یهویی بدون هیچ تاملی بهش گفتم میخوای من سخنران شون باشم؟
از پیشنهاد خودم خوشم اومد
مطمئن بودم اینا رزقی هستش که از سمت اباعبدالله الحسین علیه السلام داره به سمتم سرایز میشه و ایشون به زبون من اورده
به شدت از این توفیق خوشحال بودم
وقتی رفتم خوابگاه با خانم جلالی جلسه داشتیم
دلم میخواست فرصت بشه یه بار مطالبم رو مرور کنم ولی جلسه طولانی شد و فرصتی فراهم نشد
در عین حال استرسی نداشتم
تجربه این چند روزه بهم میگفت چیزی که قراره رزق اون مجلس باشه خدا به زبانت جاری میکنه
از ظاهر خونه مشخص بود صاحب خونه انسان متمولی هستش
فقط چند نفری اومده بودن
یه مقدار صبر کردیم تا جمعیت بیشتر بشه
وقتی جمعیت به حدود ۲۰ نفر رسید شروع کردم در ادامه جمعیت به ۵۰ نفر رسید
بار سومی بود که این مبحث رو ارائه میدادم
و جالب اینجا که هر بار با حواشی متناسب با اقتضائات اون مجلس به زبانم می آمد .
من نبودم که تصمیم میگرفت چی بگه
مطالب خودشون می اومدن
برای منی که تجربه اول از تبلیغ رو پشت سر میذارم این حس خیلی آرام بخش و امیدوار کننده بود
در تمام ارائه ها حتی دوره تربیت مربی این من نبودم که سیر بحث رو پیش میبرد
خط سیری بود که هر لحظه خدا در ذهنم احضار میکرد
برای همینه که موقع ارائه کاغذی دستم نمیگیرم
خیالم از بابت خدای خودم راحته
با اومدن بی بی فاطمه مبحث رو جمع کردم
ولی متاسفانه دعای پایان جلسه رو فراموش کردم🤦🏻♀😄
بعد از مجلس باید خیلی سریع میرفتم سازمان تبلیغات و به دوستانم ملحق میشدم
بنابراین نتونستم مداحی بی بی فاطمه رو تا پایان بشینم
با اشاره ازش خداحافظی کردم
خانم قریشی سمت من اومد و گفت میرسونمت
توی راه کلی تشکر کرد بابت سخنرانی
و ابراز تأسف کرد که چرا دیر من و پیدا کرده
بهش گفتم تا کی میخواین چشم تون به قم و تهران باشه که براتون مبلغ بفرستن
گفت خب چکار کنیم
بهش گفتم خودتون رو جوری توانمند کنید که اونا از شما نیرو بخوان
چشماش برق زد
شروع کردم از فعالیت های فرهنگی خودمون براش تعریف کردم
بهش پیشنهاد برگزاری دوره تربیت مربی رو دادم
و برای مدل برگزاری سه تا گزینه جلوش گذاشتم
هر چی بیشتر تو این شهر میگردم بیشتر الطاف الهی رو دریافت میکنم
عجب استان پر برکتیه استان خراسان جنوبی
و چقدر خوشحالم که برای این سفر برگزیده شدم
الحمدلله علی کل نعمه
فاطمه طیبی
یازدهم محرم ۱۴۴۵
خراسان جنوبی
#بخش_سوم