هدایت شده از دوستان خدا
📖 برگی از کتاب #مار_و_پله
همیشه از بازی #مار_و_پله متنفر بودم؛ از نیش خوردن و سقوط و برگشتن به نقطه اول بدم میآید. از عصر روز اول دردسرهای من شروع میشود. همیشه جرقه دعوا را عالیه میزند. سودابه از مسجد میآید و با کنایه حرف میزند، فکر میکند من چیزی به بازجو گفتم که ۴۰ روز بازداشت بوده.
رگبار حرفهای سودابه اعصابم را خرد میکند. به ده نفر قول دادم که صبور باشم؛ از قاضی و #بازجو تا سیمین و مادرم و...، ولی مگر حرفهای بی ربط سودابه میگذارد آدم زبانش را در دهانش نگه دارد! همه توی هال نشستهایم.
ادریس سرش را روی پایم گذاشته و خوابیده، خدیجه هم لم داده و تیزی آرنجش توی پایم فرو میرود.
#مار_و_پله
#جایی_نوشته_بود
#کتاب_های_امنیتی
📌برای سفارش کتاب با نازل ترین قیمت به آیدی زیر مراجعه کنید
@Ferdosebarien
🔻با ما همراه باشید:
🆔 @jayi_neveshte_boud