eitaa logo
لــبـیک‌یانـاصـح
435 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
78 فایل
🌷بسم ربِّ المهدی🌷 👈خوش اومدین رفقا👉 ادمین: @NASEH_313 🌷بهمون پیام و نظر بدید منتظریم 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم : دگرقلبم‌شوق‌شهادت‌ندارد ؛ گفت : مراقب‌نگاهت‌باش :)🌿🕊 @labbayk321
🌷بسم ربِّ المهدی🌷 👈نذر و وقف امام عصر ارواحنافداه شده است👉 مقام معظم رهبری: [دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو سپند وار زکف داده ام عنان بی تو] یک کانال پر از مطالب مهدوی و و 🌹🍂🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938 🌷🍃🍂🌹 🌷اللهم عجل لولیک الفرج 🌷
💢 نخبه ای که پس از اخذ مدرک دکتری از آمریکا در حوزۀ علمیه ادامه تحصیل داد. 💠 آقا محمود علاقه زیادی به معارف دینی داشت، در سال‌های آخر دبیرستان در ماه‌های گرم تابستان پای درس طلبگی می‌نشست، حتی آرزو داشت به حوزه علمیه قم برود، بعدها پای درس علامه طباطبایی، آیت‌الله مجتهدی تهرانی، آیت‌الله شهید مطهری، آیت‌الله شهید بهشتی و آیت‌الله داوودی نشست. شهید مطهری، شهید قندی را یکی از بهترین شاگردانش می‌دانست و امید داشت که او در زمینه فلسفه یکی از ستارگان جهان اسلام باشد و برای همین گفت: «قندی امید من است». میل و عطش او به فراگیری معارف اهل بیت به حدی بود که حتی در روز هفتم تیر ماه قبل از اینکه به جلسه حزب جمهوری اسلامی برود، در کلاس فقه شرکت کرده بود. 🔰کانال لبیک یا مهدی 🌐 @labbayk321
☘ همسر شهید: لحظه ای که خطبه ی عقد خوانده میشد گفت: (فرزانه دعا کن، از خدا بخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه.) نگاهی به چهره ی حمید انداختم نمیدانستم دعایش چیست، دوست داشتم بدانم در چنین لحظه ای به چه دعایی فکر میکند، از ته دل خواستم هر چیزی که از خدا خواسته اگر به خیر و صلاحش است همانطور بشود❤️... حاج آقا سه بار اجازه خواست که وکیل عقد ما باشد، گل را چیدم ، گلاب را آوردم، بعد گفتم (اعوذباالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم با اجازه ای امام زمان(عج)🌿🌸 پدر و مادرم و بزرگتر ها بله☺️❤️ ؛ حمید هم دقیقا همین جمله را گفت ، عاقد خیلی خوشش آمده بود گفت :(خیلی ها اومدن اینجا عقد کردن، ولی نه بسم الله گفتن ، نه از امام زمان (عج) اجازه گرفتند.) لحظه ی عقد این بار هم تا بله را گفتم اذان مغرب شد،حمید خندید،دست مرا گرفت و گفت: (دیدی حکمت داشته،قسمت این بوده بله ها رو به من موقع اذان بگی).😌💞 🌹 🌹 ♡ برگرفته از کتاب "یادت باشد" ♡ 🆔 @labbayk321
♦️رضا سگه!... یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می کرد و هم دعواهاش از نوع سگی بود... یه روز داشت می رفت سمت کوه سنگی برای دعوا و غذا خوردن، دید یه ماشین داره تعقیبش می کنه... آرم ماشین : " ستاد جنگهای نا منظم" راننده، شهید چمران... شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت: "فکر کردی خیلی مردی؟!" - بروبچه ها اینجور میگن! - اگه مردی بیا بریم جبهه.................. به غیرتش بر خورد... راضی شد.... بردش جبهه...... شهید چمران تو اتاق نشسته بود... یه دفعه دید که صدای دعوا میاد! با دست بند، رضا رو آوردن تو اتاق... رضا رو انداختنش رو زمین. ....: "این کیه آوردید جبهه ؟!......." رضا شروع کرد به فحش دادن... چه فحشای رکیکی... اما چمران مشغول نوشتن بود..... دید که شهید چمران توجه نمی کنه!.... یه دفعه داد زد: "اوهوی کچل با توام ...!!!!" چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: "بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟" قضیه این بود.... آقا رضا داشت می رفت بیرون.... بره سیگار بگیره و برگرده... با دژبان دعواش شده بود.... 🎋 شهید چمران: "آقا رضا چی میکشی؟!!.... برید براش بخرید و بیارید...!" حالا شهید چمران و آقا رضا... تنها تو سنگر... آقا رضا: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کشیده ای، چیزی!! شهید چمران: چرا؟! آقا رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده... تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه... شهید چمران: اشتباه فکر می کنی...! یکی اون بالاست، هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده... هی آبرو بهم میده... تو هم یکیو داشتی که هی بهش بدی می کردی بهت خوبی می کرده...! منم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم... یکم مثل اون شم...! آقا رضا جا خورد...... تلنگر خورد به شحصیت معنویش...... رفت تو سنگر نشست...آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت زار زار گریه می کرد...عجب! یکی بوده هرچی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد..... آقا رضا اولین نماز عمرش بود.......... رفت وضو گرفت... سر نماز، موقع قنوت صدای گریه اش بلند بود....... وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد...... صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد... آقا رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد.... فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش.... توبه واقعی و یه نماز واقعی...
