هدایت شده از ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
...هرازگاهی
خودت را هَرَس کن...
شاخه های اضافیت را بچین...
پای تمام شاخه بریده هایت بایست..
باغبانی کن خودت را...
خاطرات بدت را...
سَبُک کن فکرت را...
ریاضیدان باش...
حساب و کتاب کن...
خوبیهای زندگیت را جمع کن...
آدمهای بدِ زندگیت را کم کن...
همه چیز خوب می شود...
قول.میدهم..
خوب ..خوب....
@nasemebesht 🌸
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
فرشتگان؛ کارگزاران عالم_۱۵.mp3
11.72M
#فرشتگان_کارگزاران_عالم ۱۵
⚜ تمام عالَم بر پایه ی قواعد و قوانینِ ریاضی، استوار است!
اما قوانین زندگی فرشتگان
بسیار عظیم تر از قوانین نظام دنیا و عالم ماده است.
@nasemebehesht 🌸
هدایت شده از ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
🔴می خواهی پاهایت بر پل صراط
نلغزد:
👈باپاهایت در راه امام زمانت قدم بردار
👈باپاهایت به مجالس گناه قدم مگذار..
👈با پاهایت برای رفع گرفتاری مردم و باز کردن گره از کار مردم قدم بردار...
👈 با پاهایت دنبال لقمه حلال باش..
👈 با پاهایت برای صله رحم قدم بردار
👈 با پاهایت برای عیادت مریض قدم بردار...
👈با پاهایت برای زیارت اهل بیت علیهم السلام خصوصا اباعبدالله الحسین علیه السلام قدم بردار...
✔️خلاصه اینکه ببین امام زمانت
دوست داره کجاهابری ، برو
و کجاهانبایدبری ،نرو!
@nasemebehesht 🌸
⛅️ أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ⛅️
سلام
بینهایت زیباست با عشق بخونین
روزی راهبی با جمعی از مسیحیان به مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)آمدند در حالیکه طلا و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه داشتند
پس راهب رو کرد به جماعتی که در آنجا حضور داشتند ( أبوبکر نیز در بین جماعت بود )و سوال کرد "خلیفه ی نبی و امین او چه کسیست؟"
پس جمعیت حاضر ، ابوبکر را نشان دادند ، پس راهب رو به ابوبکر کرده و پرسید نامت چیست؟ ابوبکر گفت ، نامم "عتیق" است
راهب پرسید نام دیگرت چیست؟ابوبکر گفت نام دیگرم "صدیق" است
راهب سوال کرد نام دیگری هم داری؟ ابو بکر گفت "نه هرگز"
پس راهب گفت گمان کنم آنکه در پی او هستم شخص دیگریست.ابوبکر گفت دنبال چه هستی؟
راهب پاسخ داد من بهمراه جمعی از مسیحیان از روم آمدم و جواهر و اشیاء گرانبها بهمراه آوردیم و هدف ما این است که از خلیفه ی مسلمین چند سوال بپرسیم ، پس اگر توانست به سوالات ما پاسخ دهد تمام این هدایای ارزنده را به او میبخشیم تا بین مسلمانان قسمت کند و اگر نتوانست سوالات مارا پاسخ دهد اینجا را ترک کرده و به سرزمین خود باز میگردیم
ابوبکر گفت سوالاتت را بپرس ، راهب گفت باید بمن امان نامه بدهی تا آزادانه سوالاتم را مطرح کنم و ابوبکر گفت در امانی ، پس سوالاتت را بپرس
راهب سه سوالش را مطرح کرد
1)ما هو الشئ الذی لیس لله؟
چه چیزاست که از آن خدا نیست؟
2)ما هو شئ لیس عندالله؟
چه چیزاست که در نزد خدا نیست؟
3)ما هو الشئ الذی لا یعلمه الله؟
آن چیست که خدا آن را نمیداند؟
پس ابوبکر پس از مکثی طولانی گفت باید از عمر کمک بخواهم ، پس بدنبال عمر فرستاد و راهب سوالاتش را مطرح کرد ، عمر که از پاسخ عاجز ماند پس بدنبال عثمان فرستاد و عثمان نیز از این سوالات جا خورد ، و جمعیت گفتند چه سوالیست که میپرسی؟خدا همه چیز دارد و همه چیز را میداند
راهب خطاب به آن سه نفر(ابوبکر و عمر و عثمان)گفت این ها شیخ ها و مردان بزرگی هستند اما متأسفانه به خود مغرور شدند و قصد بازگشت به روم کرد
سلمان فارسی که شاهد ماجرا بود بسرعت خود را به امام علی ع (أمیرالمؤمنین ع) رسانده و ماجرا را تعریف کرد و از امام خواست که به سرعت خودش را به آنجا برساند.
