eitaa logo
احکام شرعی
4.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
702 ویدیو
5 فایل
﷽ ❓ارسال سوال از طریق آیدی زیر: @ ادمین تبادلات:
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستان یه یا علی بگید و در حد توانتون واریز بفرمایید🌷🌷👆👆👆👆👆 اجرتون با امیر المومنین علیه السلام ♥️ به نیت تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف 💚
🖇 فراهم شدن امر ازدواج بصورت معجزه آسا بدست امام زمان 【عج】 〽️ اسمش حسن بود، در شهر نجف اشرف زندگی میکرد، دانشجو بود، اوضاع و احوال روبراهی نداشت، با خودش گفت بار و بندیلم را جمع میکنم و به کربلا می روم، دعایی می کنم برای گشایش رزق و ازدواجم... 〽️ رسید کربلا، شب را خوابید ، هنوز به حرم مشرف نشده بود، در عالم رویا به خدمت مولا جانمان رسید، آقا فرمودند به او: فلانی دعا کن، پاسخ داد: ای مولای من ، به‌قصد دعا مشرف شدم... ✿ آقا فرمود: [همین جا بالای سر است، همین جا دعا کن]،دست به دعا برداشت و به حالت تضرع دعا کرد، آقا فرمود: نشد، برای بار دوم در حالیکه فکر می کرد بهتر از بار اول است دعا کرد، مولا باز فرمودند: نشد، برای بار سوم با تضرع و خشوع بیشتر دعا کرد، بازهم مولا فرمودند: [ نشد] ♡ دیگر عاجز شده بود، به امامش گفت: سیدی! آیا دعا کردن وکالت بردار هست ؟ آقا فرمودند: آری، گفت: من شما را وکیل کردم که برایم دعا کنید... آقا قبول کردند و برایش دعا کردند... ❗️دعای مولا برایش کافی بود، زندگی اش را از این رو به آن رو کرد، شخص تاجر همدانی که ساکن تهران بود به عتبات مشرف شد، آنجا به پیشنهاد و اصرار یکی از علما حسن را به دامادی پذیرفت، خلاصه اینکه صاحب زندگی شد و رزق و روزی اش گسترش پیدا کرد... ❗️می دانی این روزها که اجابت دعایم به تاخیر افتاده با خودم می گویم باید دست به دامن آقا بشومو از حضرتش بخواهم حال مرا هم مثل شیخ حسن زیر و رو کند، اما قبل از آن، دلم می خواهد، شبی برسد، سفره ی افطاری پهن کنم و آقا را مهمان نان و خرمایی کنم، دلم میخواهد، سر به شانه های زهرایی اش بگذارم و یک دل سیر گریه کنم...در این تلاطم دنیا ساحل آرامشش را می‌خواهم ... کنارِ نام تو لنگر گرفت کشتی عشق بیا که نام تو آرامشی ست طوفانی... 📚برداشتی آزاد از کتاب مستدرک البحاره • ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
🔅حڪایتے زیبا وخواندنے🔅 🔺 روزی امام رضـا علیہ السلام از ڪوچہ رد مے ‌شدند ڪہ جـوانے از سوال ڪرد: شمـا گنـاه نمے تـوانیــد بڪنیـد یـا دوست ؟ 🌱 حضـرت حرڪت ڪردند خانہ ای رسیـدنـد ڪہ چـاه فـاضـلاب خـود بہ بیـرون . 🔻 حضـرت از آن جـوان ڪردند : آیـا تو ڪہ مے شـوی حتے فڪر میڪنے ڪہ ڪمے از این میـل ڪنے؟ 🌿 جـوان : هرگـز ..... ❄️ فرمـودند: گنـاه مانند آن نجـاست است. بر نجـس بـودن گنـاه علـم پیـدا ڪنیـم آنـگاه هـرگز سمـت گنـاه نمے رویـم و نیـازی نیسـت ڪسے مـانع ما . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
🌸نماز جماعت يكي از شب‌ها، در سنگر اجتماعي نماز جماعت مغرب و عشا برپا بود. حدود 20 نفر به‌راحتي مي‌توانستيم در آن سنگر با هم نماز جماعت بخوانيم. يكي از برادران جلو رفت و شروع كرد به خواندن نماز. بقيه هم به او اقتدا كردند. ركعت دوم را كه خواند، نشست تا تشهد بگويد. در همين حين يكي از بچه‌هاي آذربايجاني - كه آن لحظه نماز نمي‌خواند و فقط براي اذيت در صف اول پشت سر امام جماعت ايستاده بود - با سوزن و نخ انتهاي پيراهن او را به پتوي كف سنگر دوخت و به همان حال، در جاي خود نشست. بقيه كه متوجه كار او شده بودند، به خود فشار ‌آوردند تا جلوي خنده‌شان را بگيرند. امام جماعت تشهد را كه گفت، خواست براي خواندن ركعت سوم بلند شود كه احساس كرد لباسش به جايي گير كرده. بريده بريده گفت: بحول ... بحول ... بحول ... ا... ا... نتوانست بلند شود. ناگهان صداي انفجار خنده در سنگر پيچيد. همه به دنبال او كه اين كار را كرده بود، دويدند و از سنگر دررفتند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
