eitaa logo
نشرخوبیها(برخوار)
318 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
9 فایل
باسلام این کانال درراستای تبلیغ وخدمت به دین اسلام ومسلمین میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
(هر روز یک داستان از زندگی پیامبران علیه السلام از آدم تا خاتم) وقتی خبر به شهر سبأ رسید، بعضی قبول نکردند. شیطان آنها را وسوسه کرد که بلقیس زن است و زن عقلش ناقص است و از دم و دستگاه سلیمان ترسیده و به عزت و نعمت بیشتر طمع دارد. آنها گفتند؛ مادین خود را از دست نمی دهیم و اگر بلقیس فریب خورد و گمراه شد ما فریب نمی خوریم. و بعد از آنکه خداپرستان از آنها جدا شدند یک سیل عظیم آمد و شهرشان را آب بُرد و آنها در بیابانها پراکنده شدند. حضرت سلیمان در زمان خود همه بزرگان و پادشاهان را به دین و کتاب موسی دعوت کرد و با قدرت و حکمتی که خدا به او بخشیده بود بیشتر مردم را به راه راست راهنمایی کرد. روزگار سلیمان بیشتر، روزگار صلح و آبادی و پیشرفت دانش و صنعت بود، سلیمان ساختمان بیت المقدس را تمام کرد و چشمه ها و قناتهای بسیاری جاری کرد و راهها و پلها و سَدها و خانه های بسیار در زمان او ساخته شد و آوازه حشمت و حکمت سلیمان به تمام شرق و غرب عالم کشیده شد. (نمل ۳۹- نمل ۴۰- نمل ۴۱ - نمل ۴۳ - نمل ۴۴ ) در سرانجام کار بلقیس اختلافاتی می باشد، جمعی گفته اند؛ سلیمان او را به ازدواج خویش درآورد و سلطنتش را به او بازگرداند و بعضی از پادشاهان حبشه را از نسل سلیمان و بلقیس دانسته اند، و برخی گفته اند؛ او را به عقد پادشاهی به نام «تبع» درآورد. 💢 عمر سلیمان علیه السلام حکومت و پیامبری سلیمان به مدت چهل سال در کمال عزت و قدرت و عظمت ادامه داشت تا در یکی از روزها که حضرت برای بازدید ساختمان و قصر زیبای خود که از آبگینه صاف و شفاف بنا شده بود رفت و در یکی از اطاقهای فوقانی به تماشای اطراف شهر مشغول بود و در عظمت و قدرت خداوند به فکر فرو رفته بود. در همان حال که سلیمان بر عصای خود تکیه زده بود و به تماشا مشغول بود، ناگهان صدای ورود شخصی را احساس کرد و از افکار خود بیرون آمد. با نزدیک شدن صدا، چهره جوان با هیبتی بی نظیر پدیدار گشت، سلیمان که از ورود بدون اجازه وی ناراحت شده بود پرسید، تو کیستی و چرا بدون اجازه وارد قصر شده ای؟ ملک الموت گفت؛ من کسی هستم که رشوه قبول نمی کنم و ترسی از پادشاه ندارم، من پیک مرگم و برای گرفتن جان تو آمدم و برای من کلبه فُقرا و کاخ پادشاهان فرقی ندارد و برای ورود به آن به اجازه کسی نیازی ندارم. سلیمان گفت؛ خدا را شکر، امروز روز لقای من است، پس بگذار پایین بیایم و آنگاه جانم را بگیر. ملک الموت گفت؛ خواست خداوند است که تو بر بالای این بلندی و به طور ایستاده قبض روح شوی. آنگاه ملک الموت سلیمان را به همان شکل که ایستاده بود و بر عصای خود تکیه زده بود قبض روح کرد، در این زمان ایشان هزار و پنجاه و سه سال از عمرشان می گذشت که چشم از جهان فرو بست. 🎁 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ @nashreborkhar کانال نشرخوبیهادربرخوار ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️