eitaa logo
لــبـیک‌یانـاصـح
434 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
78 فایل
🌷بسم ربِّ المهدی🌷 👈خوش اومدین رفقا👉 ادمین: @NASEH_313 🌷بهمون پیام و نظر بدید منتظریم 🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
لــبـیک‌یانـاصـح
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سیزدهم 💠 شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیه‌السلام) خو
✍️ 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش می‌خواست که جسم تقریباً بی‌جانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقه‌ام را رها کرد، روی زمین افتادم. گونه‌ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بی‌سر شهر ناامیدانه نگاه می‌کردم که دوباره سرم آتش گرفت. 💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!» پلک‌هایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگ‌های گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. 💠 عدنان با یک دست موهای مرا می‌کشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم می‌لرزید. در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط حیدر می‌توانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای صبح در گوش جانم نشست. 💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا می‌گشت و با اینکه خانه ما از مقام (علیه‌السلام) فاصله زیادی داشت، می‌شنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش می‌شود. هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمی‌رسید و حالا حس می‌کردم همه شهر حضرت شده و به‌خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر می‌شنیدم. 💠 در تاریکی هنگام ، گنبد سفید مقام مثل ماه می‌درخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس می‌کردم تا نجاتم دهد که صدای مردانه‌ای در گوشم شکست. با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می‌داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس می‌زدم. 💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس می‌کردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. 💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم می‌کردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی می‌توانست حرارت اینهمه را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال می‌زد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. 💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می‌خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!» 💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.» دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را می‌فهمید و من هم می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غم‌هایم را پشت یک پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!» 💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!» اشکی که تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاک کردم و با همین چانه‌ای که هنوز از ترس می‌لرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟» 💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم اومده مردم دارن ثبت نام می‌کنن، نمی‌دونم عملیات کِی شروع میشه.» و من می‌ترسیدم تا آغاز عملیات تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت... ✍️نویسنده: ✴️ کانال فرهنگی مذهبی (دست خط روی میز) http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
هدایت شده از دوستان خدا
