🌸🍃🌸🍃
#قصه_صد_و_نود_و_هشتم
💢 ازدواج نامشروع هیرودیس
روزی به یحیی خبر رسید که «هیرودیس» حاکم فلسطین با داشتن چندین همسر، عشق
«هیرودیا» دختر برادر خود را در سر می پروراند. زیرا او دختری بسیار زیبا با چشمان دلربا و
اندامی موزون و جذاب بود و عمویش تصمیم گرفته بود این دوشیزه زیبا
را به ازدواج خود درآورد و با وی همبستر گردد.
مادر دختر و بستگان او با خواسته هیرودیس موافق بودند و او را در این کار حمایت می کردند.
یحیی اعلام کرد این ازدواج نامشروع و باطل است و آئین تورات اینکار را تأیید نمی کند، این
پیوند با روح تورات سازش ندارد و من اینکار را نمی پذیرم.
یحیی سپس به مخالفت با تمایلات نفسانی هیرودیس پرداخت. مخالفت یحیی در شهر منتشر
شد، و در تمام محافل و مجالس ورد زبانها گشت و به گوش هیرودیا هم رسید و او از آنچه در
بین مردم شهرت یافته بود آگاه و سخت غضب آلود شد ولی عداوت و دشمنی خود را پنهان
داشت. بتدریج خشم او به کینه ای روز افزون تبدیل گشت و ترسید سخن یحیی آرزوی شیرین
او را نابود کند و چه بسا عموی او را از ازدواج با وی باز دارد.
(قصه های قرآن، ترجمه زمانی، ص 307.)
💢 شهادت یحیی علیه السلام
به همین منظور هیرودیا تصمیم گرفت از زیبایی و حسن جمال خود استفاده کند تا شاید
بتواند بدینوسیله به هدف خود برسد و آرزوی خویش را جامه عمل بپوشاند. سپس خود را با
فاخرترین لباسها و گران ترین جواهرات زینت داد و با چهره ای خندان و اندامی آراسته نزد عموی
خود رفت تا با تسخیر عقل و دل، او را به دام جمال رعنای خود گرفتار سازد.
سرانجام با طنازی و دلبری چنان در این راه موفق شد که عمویش از او پرسید؛ چه آرزویی در
سر داری؟ بگو که من در بند اشاره و اسیر فرمان تو هستم.
هیرودیا گفت؛ اگر شاه مایل و خرسند باشد، من جز سَرِ یحیی بن زکریا چیز دیگری نمی خواهم. این مرد کسی است که نسبت به من و شما بدگویی کرده و ما را نقل محافل و ورد
زبانها کرده است. اگر شاه با خواهش من مؤافق باشد، من را شاد و آسوده خاطر و کینه ام را
برطرف می سازد.
هیرودیس اسیر هوای نفس و شیفته حسن جمال و زیبایی هیرودیا شد و پس از مدت
کوتاهی دستور داد سر یحیی را از بدنش جدا سازند و آنگاه سَرِ پیامبر را داخل تشتی گذاشت
و در مقابل چشم دختر برادر خود قرار داد و کینه او برطرف و شعله خشم وی خاموش گشت،
ولی با این عمل عذاب الهی را بر خود و بنی اسرائیل نازل کرد.
هنگامی که سرِ یحیی از بدنش جدا گشت از شاهرگ آن حضرت آنقدر خون به هوا پاشید که
هرچه خاک بر آن می ریختند اثری نداشت و آن خون تا زمان بخت نصر و حمله او به بنی
اسرائیل و کشتن هفتادهزار نفر، جاری بود.
چون یحیی بن زکریا به شهادت رسید آسمان بر او چهل شبانه روز گریست و خورشید به مدت
چهل روز در هاله ای از سرخی خون، طلوع و غروب کرد. او را یحیی نامیدند، چون خداوند قلب
او را به وسیله نبوّت، شاداب یا (سیراب) فرمود.
یحیی اولین کسی بود که در سن سه سالگی به عیسی بن مریم قبل از تولدش ایمان آورد.
«و درود بر یحیی که، روزی که زاده شد و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می
شود.»
« به روایتی منقول است که به کیفر این ظلم و جنایت، خداوند بُخت نصر را بر بنی
اسرائیل مسلط کرد و به این ترتیب از ایشان انتقام گرفت.» (حیاة القلوب، ج 2 ،ص 1057
مریم، 15.#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️