(هر روز یک داستان از زندگی پیامبران علیه السلام از آدم تا خاتم)
#قصه_صد_و_هفتاد_و_سوم
وقتی خبر به شهر سبأ رسید، بعضی قبول نکردند. شیطان آنها را وسوسه کرد که بلقیس زن
است و زن عقلش ناقص است و از دم و دستگاه سلیمان ترسیده و به عزت و نعمت بیشتر
طمع دارد. آنها گفتند؛ مادین خود را از دست نمی دهیم و اگر بلقیس فریب خورد و گمراه شد ما
فریب نمی خوریم. و بعد از آنکه خداپرستان از آنها جدا شدند یک سیل عظیم آمد و شهرشان را
آب بُرد و آنها در بیابانها پراکنده شدند.
حضرت سلیمان در زمان خود همه بزرگان و پادشاهان را به دین و کتاب موسی
دعوت کرد و با قدرت و حکمتی که خدا به او بخشیده بود بیشتر مردم را به راه راست راهنمایی
کرد.
روزگار سلیمان بیشتر، روزگار صلح و آبادی و پیشرفت دانش و صنعت بود، سلیمان ساختمان
بیت المقدس را تمام کرد و چشمه ها و قناتهای بسیاری جاری کرد و راهها و پلها و سَدها و
خانه های بسیار در زمان او ساخته شد و آوازه حشمت و حکمت سلیمان به تمام شرق و غرب
عالم کشیده شد.
(نمل ۳۹- نمل ۴۰- نمل ۴۱ - نمل ۴۳ - نمل ۴۴ )
در سرانجام کار بلقیس اختلافاتی می باشد، جمعی گفته اند؛ سلیمان او را به ازدواج خویش درآورد و سلطنتش را به او بازگرداند
و بعضی از پادشاهان حبشه را از نسل سلیمان و بلقیس دانسته اند، و برخی گفته اند؛ او را به
عقد پادشاهی به نام «تبع» درآورد.
💢 عمر سلیمان علیه السلام
حکومت و پیامبری سلیمان به مدت چهل سال در کمال عزت و قدرت و عظمت ادامه داشت تا
در یکی از روزها که حضرت برای بازدید ساختمان و قصر زیبای خود که از آبگینه صاف و شفاف
بنا شده بود رفت و در یکی از اطاقهای فوقانی به تماشای اطراف شهر مشغول بود و در عظمت
و قدرت خداوند به فکر فرو رفته بود.
در همان حال که سلیمان بر عصای خود تکیه زده بود و به تماشا مشغول بود، ناگهان صدای
ورود شخصی را احساس کرد و از افکار خود بیرون آمد. با نزدیک شدن صدا، چهره جوان با
هیبتی بی نظیر پدیدار گشت، سلیمان که از ورود بدون اجازه وی ناراحت شده بود پرسید، تو
کیستی و چرا بدون اجازه وارد قصر شده ای؟
ملک الموت گفت؛ من کسی هستم که رشوه قبول نمی کنم و ترسی از پادشاه ندارم، من
پیک مرگم و برای گرفتن جان تو آمدم و برای من کلبه فُقرا و کاخ پادشاهان فرقی ندارد و برای
ورود به آن به اجازه کسی نیازی ندارم.
سلیمان گفت؛ خدا را شکر، امروز روز لقای من است، پس بگذار پایین بیایم و آنگاه جانم را بگیر.
ملک الموت گفت؛ خواست خداوند است که تو بر بالای این بلندی و به طور ایستاده قبض روح
شوی. آنگاه ملک الموت سلیمان را به همان شکل که ایستاده بود و بر عصای خود تکیه زده بود
قبض روح کرد، در این زمان ایشان هزار و پنجاه و سه سال از عمرشان
می گذشت که چشم از جهان فرو بست.
🎁#نشرخوبیها
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
@nashreborkhar
کانال نشرخوبیهادربرخوار
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️