eitaa logo
ناشناس های ازدواجی
21.4هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
111 ویدیو
1 فایل
لینک کانال اصلی https://eitaa.com/joinchat/3190030615C3dc3f275d1 پیام‌هاتون رو به لینک ناشناس زیر ارسال کنید👇 https://daigo.ir/secret/4628178527 👈ادمین @admin_khastegarybazi تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/224199022C2753a108e9
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه دوم صحبت دختره گفت خونه کی می خری؟ بالاخره که باید بخری!!! گفتم حالا مسکن مهر ثبت نام کردم عامو😎😁
ناشناس های ازدواجی
این خاطره برای من نیست اما یکی تعریف میکرد دختر پسر میرن تو اتاق باهم صحبت کنن همه چی اوکی میشه همدی
من پرتقالم اول یه تیکش با دندون و بقیش با دست پوست میکنم😁 یادم باشه بزارم برای بعد عروسی که دیگه کار از کارگذشته باشه 😂😂😂 +حالا از فردا نرین نارنگی رو با چاقو پوست بگیرین ،نارنگی ذاتش اینه با دست پوستش بگیری ،هر کی راضی نیست راه باز و جاده دراز ،والا🤨😁
سلام ، من اواخر اسفند بود که رفتم خواستگاری ، با دختر خانم رفتم که توی اتاق صحبت کنیم ، بحث رفت سمت مهریه و این چیزا ، بهش گفتم این شب عیدی یه تخفیف تپل به ما بده ، خیلی عصبی شد و با غیظ بلند شد و از اتاق زد بیرون ، بعدها فهمیدم که وقتی این شوخی رو برای خانواده ش تعریف کرده اونا کلی حال کرده بودن با این موضوع و بهش گفته بودن این پسر پای زندگیه ، الانم هفت ساله با هم ازدواج کردیم😅
ادمین جان سلام یسری هم ما برا داداشم رفتیم خاستگاری بماند که پدر دختر خانم اجازه نمیدادن دختر و پسر برن تو اتاق صحبت کنن بعد وسط خاستگاری مادر بزرگ دختر و پدرشون برا این موضوع بحثشون شد😐😁 بعد ک اجازه دادن تازه داشتن وسایل اتاق جلو چشم ما میبردن تو اتاق دیگه و اتاق مرتب کردن😂
بعد از چند جلسه صحبت های خانواده ها و تحقیقات مفصلی که خانواده دختر خانم انجام داد و صحبت های سلسله واری که با پدرش انجام دادم ، وقتی تقریبا جواب اونا مثبت بود یه جلسه گذاشتیم که منم بالاخره دختر خانوم رو ببینم. در کمال ناباوری با پوشیه اومد نشست و پدرشم گفت من چون بد دلم نمیشه با دختر خانوم صحبت کنی و حتی ببینیش😐😐😐 ماهم برگریزان برگشتیم و دیگه ادامه ندادیم😃😃😃
سلام. 4سال پیش رفتم خاستگاری وقتی داشتیم میرفتیم توی اتاق با دخترخانم صحبت کنیم جلو پامو ندیدم، کم مونده بود بخورم زمین، بالاخره رفتیم نشستیم که یکی یکی به سوالاشون جواب میدادم که رسید به این سوال که پرسید 5 سال آینده رو چه جوری می بینین؟ منم گفتم والا دیدین که من فعلا جلو پامو نمیبینم، انتظاردارین5 سال بعدرو ببینم؟ 😑😅😁😆😅 هیچی دیگه الان چراغ خونمه
ما هم برا داداشم با مامانم رفتیم صحبت کردیم دختره رو دیدیم چون برادرم یکم قدش کوتاهه همون اول گفتیم هم قده خودته اگه بلندتر میخوای همین الان بگو گفت نه ادب و اخلاق برام مهمه خلاصه که چند جلسه رفتیم و اومدیم آخرش جواب منفی داد گفتیم چرا گفت قد بلندتر میخوام 😑😑 و البته این مسئله چند بار اتفاق افتاده و با اینکه ما همون اول میگیم قدش چقدره ولی نمیدونم چرا بعد چند جلسه تازه یادشون میوفته قد بلند میخوان😏😏
سلام خاستگارم طلبه بودن جلسه ی اول صحبت کردیم از اتاق که اومدیم بیرون رو به بابام کردن و گفتن با حاج خانوم(یعنی من دختر ۲۰ ساله😆) به این نتیجه رسیدیم دو جلسه دیگه صحبت کنیم!! داداشم ک خودشو نگه داشته بود صدای انفجار خنده اش بلند نشه تا مدت ها بهم میگفت حاج خانوم😂 خلاصه اینکه ماه ده ساله با همون طلبه داریم زندگی می‌کنیم و الحمدلله سه تا دسته گل خدا بهمون داده😍😍😍
وقتی میخوای درس بخونی ولی هنوز فکرت درگیرشه :)
رفتم خواستگاری یه دختر خانمی بعد چون انگشتر خودم یکم برا دستم گشاده همیشه کج میشه صافش میکنم بعد رفتیم صحبت کنیم تو اتاق دیدم انگشتر دست خانم هم مث مال منه و کج شده هیچی نمیدونم چی شد دست بردم صافش کردم دختره چشماش ۴تا شد بعد که صحبت هامون تموم شد گفت اگه قول بدی همیشه حواست مث چند دقیقه پیش بهم باشه قبول میکنم /:
https://eitaa.com/khastegarybazi/3619 بعضی‌هام اینجورین که وقتی برای پسرشون میرن خواستگاری، میشن مدافع ازدواج آسان اما وقتی برای دخترشون خواستگار میاد، میگن مگه دختر ما عیبی داره که آسون بگیریم😂
ناشناس های ازدواجی
رفتم خواستگاری یه دختر خانمی بعد چون انگشتر خودم یکم برا دستم گشاده همیشه کج میشه صافش میکنم بعد رفت
ترو خدا آخرشم بنویسن چی شد؟ اوکی شد؟ چراغ خونه شون شد؟ یا ن...ما طاقت پایان باز داستان رو نداریم🤭😂
شوهرم تو دوران خواستگاری انگشتر جاریمو داد که اندازه دستمو برا انگشتر نامزدی بفهمه من از بس ذوق زده بودم اصلا نشنیدم چی میگه فرداش با خجالت پیام داد اون انگشتر زن داداشم بود خواستم اندازه انگشتتونو بدونم نمیدونم چرا دستتون کردی پسش ندادی 🤣 میدیدم همچین انگشتره یه حال چرکیه ولی عشق کورم کرده بود @nashenas_ezdevaji
همین پسرایی که میگن دخترا مادی شدن خودشون اولویتشون رنگ و لعاب دختره....