سلام مولای‌من 🍂بی تو تمام قافیه ها لنگ میزند دنیا به شیشه ‌ی دل من سنگ میزند... 🍂ساعت به وقت غربتتان گشته است کوک حالا مدام در دل من زنگ میزند... العجل‌مولای‌غریبم تعجیل در فرج مولایمان صلوات عج
✨﷽✨ ✅راهکار آیت الله بهجت ره ✍یکی از طلاب محترم نقل کردند : "روزی به خدمت حضرت آیه الله بهجت رسیدم و عرض کردم: آیا می شود خودمان به این دستوراتی که از بزرگان رسیده و در کتاب ها نوشته شده ، مانند دستورات مرحوم بید آبادی عمل کنیم؟ آقا جواب دادند: مرحوم بید آبادی و بزرگان دیگه برای اسلام زحمات بسیار کشیدند ، ولی هر کدام از راه خاصی افراد را به سوی خدا می بردند. ولی راه من هم این است که این دستور العمل فقط در یک چیز جمع شده،در یک کلمه خیلی کوچک ، و آن "ترک گناه"است! ولی فکر نکن ترک گناه چیز ساده ای است، گاهی خیلی مشکل است.و تمام دستورات خودشان بعداً می آید. 🔰 ترک گناه مثل چشمه ای است که همه چیز را خود به دنبال دارد ، شما گناه را ترک کنید دستورات بعدی و عبادات دیگر خود به خود به سمت شما می آید." گاهی خود آقا می فرمودند: "خیال می کنیم خیلی چیزها گناه نیست وحال اینکه نگاه تند به مطیع،و نگاه محبت آمیز به عاصی خود گناه است که شاید ما گناه نشماریم..." ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
در زمان حضرت عیسی (ع) زنی بود که شیطان نمی توانست به هیچ عنوان فریبش دهد. روزی این زن در حال پختن نان بود که وقت نماز شد. دست از کار کشید و مشغول نماز شد.۱ در این هنگام شیطان کودک این زن را وسوسه کرد که به سمت آتش برود.رفت و به درون تنور افتاد. بعد شیطان وسوسه کنان به طرف زن رفت که بچه ات بدرون تنور افتاد نمازت را بشکن. زیرا میدانست این از آن نمازهایی است که فایده دارد.( نمازهایی که فایده ندارد شیطان آب وضوی آن را هم می آورد) اما این زن توجهی به وسوسه شیطان نکرد. حال معنوی زن طوری شد که نماز را نشکست. شوهر آمد دید که صدای بچه از درون تنور می آید. و زن در حال خواندن نمازاست. بچه سالم است و نمی سوزد. دست به درون تنور برد و بچه را درآورد. مرد این ماجرا را نزد حضرت عیسی تعریف کرد. حضرت عیسی به خانه آنها آمد و از زن پرسید تو چه کردی که به این مقام رسیدی؟ زن پاسخ داد: ۱- همیشه کار آخرت را بر دنیا ترجیح می دادم. ۲- از وقتی خود را شناختم بی وضو نبودم ۳- همیشه نماز خود را در اول وقت می خواندم ۴- اگر کسی بر من ستم می کرد یا دشنامم می داد او را به خدا وا می گذاشتم و کینه او را به دل نمی گرفتم. ۵- در کارهایم به قضای الهی راضیم 6- سا‍ئل را از در خانه ام مأيوس نمی كنم . 7- نماز شب را ترك نمی نمايم حضرت عیسی فرمود اگر این زن ، مرد می بود پیامبر می شد چون کارهایی می کند که فقط پیامبران می کنند.و بر چنین کسی شیطان سلطه ندارد. 📚-منبع :عرفان اسلامي ، ص300؛ شيطان در كمينگاه ، ص 233 ‎‎‌‌‎‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
✨﷽✨ 🔴تلنگر ✍ امام کاظم (ع) فرمود:«اِنَّ لِلّهِ عِبادًا فی الأرضِ یَسعَونَ فی حَوائِجِ النّاسِ، هُمُ الآمِنُونَ یَومَ القِیامَهِ.» خداوند در روی زمین بندگانی دارد که در تأمین نیازهای مردم می کوشند، آنان در روز قیامت، ایمنند. 📚 وسائل الشیعه، ج11، ص582. شخصی از مردم ری، بدهکار بود و از عهده پرداخت بدهی‌اش بر نمی‌آمد، و مأمور حکومتی دولت بنی عباس، او را تعقیب می‌کرد. چون به مکّه رفت و حجّ را انجام داد، حضرت موسی بن جعفر (ع) را دید و وضع خود را با او در میان گذاشت. آن حضرت، نامه‌ای خطاب به طلبکار نوشت و از او خواست که نسبت به برادر دینی‌اش مساعدت کند، و ثواب شاد کردن یک مسلمان را برای او نوشت... او پس از بازگشت از حج، نامه‌ی امام را به آن شخص داد. وی نامه را بوسید و بر چشم نهاد. آنگاه نه تنها بدهی‌های او را بخشید، بلکه مقداری مال به او داد. وی که از عهده‌ی تشکر آن شخص بر نمی‌آمد، سال بعد در سفر حج، باز هم به دیدار امام کاظم (ع) رفت و داستان را نقل کرد. حضرت بسیار خوشحال شد و فرمود:«به خدا قسم، کار او، هم مرا خوشحال کرد، هم امیرالمؤمنین (ع) را، و هم جدّم رسول خدا (ص) را.» 