🍂تجربه مطالعه 📕کتاب بسیار بسیار زیبا و پر محتوا😊 ترین کتاب حوزه فرهنگ و معرفی شد😍😍😍 توی کتاب بین شهید مرادی و همسرشون واقعا بی نظیر😍😍 قول میدم بهتون این کتاب می شید. 🔴مخصوصا خانم هایی که نمیدونن چه جوری رو عاشق خودشون کنن این کتاب واقعا براشون خوبه😊 حالا از من به شما نصیحت😉  حتما این کتاب رو تهیه کنید🌹 📌برای سفارش کتاب با نازل ترین قیمت به آیدی زیر مراجعه کنید @Ferdosebarien 🔻با ما همراه باشید: 🆔 @jayi_neveshte_boud
12.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀🕊 🥀 😔 ...❗️ تاریخ تولد:1369/5/30 محل تولد:یافت آباد(تهران) تاریخ شهادت:1394/10/21 محل شهادت:خان طومان(سوریه) نحوه شهادت:بر اثر اصابت 4تیر به پهلوی مبارک😭 القاب:حر مدافعان حرم (حر بی بی زینب س)،مجید بربری،مجید سوزوکی سوریه، ✨ یک سینه و هفتاد و دو سر می خواهد ✨بچه بازیست مگر جگر میخواهد... ... 👌🏻💯 😊👇🏻 @labbayk321
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀🕊 🥀 😔 ...❗️ تاریخ تولد:1369/5/30 محل تولد:یافت آباد(تهران) تاریخ شهادت:1394/10/21 محل شهادت:خان طومان(سوریه) نحوه شهادت:بر اثر اثابت 4تیر به پهلوی مبارک😭 القاب:حر مدافعان حرم (حر بی بی زینب س)،مجید بربری،مجید سوزوکی سوریه، ✨ یک سینه و هفتاد و دو سر می خواهد ✨بچه بازیست مگر جگر میخواهد... ... قسمت دوم 🌹🍃🌹🍃 @labbayk321
11.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀🕊 🥀 😔 ...❗️ تاریخ تولد:1369/5/30 محل تولد:یافت آباد(تهران) تاریخ شهادت:1394/10/21 محل شهادت:خان طومان(سوریه) نحوه شهادت:بر اثر اثابت 4تیر به پهلوی مبارک😭 القاب:حر مدافعان حرم (حر بی بی زینب س)،مجید بربری،مجید سوزوکی سوریه، ✨ یک سینه و هفتاد و دو سر می خواهد ✨بچه بازیست مگر جگر میخواهد... ... 👌🏻💯 قسمت سوم 🌹🍃🌹🍃 @labbayk321
23.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🥀✨🥀✨🥀✨🥀✨🥀🕊 🥀 😔 ...❗️ تاریخ تولد:1369/5/30 محل تولد:یافت آباد(تهران) تاریخ شهادت:1394/10/21 محل شهادت:خان طومان(سوریه) نحوه شهادت:بر اثر اثابت 4تیر به پهلوی مبارک😭 القاب:حر مدافعان حرم (حر بی بی زینب س)،مجید بربری،مجید سوزوکی سوریه، ✨ یک سینه و هفتاد و دو سر می خواهد ✨بچه بازیست مگر جگر میخواهد... 👌🏻💯
خادمـــــ شھــ 🌹 ـدا برای امسال ی رفیق خوب دارم برات♥️ نیت کن بزن رو یدونہ از این لینک ها، یک رفیق اسمونی برات میاد 😍🌏💙 اسمش رو بدون و همیشہ پیش خودت داشته باشش .... التماس دعا 💔 🥺 1️⃣: 🌸https://digipostal.ir/cdpyeku 🌸 2️⃣: 🌸https://digipostal.ir/cezrjuy 🌸 3️⃣: 🌸https://digipostal.ir/c7xyhkp 🌸 4️⃣: 🌸https://digipostal.ir/ci8mse0 🌸 5️⃣: 🌸https://digipostal.ir/cyhxo3x 🌸 6️⃣: 🌸https://digipostal.ir/cgyuw6q 🌸 7️⃣: 🌸https://digipostal.ir/cpq96w8 🌸 8️⃣: 🌸https://digipostal.ir/c7gf1c8 🌸 9️⃣: 🌸https://digipostal.ir/ctft0ru 🌸 1️⃣0️⃣: 🌸https://digipostal.ir/crmy01vhttps#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐🔮💐🔮💐 روز ولنتاین میگن روزه عشقِ!! ولی برای ما شیعه ها 💙 روز حضرت علی و‌حضرت فاطمه روز عشق است💍 چه عشقی پاک تر از این عشق آسمانی؟ 💙 💙 🌹نشر و کپی با ختم یک صلوات🌹 🌺🌼🌸 @Labbayk321
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﯿﺎﻻﺕ ﻭ ﺗﻮﻫﻤﺎﺕ ﻧﯿﺴﺖ ...! اﺯﺩﻭﺍﺝ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻭ سى ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎ نیست ( ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ چندين ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ، ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ چندين ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ، ﻣﺮﺍﺳﻢ چندين ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...! ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ "ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺷﻪ" ﻧﯿﺴﺖ ...! یعنی وظایف به کنار با حتی گذشت کنین •( ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﻧﯿﺴﺖ ...! )• ازدواج يعنى در گفتار ...💖 ازدواج يعنى شناخت كامل از همديگر ...❤️ ازدواج يعنى اعتماد و انعطاف نسبت به همديگر ...💙 ازدواج يعنى دروغ ممنوع حتى به شوخى ...💜 ازدواج يعنى تقليد نكردن از افكار بد ...💚 ازدواج يعنى و عاقلانه رو پرستيدن ... 💛 ازدواج يعنى خارج كردن فكر خيانت در هر زمينه اى نسبت به همديگر 💓 🌹نشر و کپی با ختم یک صلوات @Labbayk321
🍃عطر‌نسیم سحر ، آرام در اتاق رقص میکند و جلوه بخش لبخند همیشگی ات میشود . مانند هرروز با قامت چهارشانه ، لابلای لباس ایثار سیر می کنی ؛ گشتی در محوطه‌ ی میزنی و پا در مسیر می گذاری . . 🍃قاب عکست میهمان خانه ها شده . تویی که تکامل سیر نجابت بودی . تویی که را هنوز هم لابلای قاب چشمانت پنهان کرده ای . تورا یادمان هست . تویی که مبتلا به درمان بودی و میان تلخند های خشک زمینیان ، تبسمت آراسته به رنگ بود . . 🍃از چه بگویم ؟ شاید از بی قراری قلم در تکاپوی وصفت . می گویم از روزی که طلوعت رنگ به آسمان بخشید ، تا شبانگهی که با غروبت ، مأمن روحمان شدی . . 🍃می نویسم از دل عاشقت که در تب و تاب می‌تپید . می نویسم از چشم های بخشنده ات ، که در آخر سهم یک جهان شد . می نویسم از . دلتنگی دنیایی ، که لحظه لحظه وجودت را بر تن خود حک کرده و هر روز به خاطراتت رنگی دوباره می بخشد . . 🍃گاهی ، خاطره ای ، لای خم کوچه ، پشت همین در ، میان پنجره هایی که از انتظار دیدنت ، و شکننده شده اند . . 🍃می نویسم و اینهمه را ، قلم با خون دل نقش می کند ؛اما به هر حال ما هنوز هم یادمان هست ؛ توهم یادت باشد ... . . ✍️نویسنده : . 🕊به مناسبت سالروز شهادت . 📆تاریخ تولد : ۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ . 📆تاریخ شهادت: ۴ آذر ۱۳۹۴ ، حلب (روی مزار : ۵ آذر ۱۳۹۴) . 🥀مزار : امام زاده شاهزاده حسین قزوین .
🌸🌺🌸🌺🌸🌺 بسم ربِّ العشق 🥀🍃🥀🍃🥀🍃 منو سپیده با هم رفتیم گوشه سمت راست فروشگاه که بخش ویژه بود یهو دیدم یه مانتو جلو باز خوشگل👚 و مد روز که دو سه روز بیشتر نیست اومده توی بازار هم بین لباسا هست به سپیده نشونش دادم و گفتم +: سپی اینو ببین چه خوشگل و قشنگه😍 دوس دارم بگیرمش تو هم میخوای ازش؟ _: دیوونه شدی مگه🤪 نکنه زده به کلت دختر می‌دونی این جنس که تازه وارد شده چند قیمته در بازار💶؟ کم کم دست پایین بخوایم بگیریم حداقل ۳۰۰هزار تومن قیمتشه تازه اگه واسه جفتمون هم برداریم ۶۰۰هزارتومن میشه بیا لباس های غیر ویژه ببینیم تا الکی ولخرجی نشه باشه؟؟ +: ضد حال نزن❌ دیگه باوا بزار من بپوشم عکس📸 هم بگیرم بعد ضد حال بزن بعدشم من که میدونم خیلی دلت میخواد این مد روز رو داشته باشی و الان هم داری بهونه الکی🙄 میگیری پس بزار خوش بگذرونیم و حال و هول کنیم واسه خودمون _: راستی یادم رفت بپرسم که.... فروشنده: سلام مجدد خانوم خوشگلا لباسا رو دیدین پسندیدین؟ یسنا: علیک ببینم تو فال گوش 🧐وایساده بودی اون پشت یا داشتی ما رو دید👀 می‌زدی؟ +: نه من از اون بچه قرتی ها🤓 که یوزایی🐯 مثل شما رو دید میزنن و باهاشون .......... ✍به قلم: ❌نشر و کپی برداری بدون ذکر نام نویسنده و کانال و همچنین بدون اجازه شرعا جایز نیست و حرام است❌ ✅لبیک یا مهدی: http://eitaa.com/joinchat/2494627883C8bd4806938
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 اگر ازدواجی بدون و علاقه صورت بگیرد، به زودی در آن زندگی، عشقی بدون پیدا می شود! 🔹 @labbayk321