پس امام علی ع بهمراه پسرانش امام حسن ع و امام حسین ع میان جمعیت حاضر و با احترام و تکبیر جماعت حاضر مواجه شدند
ابوبکر خطاب به راهب گفت ، آنکه در جست و جویش هستی آمد ، پس هر سوالی داری از علی ع بپرس
راهب رو به امام علی ع کرده و پرسید نامت چیست؟
امام علی ع فرمودند نامم نزد یهودیان "الیا" نزد مسیحیان "ایلیا" نزد پدرم "علی" و نزد مادرم "حیدر" است
پس راهب گفت ، نسبتت با نبی (ص) چیست؟
امام ع فرمود (او برادر و پسرعموى من است و نیز داماد او هستم)
پس راهب گفت ، به عیسی بن مریم قسم که مقصود و گمشده ی من تو بودی
پس به سوالاتم پاسخ بده
و دوباره سوالاتش را مطرح کرد (ما هو الشئ الذی لیس لله و ما عند الله و لایعلمه الله) آن چیست که خدا ندارد نزد خدا نیست و خدا نمیداند؟)
امام علی ع پاسخ دادند
آنچه خدا ندارد ، زن و فرزند است
آنچه نزد خدا نیست ، ظلم است
و آنچه خدا نمیداند ، شریک و همتا برای خود است
(فإن ا لله تعالی أحد لیس له صاحبة و لا ولدا
فلیس من الله ظلم لأحد
و فإن الله لا یعلم شریکا فی الملک)
پس راهب با شنیدن این پاسخها کمربندش را باز کرده و روی زمین انداخت ، امام علی ع را به سینه فشرد و بین دو چشم مبارکش را بوسید و گفت
"أشهد أن لا اله إلا الله و أن محمد رسول الله و أشهد أنک وصیه و خلیفته و أمین هذه الامة و معذن الحمکة"
به درستی که نامت در تورات إلیا و در انجیل ایلیا و در قرآن علی و در کتابهای پیشین حیدر است ، پس براستی تو خلیفه ی بر حق پیامبری ص ، پس ماجرای تو با این قوم چیست؟ سپس تمام هدایا را به امام علی ع تقدیم کرد و امام در همانجا اموال را بین مسلمین قسمت کرد
#فضائل_أمیرالمؤمنین ع
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
💙💙💙🍃🍃🍃💙💙💙 🍃 🍃داستان آموزنده و واقعی با نام 💎 #گوهرنایاب 💙 قسمت دوم باورتان میشه از همه لحاظ به
🍃داستان آموزنده و واقعی با نام
💎 #گوهرنایاب
💙 قسمت سوم
و بهش میگفتم بیشتر از داداشم بهش اعتماد دارم و تمام جیک و پیک زندگی مشترکمون و درد دلامون پیش هم بود
دو سه ماه آخر که کارش نزدیک منزل ماه بود که بعضی وقتها یک هفته میومد و میموند و رابطه مون صمیمی ترمیشد....
تا اینکه 15 روز پیش رفت شهرستان دنبال زن و بچه ش👩 که بیان شهر ما نزدیک خودش زندگی کنن...
اما وقتی رفت بعد چند روز بهم پیام داد و هی درد دل میکرد و از زنش گله میکرد که بهش نمیرسه و درکش نمیکنه
منم بهش میگفتم بیشتر به خانمش برسه و براش کادو بخره🎁 شام ببره بیرون و باروی خوش مشکلش را بهش بگه...
اونم میگفت نمیشه جواب نمیده
میگفت یه زن واسش پیدا کنم که معشوقه ش باشه منم گفتم از خیانت متنفرم و از عاقبت گناه براش گفتم چون من خیلی از گناه بیزارم خواستم بجای خیانت زنش را درست کنه و ازش خواهش کردم...