♥️🕊•• . . اجر‌ ڪسانی‌ است ڪه‌ در‌ زندگی‌ خود مدام‌ در حآل‌ درگیری‌ با‌ نفسند‌ و‌ زمانی‌ ڪه نفس‌ سرڪش‌ خود را‌ رام‌ نمودند، خـــــداوند‌ به‌ مزد این‌ جهاد‌ اڪبـر، شهادت را روزی‌ آن‌ها‌ خواهد‌ ڪرد . .(: 💌 | @labbayk321| لـبـ‍یـک یـا م‍ــه‍ــدی
🌹 🌺 ای از جبهه و شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی در عملیات در حال حرکت به سوی قرارگاه بود که به او اصرار می‌کنند یک بسیجی مجروح داریم؛ سردار همدانی او را با خود می‌برد. در موقع حرکت رادیوی ماشین صدای اذان را پخش می‌کند. ⁉️ سردار همدانی از بسیجی می‌ پرسد: «نگفتی اسمت چیه؟ بچه کجایی؟» اما او جوابی نمی‌دهد. 👀سردار :«با گوشه چشم نگاه کردم دیدم زیر لب چیزهایی می‌گوید. فکر کردم لابد اولین باری است که به جبهه آمده مجروح شده و حتماً کُپ(حالتی از ترس) کرده است. این شد که دیگر او را سؤال پیچ نکردم. کمی بعد رو کرد به من و خیلی مؤدب و شمرده خودش را معرفی کرد.» فهمیدم اهل تهران و بچه نازی آباد است و سال آخر دبیرستان تحصیل می‌کند. 🤔گفتم: «برادر جان بگو ببینم چرا دفعه اول چیزی نگفتی؟!» گفت: «وقت اذان بود نماز می‌خواندم.» 🩸 نگاهی به سر و وضع او انداختم. از لای انگشتانش که روی محل زخم گذاشته بود خون بیرون می‌زد. 😳این شد که به او گفتم:«نماز می‌خوانی؟ چه نمازی؟ مگر ما داریم رو به قبله حرکت می‌کنیم؟ در ثانی پسر جان بدن تو پاک نیست. لباس‌هایت هم که خونی است.» جواب داد: «حالا همین نماز را می‌خوانیم تا ببینیم چه می‌شود.» ⏰دیدم باز ساکت شد. چند دقیقه بعد گفتم: «لابد نماز عصر را می‌خواندی.» گفت: «بله.» گفتم: «خب صبر می‌کردی می‌رسیدیم عقب هم زخمت را می‌شستیم هم لباس عوض می‌کردی بعد با فراغ نماز می‌خواندی.» 🤲گفت: «معلوم نیست چقدر دیگر توی این دنیا باشم. فعلا همین نماز را خواندم قبول و ردش با خداست.» گفتم: «باباجان تو که چیزیت نشده یک جراحت مختصر است زود خوب می‌شوی و برمی‌گردی خط.» 🚑بالاخره او را رساندم به اورژانس موقع برگشت رفتم احوال آن بسیجی را بپرسم مسئول اورژانس گفت: « ریزی داخلی کرده بود ما به او آمپول ضد خون ریزی هم زدیم ولی دیر شده بود با یک آرامش عجیبی چشم‌هایش را روی هم گذاشت و شد.» 😭در حالی که رانندگی می‌کردم به پهنای صورت می‌کردم صدایش توی گوشم زنگ می‌زد که می‌گفت: «معلوم نیست چقدر توی این دنیا باشم فعلاً همین نماز را خواندم و رد و قبول آن با خداست.» 💠اینجاست که (ره) می‌گفت: «حاضر است ۸۰ سال تمام عبادات واجب و مستحب خودش را با دو رکعت از چنین نمازی از یک بسیجی عوض کند.» ✍ای کاش نمازمون ترک نشه و قسمت همگی ان شاءالله شهادت باشه حتی اگه شد هم مثل این شهید بزرگوار باشه😭 😭 @labbayk321
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشف پیکر مطهر شهید با پاهای بسته در فکه عراق شنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۰ شادی روح شهدا صلوات با ما همراه باشید👇 https://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
| نشسته از مادر ژاپنی تیم ملی والیبال نشسته بعد از کسب تک طلای تیمی کاروان جمهوری اسلامی ایران در بازی های ۲۰۲۰ با حضور نزد خانم مادر شهید محمد بابایی در سالن مسابقات ضمن تقدیم دسته گل ویژه قهرمانی به ایشان از حضور وی در محل مسابقات قدردانی کردند. شهید محمد بابایی در سال ۱۳۶۲ در عملیات «والفجر یک» در منطقه فکه به شهادت رسید. شادی روح شهدا صلوات با ما همراه باشید👇 https://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
.. نوشتہ‌بود...✍🏻 خوش‌بہ‌حال‌اونایـے کہ‌توایـٰن بمیربمیر؛🙁 شھـَیدمیشن🥀 :)🌿! @Labbayk321
WbbDG4.mp3
7.21M
مداحی جانسوز و اشک آور« شهید گمنام سلام»