رفته بودم خواستگاری یه دختری دیگه جلسه های آخر که تقریبا جواب هردومون مثبت شد مامانم به دختر خانوم گفت که لطفا شماره تونو به پسرم بدید حالا هنوز شما مثل خواهر برادید😑 واقعا نمیدونم چرا مامانم برای شماره گرفتن همچین حرفی رو زد خلاصه بعد عقد همسرم گوشیشو نشونم داد که اسممو برادر سیو کرده بوده😶
https://eitaa.com/nashenas_ezdevaji/4556 اخ قربون دهنت مسلمون😶‍🌫️ خانواده ما واسه داداشم میگردن دنبال یه دختر کم توقع و ساده بعد واسه منکه خواستگار میاد یه انتظاراتی دارند که خودمم ندارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه جا رفتیم خواستگاری ۵ جلسه هم طول کشید. تا همون جلسه پنجم هر سری ما باید ۱۵ دیقه می‌شستیم، مامانم به مادرش میگفت دختر خانومتون نمیان؟ بعد مامانش می‌رفت صداش می‌زد تا بعد ۵ دیقه بیاد بیرون. تا جلسه آخری که رفتیم هم همین بود. ولی بنظرم دختر از اول کنار مادرشون وایسن و احوالپرسی کنن بیشتر به دل می‌نشینن.
یه خواستگاری رفتم، وقتی رفتیم توی اتاق صحبت کنیم چراغ اتاق رو روشن نکرد و من فقط با نور خورشید پشت پرده به زور دختر خانوم رو میدیدم هیچی. دختر خانم به پشتی لم داده بود و وسط صحبت یه نارنگی برداشت و با پوست کند و تا تهش نشست خورد. نه نارنگیش رو به من تعارف کرد نه کلا تعارفی که مثلا بفرمایید شما هم پوست بکنید.
یجا رفتم خاستگاری یه جلسه قبل عقد دختر خانوم کنسل کرد.چرا؟چون تمام جلسات سیبیل داشتم جلسه اخر سیبیلامو زده بودم😶فکر کنم تو ذهنش این بود دیگه سیبیلام درنمیاد😐
به این بهانه‌که "ما نمیتونیم پسرهای خوبو تشخیص بدیم" ملاک‌های اخلاقی و شخصیتی رو حذف میکنن و صرفا بر اساس وضعیت  اقتصادی-اجتماعی پسر تصمیم میگیرن. بر اساس تیپ و قد و پول ازدواج میکنن و بخاطر اینکه خیانت کرد و لاشی بود جدا میشن در آخر هم فیگور مظلوم نمایی میگیرن تا ترحم بخرن @nashenas_ezdevaji
یه خواستگار اومد که خانواده دوست داشتن منو بهش بدن. منم مطیع بودم. میگفتم خانواده دار باشه و اینا. پسر منو نپسندید. رفت یکی دیگه رو گرفت. من اولش حس بدی داشتم (اعتماد به نفسم رو از دست داده بودم). ولی بعدش که زنش مهریه رو کامل بخشید. نامه پزشک قانونی رو بخاطر آسیبها و کتکها داد دست وکیل و با یه بچه کوچیک طلاق گرفت. فهمیدم که خداروشکر که نشد خداروشکر که نشد. خداروشکر که نشد
با دختر خانم جلسه اول رفتیم تو اتاق صحبت کنیم، صحبتمون تقریباً یک ساعت طول کشید، تو کل این مدت نمی‌تونستم تکون بخورم، آخرش موقع بلند شدن فهمیدم پای دختر خانم هم سر شد و جفتمون داشتیم می‌افتادیم، فرداش فهمیدم همون موقع که داشته می‌افتاده پاشو کج گذاشته بوده و پاش شکسته بوده، تا آخر مهمونی هم خودش متوجه نشده بود که شکسته البته الان هم دو تا بچه گل داریم 😃