خلاصه من صدتا راه جلوش میزاشتم اونم صدتا بهونه میاورد که نمیشه منم ازش خواهش کردم🙏 چون من زنم و نامحرم خیلی مسائل زندگی خصوصیش را به من نگه چون خجالت میکشم و خوشم نمیاد بدونم...
😞ولی....
ولی اصلا رعایت نمی کرد چند روز که شهرستان بود میگفت من خیلی خوشکل و خوش هیکلم اگه زن اون بودم خوشبختم میکرد..
و میگفت اگه زن برادرزاده ش نبودم بهم پیشنهاد میداد و میگفت بخاطر برادر زاده ش دلش نمیاد خیانت کنه....
💙 ادامه دارد⬅️⬅️
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
banifatemeh-arbaein-91-07_2.mp3
2.01M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃بارون نمیزنه اینجا
🍃حیرون شده دل بابا
🎤 #بنی #فاطمه
⏯ #شور
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
@nasemebehesht 🌷
ایةالله بهجت (ره) ایةالله مجتهدی (ره)
رسول خدا(ص) می فرماید:
برحجاز(عربستان) مردی که اسمش اسم حیوان است حکومت خواهد کرد ( فهد = یوز پلنگ )اگر از دور به او نگاه کنی در چشمش انحراف چپ می بینی ولی از نزدیک مشکلی در چشم او نخواهی یافت . اسم جانشین او – برادرش – عبدالله است. وای بر شیعه ما از دست او! وای بر شیعۀ ما از دست او ! وای بر شیعۀ ما از دست او !
بشارت مرگش را به من بدهید شما را به ظهور حجت بشارت می دهم.
@ansemebehesht 🌸
🔆وقتی امام جماعت ِ ملائکة الله میشوی . . . !
🔅 در ثواب الاعمال است كه حضرت صادق فرمود:
«كسى كه نماز كند با اذان و اقامه ،
دو صف از ملائكه پشت سرش نماز كند؛
و كسى كه نماز كند با اقامه بدون اذان،
پشت سرش يك صف از ملائكه نماز كند.»
⁉️راوى سؤال مىكند كه مقدار هر صفى چقدر است. فرمود:
«اقلش ما بين مشرق و مغرب است، و اكثرش ما بين آسمان و زمين است.»
📚 آداب الصلاة ، صفحه 144
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
باارسال مطالب درثواب ان سهیم باشید
هدایت شده از 💦نــسیـــــــم بهشـــــــت💦
9.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی تکان دهنده در مورد
🔥گناه کبیره غیبت🔥
عضو کانال شوید ؛
@nasemebehesht 🌸
#داستان_جالبِ_طلبهٔ_جوان_با_دختر_فراری
📛📛نیمه های شب بود سکوت عجیبی حوزه علمیه را فرا گرفته بود تمام طلبه ها خواب بودند محمد باقر #طلبه جوان در حجره خود مشغول مطالعه بود که ناگهان #دختری زیبا وارد اتاق شد و به سرعت در اتاق را بست،با انگشت به محمد باقر بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ چیزی نگوید.دختر پرسید:ببینم شام چی داری؟؟#طلبه جوان هاج واج مانده بودو تمام بدنش خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود،هرچه غذا داشت برای دختر آورد.دختر جوان که #شاهزاده آن شهر بود قصد داشت شب را در اتاق طلبه بخوابد آن هم در اتاقی که فقط خودش بود و آن #طلبه جوان،به هر شکلی بود دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و به #طلبه اعتماد کرده بود اما صبح که از خواب بیدار شد آنچه که نباید اتفاق بیفتد اتفاق افتاده بود.
مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و #محمدباقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست #جلاد خواهد داد!
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از#محمدباقر پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش #سوخته و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه میکرد، هر بار که نفسم وسوسه میکرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم #آتش_جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
#شاه_عباس از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد میر محمدباقر در آوردند و به او لقب «میرداماد» داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند، از مهمترین شاگردان وی میتوان به ملاصدرا اشاره کرد.
📢📢لطفا انتشار دهید
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
eitaa.com/joinchat/961347592Cde0bac8f2a
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