به رسم ادب چند خطی می نگارم تا شاید جبران گردد . ، شخصیتی که چهره ملکوتی به خود گرفته و یاریگرم در این دریای مواج زمانه و تلاطم ، تشویشها و اضطراب است، شخصیتی که روح زندگی و طراوت را در کالبد بی جان و بی روحم زنده کرد و با دم مسیحایی اش بار دیگر ضربان قلبم را به تپش انداخت . بند بند وجودشان لطافت بهار و لبخند ملیحشان محبت آفتاب را در ذهنم تداعی می نماید ؛ امید را در برق نگاهشان می یابم و آنگاه که مانده ام در کوچه پس کوچه های تاریک زمانه ، فانوس پندها و اندرزهایشان روشنایی بخش رهم می گردد و آنگاه که در تنهایی خود دور دست ها را به امید نوری به نظاره نشسته ام، ندای ملکوتی شان روحم را به نوازش می آورد و مرا به سمت قوی ترین قدرت و پناهگاه(خداوند) رهنمون می نماید و سخنانشان چون مرواریدی گردن آویز وجودم می گردد وآنگاه مرا به طواف خانه عشق می کشاند تا پروانه وار بالهایم را درشمع وجودشان بسوزانم و آنگاه خاکسترم در یادها به خاطره بماند .
هیچ‌وقت از لانه دور نشو 😲سایه‌ بزرگی را بالای سرش حس کرد؛ سرش را بالا برد. چشمانش از تعجب خیره شد و دهانش باز ماند. از ترس لرزید و نمی‌دانست این دیگر چه موجودی‌ست؛ باید فرار را ترجیح دهد، یا بایستد و متوجه ماهیت آن موجود شود؟ 😩از ته قلبش جیغ بلندی کشید همه ایل و تبارش بیرون ریختند. مادرش را صدا زد همچون باران بهار اشک می‌ریخت. 🙂مادرش دستی بر سرش کشید با پشت دستش اشک‌های زیر چشمش را پاک کرد و گفت: «آروم باش چیزی نیست آروم باش. به من بگو چی شده؟» 🥺هنگامی که گریه‌اش قطع شد هق هق‌کنان گفت: «من داشتم برای خودم می‌گشتم و خوش می‌گذروندم؛ یهو یک سایه‌ی سیاه روی زمین دیدم وقتی سرم رو بالا بردم، یه موجود، شیشه به دست ایستاده بود و می‌خواست منو داخلش بندازه. اون چی بود مامان؟» 😌مادرش گفت: «نگران نباش! تو هنوز خیلی از موجودات رو نمیشناسی و باید یاد بگیری. همه‌جا لونه‌ی ما نیست، همه دوست ما نیستن، هیچوقت نباید از این دور و اطراف دور تر بشی.» 😱«خودت بهتر میدونی که نباید همدیگه رو ترک کنیم. اون اسمش آدم🙎🏻‍♂️بود. بعضیاشون وقتی دور و اطرافمون رو آب بگیره، یه راه خشکی برامون باز میکنن. اما بعضیاشون هم بخاطر کوچیک بودن، فکر میکنن ما درد رو حس نمیکنیم و چون حشره‌ایم، خونواده نداریم.» 😐«برای احتیاط صد در صدی به اونا اعتماد نکن و هیچ‌وقت از لانه دور نشو. باشه؟» مورچه‌ی کوچک 🐜گفت : «بله مامان!» مادرش او را بوسید، دستش را گرفت و هر دو به لانه رفتند.