📚 بحارالانوار، ج71، ص313. در خدمتِ بندگان خدا بودن، توفیق خیلی بزرگیه. زمینه سازِ این توفیق هم، خودمون هستیم. گاهی خدا میخواد که با دستِ ما، دستِ دیگر بندگانش رو بگیره.. وقتی دست کسی رو به یاری گرفتیم، بدونیم که دست دیگرمون در دست خداست... اصلاً بندگی یعنی همین.. یعنی در کوچه پس کوچه‌های زندگی،دست کسی رو گرفتن...! تو هر جایگاه و پست و مقامی که هستیم، دست مردم و بگیریم، تا خدا و اهلبیت رو خوشحال کنیم، و قیامت هم، خدا و اهلبیت از ما دستگیری کنند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
✍داستان واقعی 👈کلاغی که مامور خدا بود ! آقای شیخ حسین انصاریان می‌فرمود: یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن. سفره ناهار چیده شد ماست، سبزی،نون . دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی.. گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار،توکوه گشنه بودیم همه ماست و سبزی خوردیم. خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن. وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگ هست! و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود. اگر اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمونو گرفت.. حالتو نگرفت، جونت رو نجات داد! خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه. ✨امام حسن عسکری فرمودند: هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است. 🔵چقدر به خدا حسن ظن داریم؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
🌹 پارسایی از بنی‌اسراییل در حال مناجات با خداوند ناگاه الاغش را میبیند که در حال چرا است. در همان حال با خدا میگوید خداوندا اگر تو هم الاغی داری حاضرم آنرا با الاغ خودم به چرا ببرم و اینکار برایم زحمتی ندارد ! این سخنان به گوش پیامبر وقت میرسد و پیامبر، او را به سبب چنین سخنانی سرزنش میکند و مرد اندوهگین میشود. خداوند به آن پیامبر وحی میکند که وی را به حال خود بگذار تا با ما راز و نیاز نماید که هر کس به میزان درک و فهم و تواناییش سنجیده میشود. 📙(کتاب عقدالفرید ابن عبدربه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
📚داستان کوتاه توبه کار دوست خدا مرد فاسقي در بني اسرائيل بود كه اهل شهر از معصيت او ناراحت شدند و تضرع به خداي كردند! خداوند به حضرت موسي وحي كرد: كه آن فاسق را از شهر اخراج كن، تا آنكه به آتش او اهل شهر را صدمه اي نرسد. حضرت موسي آن جوان گناهكار را از شهر تبعيد نمود؛ او به شهر ديگري رفت، امر شد از آنجا هم او را بيرون كنند، پس به غاري پناهنده شد و مريض گشت كسي نبود كه از او پرستاري نمايد. پس روي در خاك و بدرگاه حق از گناه و غريبي ناله كرد كه اي خدا مرا بيامرز، اگر عيالم بچه ام حاضر بودند بر بيچارگي من گريه مي كردند، اي خدا كه ميان من و پدر و مادر و زوجه ام جدائي انداختي مرا به آتش خود به واسطه گناه مسوزان . خداوند پس از اين مناجات ملائكه اي را به صورت پدر و مادر و زن و اولادش خلق كرده نزد وي فرستاد. چون گناهكار اقوام خود را درون غار ديد، شاد شد و از دنيا رفت . خداوند به حضرت موسي وحي كرد، دوست ما در فلان جا فوت كرده او را غسل ده و دفن نما. چون موسي به آن موضع رسيد خوب نگاه كرد ديد همان جوان است كه او را تبعيد كرد؛ عرض كرد خدايا آيا او همان جوان گناهكار است كه امر كردي او را از شهر اخراج كنم ؟! فرمود: اي موسي من به او رحم كردم و او به سبب ناله و مرضش و دوري از وطن و اقوام و اعتراف بگناه و طلب عفو او را آمرزيدم. 📕نویسنده : يکصد موضوع 500 داستان / سيد علي اکبر صداقت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔 @hekayatnameh
سلام بر مولایمان صاحب الزمان گفتند ڪہ تڪ سوارمان در راه است از اول صبح چشممان بر راه است از یازدهم،دوازده قرن گذشت تا ساعت تو چقدر دیگر راه است؟ 💚سلام بر وارث حیدر ڪرار❤️